تصویر
اینو میگم هانی
1402/07/03 13:01
هرچقدرم بکشه اینطور نمیشه
برو تو ایینه بشین امتحان کن کو
1402/07/04 00:34
باردار شدنت رو نمیدونم شده دیگه نمیشه که ناشکری کرد و گله کرد سعی کن اروم باشی
اره واقعا درست میگی. ان شالله برام دعاکنید ممنون از درکت
1402/07/04 18:01
امروز همکار شوهرم گفته نذارید
یه بلاگر تو اینستا هست پسرش ژیوان
اتفاقا انقد قشنگ وخوش آواست اسمش
اولشم میخواستم بذارم دانیار چند نفر دیگه از طرف شوهرم گفتن مسخرس فلانه
واه ینی چی
1402/07/12 12:03
اینم زیادی میگه میترسم
جا شوهرمن بود چی قشششششنگ لب مرز زاهدان. اولای ازدواج منو برد نزدیکاش فقط گروهان از دور نشون بده کلی راه تو بیابون وای چقد گریه کردم میگفتم تو شهید شی چی
1402/07/14 09:30
اخه میگن عملیاتی سه ساله خودتون خواستید بمونیدهفت سال؟ اخه مرزش امن نیس ک
منو شوهرم 3سال ازدواج کردیم. اون 6سال موند خودش اختیاری بعد ازدواج کردیم نزدیک دوسالم باهم موندیم دقیقاااا لب مرز بود گروهان قرقروک . شاید شوهرت بدونه کجاس من از زندگی اونجا راضی بودم باز حقوق خوب بود خونه سازمانی داشتیم موندم چرا اومدم باز شاید حکمتی بوده
1402/07/15 07:02
واقعا افرین ب دل وجراتت
اخر سز شدم?نمیدونم چرا انقد میترسیدم ولی باور میکنی هنو حسرتش ب دلمه میگم زایمان ی زن قشنگیش ب اینه خودش بتونه بچشو دنیا بیاره. جسارت ب شما و جمع نشه
نظر شخصی خودم بود همش میگفتم طبیعی ولی قسمت نشد سزارینم چون چربی شکمی داشتم وحشتناک بود دردم واقعا هلاک شدم
انومالی مثل ان تی سعی کن یجا معتبر بری
پیش دکتر فرانک پورمیرزا ایلام نوبت گرفتم
تعریفشو شنیدم
ن دیکه تو گفتی پسر دیگع تمومه????همانا من ب تو ایمان اورده ام
اره الان فک میکنم نی نی ش پسره خخخ
1402/07/16 08:04
فدات بشم
خدانکنه عزیزم
میگم سنو چسبندگی چیه
گروه مادران باردار
101 عضو
