The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

حرفِ دل

29 عضو

کسی می‌دونه شاعرش کیه؟

1402/11/05 10:21

سلام مولانا نیست؟

1402/11/05 10:21

نمی‌دونم ، فقط یکی از آهنگ های چاووشی هست

1402/11/05 10:22

برم یه سرچ‌بزنم

1402/11/05 10:22

سرچ کردم همون مولاناست

1402/11/05 10:22

ای عاشقان ای عاشقان آن *** که بیند روی او
شوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی او
معشوق را جویان شود دکان او ویران شود
بر رو و سر پویان شود چون آب اندر جوی او
در عشق چون مجنون شود سرگشته چون گردون شود
آن کو چنین رنجور شد نایافت شد داروی او
جان ملک سجده کند آن را که حق را خاک شد
ترک فلک چاکر شود آن را که شد هندوی او
عشقش دل پردرد را بر کف نهد بو می‌کند
چون خوش نباشد آن دلی کو گشت دستنبوی او
بس سینه‌ها را خست او بس خواب‌ها را بست او
بسته‌ست دست جادوان آن غمزه جادوی او
شاهان همه مسکین او خوبان قراضه چین او
شیران زده دم بر زمین پیش سگان کوی او
بنگر یکی بر آسمان بر قلعه روحانیان
چندین چراغ و مشعله بر برج و بر باروی او
شد قلعه دارش عقل کل آن شاه بی‌طبل و دهل
بر قلعه آن *** بررود کو را نماند اوی او
ای ماه رویش دیده‌ای خوبی از او دزدیده‌ای
ای شب تو زلفش دیده‌ای نی نی و نی یک موی او
این شب سیه پوش است از آن کز تعزیه دارد نشان
چون بیوه‌ای جامه سیه در خاک رفته شوی او
شب فعل و دستان می‌کند او عیش پنهان می‌کند
نی چشم بندد چشم او کژ می‌نهد ابروی او
ای شب من این نوحه گری از تو ندارم باوری
چون پیش چوگان قدر هستی دوان چون گوی او
آن *** که این چوگان خورد گوی سعادت او برد
بی‌پا و بی‌سر می‌دود چون دل به گرد کوی او
ای روی ما چون زعفران از عشق لاله ستان او
ای دل فرورفته به سر چون شانه در گیسوی او
مر عشق را خود پشت کو سر تا به سر روی است او
این پشت و رو این سو بود جز رو نباشد سوی او
او هست از صورت بری کارش همه صورتگری
ای دل ز صورت نگذری زیرا نه‌ای یک توی او
داند دل هر پاک دل آواز دل ز آواز گل
غریدن شیر است این در صورت آهوی او
بافیده ی دست احد پیدا بود پیدا بود
از صنعت جولاهه‌ای وز دست وز ماکوی او
ای جان ما ماکوی او ، وی قبله ی ما کوی او
فراش این کو آسمان وین خاک کدبانوی او
سوزان دلم از رشک او گشته دو چشمم مشک او
کی ز آب چشم او تر شود ای بحر تا زانوی او
این عشق شد مهمان من زخمی بزد بر جان من
صد رحمت و صد آفرین بر دست و بر بازوی او
من دست و پا انداختم وز جست و جو پرداختم
ای مرده جست و جوی من در پیش جست و جوی او
من چند گفتم های دل خاموش از این سودای دل
سودش ندارد های من چون بشنود دل هوی او

1402/11/05 10:24

آره مولانا،
چقدر هم طولانی هست....

1402/11/05 10:24

ای عاشقان ای عاشقان دل را چراغانی کنید
ای می فروشان شهر را انگور مهمانی کنید
معشوق من بگشوده در روی گدای خانه اش
تا سر کشم من جرعه ای از ساغر و پیمانه اش


بزم است و رقص است و طرب مطرب نوایی ساز کن
در مقدم او بهترین تصنیف را آواز کن 
مجنون بوی لیلی ام در کوی او جایم کنید
همچون غلام خانه اش زنجیر در پایم کنید


ای عاشقان ای عاشقان دل را چراغانی کنید
ای می فروشان شهر را انگور مهمانی کنید
معشوق من بگشوده در روی گدای خانه اش
تا سر کشم من جرعه ای از ساغر و پیمانه اش

1402/11/05 10:28

مولانا،
اینو عصار خونده

1402/11/05 10:29

خیلی جالبه ....این‌سرچ‌زدم توی یک سایت زده بود غزل 1371 مولاناست،
اما وقتی رفتم دیدم غزل 1371 مولانا چیز دیگه ای هست🤔🧐🤨

1402/11/05 10:35

ای عاشقان ای عاشقان دل را چراغانی کنيد
ای می فروشان شهر را انگور مهمانی کنيد
معشوق من بگشوده در روی گدای خانه اش
تا سر کشم من جرعه ای از ساغر و پيمانه اش

بزم است و رقص است و طرب مطرب نوايی ساز کن
در مقدم او بهترين تصنيف را آواز کن
مجنون بوی ليلی ام در کوی او جايم کنيد
همچون غلام خانه اش زنجير در پايم کنيد

ای عاشقان ای عاشقان دل را چراغانی کنيد
ای می فروشان شهر را انگور مهمانی کنيد
معشوق من بگشوده در روی گدای خانه اش
تا سر کشم من جرعه ای از ساغر و پيمانه اش


نوری به چشم دوستان خاری به چشم دشمنان
می سوزم از سودای او اين شعله را افزون کنيد
چندان که خون اندر سبو از روح جانم می رود
ای عاشقان از قلب من پيمانه ها پر خون کنيد
ای عاشقان از قلب من پيمانه ها پر خون کنيد

1402/11/05 10:36

شاعرشو زده بینش پژوه

1402/11/05 10:37

آهان پس مولانا نیست....

1402/11/05 10:37

👍🏻👍🏻👍🏻حله

1402/11/05 10:38

این هم قشنگه

1402/11/05 10:39

این مثل باشد که تا گردون رود دیوار کج / گر ز غفلت خشت اول را نهد معمار کج

پایه کاخ حیات ما کج از بنیاد بود / صحن کج شد بام کج شد در کج و دیوار کج

چرخ با ما کجرو از آنروست کاندر ملک ما / مردمان راست باشند اندک و بسیار کج

راست ناید کار ما تا هستمان خرچنگ وار / راه کج ، کردار کج ، گفتار کج ، پندار کج

قبله ی مسجد کج و نتوان شدن سوی کنشت / رانکه اینجا نیز راهب را بود زنّار کج

نیست بحثی بر جوانان گر کله کج می نهند / سالخورده شیخ بر سر می نهد دستار کج

بلبلی در باغ میگفت این و می نالید زار / گل به گلبن رسته کج ، بر شاخه گل خار کج

منزل مقصود اگر خواهی به راه راست رو / کی رسد باری به منزل چونکه باشد بار کج

آفرید ایزد قلم را راست بینش از چه رو / میگذارد شاعرش بر صفحه طومار کج

« بینش»

1402/11/06 19:27

زندگی نیست بجز نم نم باران بهار
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق
بجز حرف محبت به کسی
ورنه هر خار و خسی
زندگی کرده بسی
زندگی تجربه‌ی تلخ فراوان دارد
دو سه تا کوچه و پس کوچه
و اندازه‌ی یک عمر بیابان دارد
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم!

1402/11/07 02:28

👍🏻👍🏻💓

1402/11/07 07:15

شما سوار تاکسی میشید راننده بحث‌های سیاسی میکنه...





من امروز تو تاکسی نشستم یکم سرفه کردم برام یه آنتی بیوتیک و یه شربت سرفه و دوتا قرص نوشت 😳😂😂

.فان طوری.

1402/11/07 22:14

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

برایم مهم نیست

از بیرون چگونه به نظر می آیم

کسانی که درونم را می بینند

برایم کافیند

برای آن هایی که

از روی ظاهرم قضاوت میکنند حرفی ندارم

با خود می گویم

بگذار همان بیرون بمانند


🌺🌺🌺

1402/11/08 07:39

حق مطلب رو فاضل نظری ادا كرد اونجا
كه گفت؛
دلم بدون تو غمگین
و با تو افسرده‌ست،
چه کرده‌ای که
ز بود و نبودت آزرده‌ست!

1402/11/15 09:39

حق مطلب رو فاضل نظری ادا كرد اونجا
كه گفت؛
دلم بدون تو غمگین
و با تو افسرده‌ست،
چه کرده‌ای که
ز بود و نبودت آزرده‌ست!

1402/11/15 09:39

حق همی گوید: چه آوردی مرا؟
اندر این مُهلت که دادم من تو را

عمرِ خود را در چه پایان برده ای؟
قُوت و قوّت در چه فانی کرده ای؟

گوهرِ دیده کجا فرسوده ای؟
پنج حسّ را در کجا پالوده ای؟

چشم و گوش و هوش و گوهرهای عرش
خرج کردی، چه خریدی تو زِ فرش؟

#مثنوی_مولانا دفتر سوم
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹

1402/11/17 07:20

سیوش کنید''کاژه''
توی زبان کوردی یه کلمه هست به اسم "کاژه" به معنی پناهگاه؛ به اصطلاح جایی یا کسی که آدم کنارش احساس آرامش و امنیت می کنه. کسی که وقتی به هر دلیلی حالت بده میری پیشش، حرف می زنی و اون جوری می فهمتت و قلقتو بلده که بعدش یادت نمیاد ناراحت بودی یا اصلاً چرا ناراحت بودی.
⇢ @limonade ༊*·˚

1402/11/24 07:56

✨﷽✨

🌺 ماجرای فُطرُس و تولد امام حسین علیه السّلام

✍خدای متعال به جبرئیل امین امر فرمود که همراه با هزار مَلَک برای عرض تهنیت به محضر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم برسد. جبرئیل همراه با هزار ملکی که به دنبال او بودند فرود آمد و بنا به آنچه در روایات هست، از جزیره‌ای عبور کرد. یکی از ملائکۀ بزرگ الهی به نام فُطرُس به دلیل ترک اولایی که از او سر زده بود، آنجا زندانی بود. می‌دانید که ملائکه معصومند. عصیان و سرکشی در برابر فرمان خدا ندارند و معصومند. همانطور که انبیاء معصومند؛ امّا برخی از انبیاء ترک اولی داشته‌اند.

ترک اولی یعنی بین دو عمل خوب، عمل خوب کوچک‌تر را انجام دهد؛ درحالی‌ که جا داشت و سزاوار بود عمل خوب بزرگ‌تر و برجسته‌تر را انجام دهد. فطرس به دلیل ترک اولایی که مرتکب شده بود، با بال‌های شکسته در این جزیره تبعید بود. حتّی روایتی را دیدم که او را مخیّر کردند بین عذاب دنیا و عذاب آخرت و فطرس عذاب دنیا را برگزید. او را در این جزیره به پلک‌های چشمانش آویخته بودند؛ جزیره‌ای بود که هیچ موجود زنده‌ای هم عبور نمی‌کرد و دود بویناک و متعفّنی هم از زیر او بر می‌خاست. جبرئیل و هزار مَلَک از کنار فطرس گذشتند. فطرس پرسید: چه شده؟ قیامت سر رسیده که شما فرود آمده‌اید؟ جبرئیل خبر میلاد نوۀ پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم را به فطرس داد و گفت: خدای متعال امر کرده که ما به محضر رسول الله برسیم و این میلاد خجسته را خدمت پیغمبر اکرم تهنیت بگوییم. فطرس اجازه خواست که همراه آن‌ها به محضر رسول الله برسد؛ بلکه از این رهگذر از تبعید و شکنجه نجات پیدا کند و به جایگاه نخستین خودش برگردد.

جبرئیل آمد خدمت رسول الله تهنیت عرض کرد و ماجرای فطرس را هم به عرض رسول الله رساند. پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: مانعی ندارد؛ به فطرس بگویید بال‌های شکستۀ خود را به قنداقۀ اباعبدالله علیه السّلام بمالد. فطرس آمد و بال‌هایش را به قنداقۀ اباعبدالله علیه السّلام مالید و دوباره مثل روز اوّل سالم شد. فطرس خوشحال و خشنود از این توفیقی که نصیبش شد، عرض کرد: یا رسول الله این فرزند را که این همه برای من مایۀ برکت بود، امّت تو به زودی به شهادت خواهند رساند و من خودم را مدیون این فرزند می‌دانم؛ لذا همین‌جا تعهد می‌کنم که هر جای عالم هر *** برای اباعبدالله علیه السّلام سلامی بفرستد یا صلواتی نثار کند، من آن سلام و صلوات را به محضر اباعبدالله علیه السّلام برسانم.

لذا فطرسِ ملک، مأمور است و در بهشت افتخار می‌کند که من غلام اباعبدالله علیه

1402/11/24 08:01