ولی من شوهرمو زندگیمو دوست داشتم تلاش کردم خیلیم سختی کشیدم کلی گریه کردم حتی بخاطرش چندباری نشنج کردم بیمارستانی شدم ولی همچنان تلاش میکردم وابستم بشه الان شوهرم باهام خیلی خوبه باهم رفیقیم ی بچه داریم زندگیمونم خوبه دعوا داشتم بحث کردیم ولی شبا نمیزاشتم جامون جدا بشع باوجود اینکه قهر بودیم میرفتم سمتش حشریش میکردم رابطه برقرار میکردیم وسط رابطع آشتی میکردیم بعضی وقتام خودش پیش قدم میشد
1402/11/08 18:39