The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

همسرداری

69 عضو

واقعا حرفاتون عالی و قبول دارم من اینجوری صحبت کردنتونو

1402/11/08 19:03

قربونت

1402/11/08 19:03

اخی عزیزم 😔

1402/11/08 19:03

حالا نمدونم پرش کرده بودن یا ن خدا می‌دونه چهار تا خواهر و ننه اش و من بعد یکسال دوباره حامله شدم توی این یکسال خیلی سختی کشیدم از انگ نازایی بگیر تا مادر شوهرم می‌گفت ت نازایی برا پسرم زن میگیرن منم شب تا صبح گریه بود کارم توی این یکسال آقا به همین کار عرق خوری و دیر آمدن و مسافرت های مجردی بود و منم تو خونه در حال گریه و زاری بعد یکسال رفتم یک دکتر قرص داد و من امیر رو حامله شدم ازون جایی که رفتم سونو گفتن پسره همه به شوهرم میگفتن باور نکن دروغ میگه پسر نیس

1402/11/08 19:04

ادامه

1402/11/08 19:04

خب

1402/11/08 19:07

خب

1402/11/08 19:08

امیر ب دنیا آمد و هم از بیمارستان آمدم پوشک بچه رو باز کردن که ببین پسره یا ن که ضایع شدن و دهن هاشونو بستن و رفتن شوهرم از قبلش یکم بهتر شده بود ولی بازم عرق خوردن رو ترک نکرد امیر یک ساله شد و مادر شوهرم فوت شد میگفتن برا شوهر من جوش و غصه می‌خورده که عرق میخوره سکته کرده راست میگن خیلی تلاش کردیم دست از این کار برداره بر نداشت حتی باباش کمپ انداختنش ولی بازم ادامه داد

1402/11/08 19:08

خب

1402/11/08 19:09

...

1402/11/08 19:09

اخی عزیزم

1402/11/08 19:10

دوستاش هی میگفتن فلانی با فلانیه اینم شکاک شد ولی الان بهتره

1402/11/08 19:13

بزار بره تو اصلا گیر نده خودش میبینه این براش مهم نیس بنظر من کمتر میره

1402/11/08 19:14

وقتی هی گیر بدین سر ی چی شوهرها هم بدتر لج میکنن کلن همینجورین

1402/11/08 19:15

مامانش فوت کرد و من یکم تونستم خانم خونه ای خودم باشم برا خودم زندگی کنم کسی نبود دخالت کنه دیگه هی شوهرمو پرکنه بعد 40ام مامانش فهمیدم حامله ام شوهرم تصمیم می‌گرفت که خوب باشه یک هفته خوب بود باز دوباره شروع میکرد حتی توی محرم امام حسین هم دست بردار نبود امان ازین رفیق های دور برش😞نزدیک یکسال منو جاریم پدر شوهرمو جمع کردیم یک شب اون یک شب من تنها بود باید می‌رفتیم پیشش شام ناهار صبحانه باید می‌رفتیم خونش ک تنها نباشه اگه ی روز نمی‌رفتیم دختر های میومدن بالا سر صدا ک بابا. گشنه است و ازین حرف
توی همین مدت هم من همین جور زندگی کردم یه شب مست و دعوا ی شب خوب و خوشحال سر بهانه های الکی دعوا راه میندازه و کتک میرنع باز صبحش معذرت خواهی و ببخشید آرمان بدنیا آمدو شوهرم خوشحال

1402/11/08 19:16

خب

1402/11/08 19:18

بعد یک مدت جاریم آمد پیشم گفت ی چیزی بگم به کسی نمگی گفتم بگو قسم داد و ازین حرفا گفت دیشب که داشتیم می‌رفتیم ما با ماشین شوهرتو دیدم تو ماشینش یه دختر بوده

1402/11/08 19:19

خب

1402/11/08 19:19

منو میگی خشکم زد یک ماه تو خودم بود اونم هر روز میومد داغ دل منو تازه میکرد منم حرفشو باور کرده بودم دیگه چون همسن بودیم همشم پیش هم بودیم از مامانم نزدیک تر بود بهم راز های پیش هم داشتم بعد یکماه تصمیم گرفتم بگم به شوهرم ک قضیه ازین قراره گفتم ولی نگفتم کی گفته اونم منو زیر کتک کرد که باید بگی کی گفته منم گفتم ک زن داداشت گفته دعوا شد گفت دروغ گفته

1402/11/08 19:24

خب

1402/11/08 19:25

قبر مامانشو قسم میخورد ک دروغ میگه میخواد زندگی مارو خراب کنه منم ول کردم دیگه هنوزم معلوم نشده این بوده یا اون می‌خواسته زندگی خراب کنه به حرف حال باهاشون قطع رابطه کردیم گفته اگه بینم باهاش حرف میزنی طلاقت میدم ولی خدایی ازش چیزی ندیم در مورد خیانت

1402/11/08 19:31

خب

1402/11/08 19:33

ولی هنوز عرق خوریش هس خیلی سیاست خرج دادم ک نخوره از همه کار کردم ولی نشده

1402/11/08 19:33

باز تلاش کن اصلانم نا امید نشو

1402/11/08 19:33

شوهر عمم معتاد بود هرچی ک فکر کنی میکشید ولی الان لب به هیچی نمیزنه

1402/11/08 19:34