9 عضو
کردند. پیش از این نیز گزارش جامعی از سفر فرستاده بودم. در آنجا دانستم که صفیه – همسر شیخ در بصره – گزارشی همانند من برایشان فرستاده است. همچنین دریافتم که وزارت در هر سفر افرادی را به مراقبت از من گماشته است، آنان نیز گزارشهای رضایتبخشی در مورد من فرستاده بودند که گزارشهای مرا تایید میکرد.
دبیرکل فرصت ملاقاتی را با شخص وزیر برایم گرفت و هنگامی که او را در دفترش دیدم به من خوشآمد گرمی گفت که با خوش آمد سفر قبل (هنگام بازگشت از استانبول) تفاوت داشت، او وانمود نمود: که جایگاه مخصوصی در قلب او یافتهام.
وزیر از به چنگ آورد محمد بسیار شادمان بود و گفت او گمشده وزارت است و پیوسته به من میگفت: با او هر نوع پیمان ببند; او افزود اگر همه رنجهایت جز شیخ دستاوردی نداشت باز هم ارزشمند بود.
هنگامی که در مورد سرنوشت او اظهار نگرانی کردم وزیر گفت: اطمینان داشته باش که شیخ همچنان همان آرا و اندیشهها را دارد. وزیر گفت: کارکنان وزارت در اصفهان او را دیده و گفتهاند که شیخ به همان منش است.
با خود گفتم: چگونه شیخ اسرارش را بر آنها باز نموده است; اما هیبت وزیر مانع شد این نکته را از او سوال کنم. هنگامی که با شیخ دیدار کردم دانستم که فردی به نام عبدالکریم در اصفهان با او تماس گرفته و گفته که برادر شیخ محمد – من – است و جزییات اسرار او را از قول من برایش بازگو کرده و از این راه توانسته در دل او نفوذ پیدا کند. محمد عبدالوهاب گفت: که صفیه بوده و شیخ بهترین ساعتهای زندگیش را با او گذرانده است. عبدالکریم نام ساختگی یکی از مسیحیان جلفا در اطراف شیراز و مزدور وزارت بوده است. دستاورد چیرگی ما چهار تن بر محمد عبدالوهاب آن بود که او به بهترین روش ممکن برای آینده آماده شد.
پس از آنکه این مسایل را در حضور دبیرکل و دو نفر دیگر که از پیش، آنها را نمیشناختم برای وزیر گفتم، او گفت: تو سزاوار دریافت بالاترین نشانهای وزارتی و بین مزدوران ویژه وزارت در مرتبه نخست قرارداری سپس افزود دبیرکل رموزی را به تو میآموزد که در انجام وظیفهات مفید خواهد بود.
آنگاه به من اجازه دادند که ده روز را در میان خانوادهام بگذرانم. با شادمانی از وزارت خارج شدم. بهترین روزهایم را با فرزند کوچکم گذراندم او شبیه من بود، برخی واژهها را میگفت و راه میرفت چنانکه گویی پارهای از جان من بر زمین راه میرود. شادیم، اندازهای نداشت، از عشق گویی روحم پرواز میکرد از خانواده و وطن برترین بهرهها را بردم.
عمه کهنسالم را دیدم که همواره به من لطف و مهربانی داشت و این دیداری بسیار نیکو و
لازم بود زیرا زمانی که من در سومین سفر بودم او از دنیا رفت. درگذشت او برای من بسیار دردناک، اندوهبار و غمانگیز بود.
ده روز به سرعت، یک ساعت گذشت، آری روزهای خوش چون ساعتی میگذرد و روزهای سخت به قرنی میماند. به یاد میآورم روزهایی را که در نجف و عراق بیمار بودم، یک روزش چون سالی بود.تلخی آن روزها هنوز در کامم هست. آن طوری که همه روزهای خوشم آن اندازه شادمانی برایم نداشته، که با تلخی روزهای سخت برابری کند.
به وزارت بازگشتم تا در مورد آینده دستور بگیرم. دبیرکل با چهرهای گشوده، لبی خندان و برخوردی نیکو به من خوش آمد گفت و دستم را به گرمی فشرد، به گونهای که نشانه همه نوع برادری بود.
او گفت: شخص وزیر و کمیسیون ویژه مستعمرات به من گفتهاند که دو راز مهم را برای تو بازگویم، تا در آینده از آن بهرهجویی; به این دو راز تنها اندکی از افراد مورد اعتماد آگاهی دارند. او سپس دستم را گرفت و به یکی از اتاقهای وزارت برد که در آنجا چیز شگفتی دیدم. ده نفر دور میزی بودند; یکی از آنها در جامه سلطان عثمانی که به ترکی و انگلیسی سخن میگفت; دومی جامه شیخ الاسلام استانبول را به تن کرده بود; سومی مانند شاه فارس بود و چهارمی مانند یک عالم درباری شیعه; پنجمی چون یک مرجع تقلید شیعه در نجف. این سه تن به دو زبان فارسی و انگلیسی سخن میگفتند. هر یک از اینها نویسندهای با خود داشتند که آنچه میگفتند او مینگاشت. اطلاعاتی که مزدوران در مورد آن پنج نفر در استانبول، فارس و نجف جمعآوری میکردند به دست این پنج نفر میرسید.
دبیرکل گفت: این پنج نفر در نقش آن اصیلها هستند. اینها را ساختهایم تا چگونگی اندیشههای آنان را دریابیم. همه اطلاعات گردآوری شده از استانبول، فارس و نجف را در اختیار اینها میگذاریم.
اینان خود را به جای آن اصلیها فرض میکنند و به پرسشهای ما پاسخ میدهند. نتیجه اندیشههای این افراد 70 درصد با افکار اصلیها یکسان است.
دبیرکل گفت: تو میتوانی آزمایش کنی; با عالم نجف صحبت کن! من برخی مسایل را که از مرجع تقلید در نجف پرسیده بودم از این بدلی سوال کردم. گفتم: آقا! آیا جایز است ما شیعیان با این حکومت سنی متعصب بجنگیم؟ بدلی اندکی اندیشید و گفت: به این دلیل که سنی هستند جنگ با آنها جایز نیست; زیرا مسلمانان برادرند. اما از این جهت که آنان امت را آزار و شکنجه میکنند جنگ با آنها جایز است و این از بابت امر به معروف و نهی از منکر است تا دست از آزار ما بکشند، و چون دست کشیدند به حال خود رهایشان میکنیم. گفتم آقا! نظر شما در مورد نجاست یهود و نصارا
چیست؟ آیا آنان نجس هستند یا نه؟ بدل گفت: بله آنها نجسند; باید از آنها دوری کرد. گفتم چرا؟ گفت: این از بابت مقابله به مثل است; آنها ما را کافر میدانند; پیامبر ما را تکذیب میکنند ما هم به همان روش با آنان برخورد میکنیم. گفتم آقا! مگر پاکیزگی از ایمان نیست; پس چرا صحن شریف، خیابانها، کوچهها و حتی مدارس علمیه اینگونه آلوده است. گفت بیتردید پاکیزگی از ایمان است، اما چه کنیم که آب کم است و حکومت ارزشی به پاکیزگی نمیدهد.
از پاسخهای بدل به شگفت آمدم زیرا همچون جوابهای مرجع در نجف بود – بدون هیچ کم و کاستی – اما این جمله که «حکومت ارزشی به پاکیزگی نمیدهد» در پاسخ پرسش سوم، جواب از خود او بود و من به یاد نمیآورم که اصلی این را گفته باشد. از همسانی پاسخها بسیار شگفتزده شدم. در نجف که این سوالها را از مرجع پرسیدم، بیکم وکاست همین پاسخها را دریافت کردم. بدل نیز چون مرجع نجف به فارسی سخن میگفت.دبیرکل به من گفت: اگر با چهار نفر اصلی دیگر نیز برخورد داشتهای و با آنها سخن گفتهای از این بدلیها بپرس تا بدانی چگونه این بدلیها مثل آن اصلیها هستند.
گفتم: من میدانم شیخ الاسلام چگونه میاندیشد زیرا استادم شیخ احمد افندم از او بسیار برایم سخن گفته است. دبیرکل گفت: پس با این بدلی هم سخن بگو! نزد بدلی رفتم و به او گفتم: افندم! آیا پیروی از خلیفه واجب است؟ گفت: آری; همچون اطاعت از خدا و پیامبرش. گفتم: افندم! به چه دلیل؟ گفت: آیا این گفته خدای تعالی را نشنیدهای: «از خدا، پیامبر و صاحبان امرتان اطاعت کنید»؟(42) گفتم: افندم اگر خلیفه همان صاحب امر باشد، چگونه خدای به ما دستور میدهد از یزید اطاعت کنیم – او که مدینه منوره را بر لشکریانش مباح کرد و حسین نواده رسول خدا را کشت. چگونه به ما دستور میدهد از ولید اطاعت کنیم که شراب میخورد.
بدل گفت: فرزندم! یزید از سوی خدا امیرمومنان بود; در کشتن حسین اشتباه کرد و پس از آن توبه نمود. کارش در مورد مدینه منوره هم درست بود زیرا آن مردم شورش و سرکشی کرده و از فرمان سرپیچی کرده بودند.
اما ولید شراب را در آب میریخت و مینوشید و آن مستیآور نبود و اشکالی هم نداشت. همین سوال را از شیخ احمد افندم پرسیده بودم; پاسخهای او با اندکی تفاوت، همینها بود.
پس از این سخنان به دبیرکل گفتم فایده این شبیهسازی چیست؟ گفت: ما با چگونگی تفکر پادشاهان و عالمان مسلمان – سنی و شیعه – آشنا میشویم و راهکارهای لازم را برای عکسالعمل آنها در مسایل سیاسی و دینی مییابیم. برای نمونه اگر بدانی دشمنت از شرق میآید
سربازانت را به آن سو گسیل میکنی و راهش را میبندی; اما اگر ندانی از کجا میآید، ناگزیری سپاهیانت را در همه سو پراکنده کنی; اگر دریافتی که مسلمان چگونه بر مذهب و دینش دلیل میآورد میتوانی پاسخهای آمادهای در رد آن ارایه کنی و این جوابها برای خلل افکندن در باورهای مسلمانان کافی خواهد بود.
سپس دبیرکل یک کتاب پر برگ هزار صفحهای به من داد که نتایج بررسی اندیشههای آن پنج نفر اصلی و این پنج نفر بدلی در امور نظامی، اقتصادی، فرهنگی و دینی در آن آمده بود. کتاب را با خود به خانه بردم و در مدت سه هفته مرخصی همه آن را مطالعه کردم. او به من دستور داد که پس از مطالعه، کتاب را بازگردانم.
در هنگام خواندن کتاب از بحثهای دقیق آن شگفتزده شدم. مطالب کتاب بر مبنای دانستههای من بیش از هفتاد درصد با واقعیتها همخوانی داشت. اگر چه دبیرکل پیش از آن به من گفته بود پاسخها به میزان هفتاد درصد درست است.
به توانایی حکومتم امیدوارتر شدم و براساس پیشبینی کتاب باور کردم که امپراطوری عثمانی در کمتر از یک قرن دیگر به پایان عمر خود خواهد رسید. دبیرکل گفت: برای همه کشورهای زیر سلطه و سایر کشورهایی که حکومت ما در آینده قصد استعمار آنها را دارد، کسانی در اتاقهای دیگر هستند که نقش اصلیها را بازی میکنند.
به دبیرکل گفتم: این بدلیها چگونه این ژرفبینی و توانایی را به دست آوردهاند؟ او گفت: مزدوران ما همواره اطلاعات کافی را از همه کشورها برای ما میفرستند، و این بدلیها هم کارشناسان این مناطق هستند. طبیعی است که تو هم اگر اطلاعات کافی و ویژهای را که در اختیار فردی است داشته باشی میتوانی چون او بیندیشی و نتیجهگیری کنی و در این صورت نسخهای مانند اصل خواهی بود.
بخش هفتم
دبیرکل گفت: این نخستین رازی است که به فرمان وزیر برای تو بازگفتم. راز دوم را هم یک ماه بعد هنگامی که مطالعه آن کتاب را به پایان بردی به تو خواهم گفت. منظورش همان کتاب هزار صفحهای بود.
کتاب را با دقت و توجه کافی صفحه به صفحه خواندم. افقهای تازهای در مورد اوضاع مسلمانان به روی من گشوده شد. چگونگی اندیشههای آنان را دریافتم، و دلیل عقبماندگیشان را نیز فهمیدم; به نقطه ضعفهایشان پیبردم و دانستم که نقطههای قوت آنها کدام است و چگونه باید آن نقطه قوتها را ویران کنیم و به نقطه ضعف تبدیل نماییم.
برخی از نقطه ضعفهای آنان عبارتند از:
1- اختلاف میان شیعیان و اهلسنت; اختلاف بین حکومتها و مردم; اختلاف میان حکومتهای ترک و فارس; اختلاف میان عشایر و اختلاف بین عالمان و حکومت.
2-
نادانی و بیسوادی که به جز اندکی همه مسلمانان را فرا گرفته است.
3- خمودی جانها، نبودن شناخت و آگاهی.
4- رها کردن کلی دنیا و سوق دادن همه تلاشها به سوی آخرت.
5- دیکتاتوری حاکمان و استبداد فراگیر.
6- ناامنی راهها و قطع رفت وآمد جز اندکی.
7- آشفتگی اوضاع بهداشت عمومی به گونهای که طاعون و وبا مدام بر آنان هجوم میآورد و هر بار دهها هزار را طعمه خود میساخت.
8- ویرانی کشورها، دشتها، بسته شدن رودها و کمی کشتزارها.
9- از هم پاشیدگی در همه امور چنانکه هیچ نظام، قانون و مقرراتی وجود ندارد; اگر چه بسیار به قرآن افتخار میکنند اما به دستورات آن عمل نمینمایند.
10- پاشیدگی ویرانکننده اقتصادی به گونهای که فقر همه جا را فرا گرفته است.
11- نداشتن ارتش منظم و سلاح کافی و در نتیجه نابسامانی ناشی از آن.
12- کوچک شمردن زنان و پایمال کردن حقوق آنها.
13- آلودگی بازارها، خیابانها، همه چیز و همه جا.
در این کتاب پس از بیان هر نقطه ضعف یادآوری میشود که مقررات اسلام عکس آن است و باید مسلمانان را در نادانی نگاه داشت تا به حقیقت دینشان باز نگردند. در کتاب آمده است که اسلام:
1- به اتحاد، دوستی و کنارگذاشتن اختلافات فرمانشان میدهد; در قرآن آمده است که:«همگی به ریسمان الهی چنگ زنید».(43)
2- به آنها دستور میدهد که دانش بیاموزند; در حدیث است: «آموختن دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.»(44)
3- دستور میدهد که آگاه باشند; قرآن میگوید:«در زمین گردش کنید.»(45)
4- آنها را به دنیاخواهی فرمان میدهد; قرآن میگوید: «برخی از آنها میگویند پروردگارا دنیا و آخرت به ما خوبی عطا کن.»(46)
5- آنها را به مشورت فرا میخواند; در قرآن آمده است: «در امورشان مشورت کنید.»(47)
6- آنها را به ترمیم راهها دستور میدهد; در قرآن است: «در پستی و بلندیهای زمین گام بردارید.»(48)
7- آنها را به حفظ بهداشت و سلامتی فرا میخواند; در حدیثی است: «دانشها چهار گونهاند: فقه برای نگهداری ادیان، پزشکی برای نگهداری بدنها، نحو برای نگهداری زبان و نجوم برای نگهداری زمان.»
8- آنان را به آبادانی میخواند; در قرآن آمده است که: « همه آنچه را در زمین است برای شما آفرید.»(49)
9- آنها را به ترتیب دستور میدهد; در قرآن آمده است:«از هر چیزی به اندازه رویاندیم»(50) و در حدیث است که:« سفارش میکنم شما را به… و نظم در کارهایتان.»
10- دستور میدهد که اقتصاد توانایی، داشته باشند; در حدیث است که: «هر که معاش ندارد معاد هم ندارد.»
11- آنان را به داشتن لشکریان قوی و سلاح، امر مینماید; در قرآن آمده است
که: «آنچه میتوانید برای مبارزه با ایشان نیرو آماده کنید.»(51)
12- آنان را به حفظ حرمت زنان میخواند; در قرآن است: «برای زنان، همانند وظایفی که بر دوش آنهاست، حقوق شایستهای قرار داده شده است.»(52)
13- آنان را به پاکیزگی فرا میخواند; در حدیث است که: « پاکیزگی از نشانههای ایمان است.»(53)
اما نقطههای قوت آنان که در کتاب آمده و دستور به از میان بردن آنها داده شده است:
1- قومیتها، سرزمینها، زبانها، رنگها و گذشته کشورها برای آنها اهمیتی ندارد.
2- ربا، احتکار، زنا، شراب و گوشت خوک برای آنان حرام شده است.
3- بسیار با عالمانشان دلبستگی دارند.
4- بسیاری از اهل تسنن خلیفه را گرامی میدارند و او را مانند پیامبرشان میدانند و بر این باورند که پیروی از او همچون پیروی از خدا و پیامبر واجب است.
5- جهاد را واجب میدانند.
6- شیعیان، غیر مسلمان را – دارای هر باوری که باشد – نجس میدانند.
7- بر این باورند که اسلام سربلند است و والاتر از آن چیزی نیست.
8- شیعیان کلیساسازی را در کشورهای اسلامی حرام میدانند.
9- بیشتر مسلمانان بر این باورند که یهودیان و مسیحیان باید از جزیرهالعرب بیرون رانده شوند.
10- به عبادتهایی همچون نماز، روزه و حج بسیار اهمیت میدهند.
11- شیعیان خمس دادن به عالمانشان را واجب میدانند.
12- به باورهای اسلامی بسیار دل بستهاند.
13- فرزندانشان را به دقت و با روش پدران و نیاکانشان تربیت میکنند، چنانکه جدا کردن فرزندان از پدران ممکن نیست.
14- زنانشان در حجاب سختی هستند که فساد به آنها راه نمییابد.
15- هر روز بارها برای نماز جماعت گرد هم میآیند.
16- برای پیامبر، خانوادهاش و نیکان مقبرههایی دارند که محل گرد آمدن و رهسپار شدن آنهاست.
17- در میان آنان بسیار کسانند که وابسته به پیامبرند – فرزندان اویند – یادآور پیامبرند و او را در برابر دیدهها زنده نگاه میدارند.
18- شیعیان حسینیههایی دارند که در زمانهای خاصی در آنها جمع میشوند و سخنرانی، ایمان را در وجودشان قوت میبخشد و آنها را به کارهای نیک تشویق میکند.
19- امر به معروف و نهی از منکر برایشان واجب است.
20- ازدواج، زیادی فرزندان و تعداد همسران برایشان مستحب است.
21- به باور آنان هر *** انسانی را مسلمان کند برایش بهتر از آن است که همه دنیا را داشته باشد.
22- به عقیده آنان «هر که سنت حسنهای بگذارد، پاداش آن و پاداش هر که را بدان عمل کند خواهد گرفت».(54)
23- آنان به قرآن و حدیث بسیار ارزش مینهند و پاداش پیروی از آن را بهشت میدانند. این کتاب همچنین به افزودن
نقاط ضعف و از میان بردن عوامل قوت، سفارش مینماید و دلیلهای کافی را هم برای این کار آورده است.
کتاب در بخش افزودن نقطههای ضعف میگوید:
1- اختلافها را میتوان با افزایش بدبینی میان گروههای درگیر و نیز انتشار کتابهایی که از این یا آن گروه بد میگوید، انبوه کرد. پول کافی هم باید برای تباهی و پراکندگی خرج نمود.
2- نادانی را میتوان با جلوگیری از گشایش مدارس و انتشار کتابها ترویج داد.آتش زدن کتابها، تشویق مردم به این که فرزندانشان را به مدارس دینی نفرستند – با اتهام زدن به عالمان دینی – همه میتوانند به این هدف کمک کنند.
3و4- آنها را میتوان در یک حالت ناآگاهی نگاه داشت. برای این کار باید از بهشت بسیار گفت; آنان را نسبت به زندگی دنیا بیمسولیت نشان دهیم و حلقههای صوفیه را گسترش داد; کتابهایی را که به زهد فرا میخواند ترویج نمود; همچون کتاب احیاءالعلوم غزالی، منظومههای مثنوی و کتابهای ابنعربی.
5- دیکتاتوری حکومتها را میتوان با «سایه خدا در زمین» نامیدن آنها نیرومندتر کرد.باید تبلیغ کرد که ابوبکر، عمر، عثمان، بنیامیه، بنیعباس و علی همه با زور و شمشیر به حکومت رسیدند و حکومت فردی داشتند. ابوبکر با شمشیر عمر و با تهدید او به حکومت رسید، و خانههای کسانی همچون فاطمه دختر محمدصلی الله علیه وآله وسلم که سر به فرمان ننهادند به آتش کشیده شد. عمر به وصیت ابوبکر خلیفه شد; خلافت عثمان به حکم عمر بود، علی را انقلابیها به حکومت برگزیدند; معاویه با نیروی شمشیر حاکم شد و بنیامیه حکومت را از او به ارث بردند. سفاح خلافت را با شمشیر به چنگ آورد و بنیعباس حکومت را به میراث از او گرفتند. این همه نشان میدهد که حکومت در اسلام استبدادی است.
6- میتوان راهها را همینطور ناامن نگاه داشت. حکومتها را از مجازات دزدان بازداشت و دزدان را تقویت نمود; به آنها سلاح داد و آنان را به دزدی و بر هم زدن نظم تشویق نمود.
7- با تلقین باورها به قضا و قدر در میان آنها، میتوان بر نابهسامانی بهداشتی آنها افزود. و گفت: که این همه از خداست و درمان، هیچ سودی ندارد، مگر خدا در قرآن از زبان حضرت ابراهیمعلیه السلام نمیگوید: «او به من غذا و آب میدهد و اگر بیمار شوم او مرا شفایم میهد.»(55) و مگر نمیگوید: «او مرا میمیراند و آنگاه او مرا زندهام میکند»(56) بنابراین شفا به دست خداست; مرگ به دست خداست و بدون درخواست او هیچ راهی برای شفا نیست و نه گریزی از مرگ: که قضا و قدر از اوست.
8- چنانکه در بخشهای 3و4 گفته شد میتوان این ویرانی و
نابسامانی را همچنان نگاه داشت.
9- هرج و مرج را میتوان حفظ کرد. باید این اندیشه را گسترش داد که اسلام یک دین عبادی است; سازماندهی ندارد محمدصلی الله علیه وآله وسلم و جانشینانش هیچیک وزیر، نظام، اداره و قانون نداشتند.(57)
10- در هم ریختگی اقتصادی، نتیجه طبیعی آشفتگیهای از پیش گفته است: آتش زدن فراوردههای کشاورزی، غرق کردن کشتیهای بازرگانی، به آتش کشیدن بازارها، شکستن سدها که آب در شهرها و کشتزارها میافکند و ریختن سم در آبهای آشامیدنی این در هم ریختگی را میافزاید
11- حاکمان را میتوان به فساد، شرابخواری، قمار و ریخت و پاش داراییها در امور شخصی تشویق کرد تا چیزی برای سلاح و مخارج ارتش باقی نماند.
12- میتوان شایع کرد که اسلام زن را تحقیر میکند مگر در قرآن نیامده است که «مردان سرپرست زنانند»(58) و مگر در سنت نیست که «زن همه شر است».
13- آلودگی و ناپاکی بهطور طبیعی پیامد کمآبی است; باید با هر نیرنگی از افزایش آب جلوگیری کرد.
اما سفارشهای کتاب برای از میان بردن نقطههای قوت. کتاب به موارد زیر سفارش میکند:
1- زنده کردن فریادهای قومی، سرزمینی، زبانی، نژادی و مانند اینها در میان مسلمانها. چنانکه باید به مسلمانان سفارش کرد که به تمدن گذشته کشورهای خود و قهرمانان پیش از اسلام توجه کنند: همچون زنده کردن فرعونها در مصر، دوگانهپرستی در ایران، تمدن بابلی در عراق و دیگر مواردی که در کتاب به شرح آمده است.
2- پراکندن چهار چیز ضروری است: شراب، قمار، زنا، و گوشت خوک آشکارا یا نهانی.کتاب به همکاری با یهودیان، مسیحیان، مجوس و صابییان(59) که در سرزمینهای اسلامی زندگی میکنند، فرا میخواند تا این امور زنده نگه داشته شود; از وزارت مستعمرات میخواهد تا از خزانه خود برای کارمندانی که این امور را میپراکنند، حقوق مشخص نماید. هر که توانست این امور را گسترده و همهگیر کند به او جایزه دهد و تشویق نماید. کتاب، از نمایندگان دولت بریتانیا میخواهد که آشکار یا پنهان از این امور پشتیبانی کنند، و هر اندازه پول که لازم است هزینه نمایند تا از مجازات عاملان نشر این کارها جلوگیری شود. کتاب همچنین سفارش میکند از ربا به شکل ترویج شود; این کار افزون بر آنکه اقتصاد ملی را ویران میکند، مسلمانان را در شکستن قوانین قرآن جرات میبخشد. هر که یک قانون را بشکند، شکستن دیگر قانونها نیز برایش آسان میشود. کتاب توصیه میکند که به مسلمانان گفته شود تنها ربای مضاعف، بر مسلمانان حرام است زیرا قرآن میگوید: « ربا را دو چندان و افزوده
نخورید»(60) و همه گونههای ربا حرام نیست.
3و4- پیوستگی مردم با عالمان دینی را باید کاست و برخی از مزدوران را جامه عالمان پوشاند. آنگاه اینان همهگونه کار بد انجام دهند تا مردم به هر عالم دینی مشکوک شوند و نتوانند دریابند که این عالم است یا مزدور. گسیل این مزدوران به (الازهر، استانبول، نجف و کربلا) بسیار مناسب است. یکی از راههای کاهش دلبستگی مردم به عالمان دینی گشایش مدارسی است که مزدوران وزارت در آن کودکان را به گونهای بپرورند که عالمان و خلیفه را دوست نداشته باشند. بدیهای خلیفه و خوشگذرانیهای او را بازگویند; به آنها بیاموزند که خلیفه اموال مردم را در راه فساد و هوسرانی خرج میکند، و او به هیچ روی همچون پیامبر نیست.
5- تردید برانگیختن در امر جهاد و شناساندن آن به عنوان مسیلهای که مربوط به زمان خاصی بوده و مدت آن سپری شده است
6- باید اندیشه نجس بودن کافران را از جانهای شیعیان بیرون راند و گفت که قرآن میگوید. «غذای شما برای آنان حلال است و غذای آنان برای شما حلال»(61) و دیگر اینکه یک همسر پیامبر یهودی بوده است: صفیه، و همسر دیگرش مسیحی بوده: ماریه، و نمیتوان همسران پیامبر را نجس دانست.(62)
7- مسلمانان باید باور کنند که منظور پیامبر از اسلام، همه ادیان است چه نصرانیت باشد و چه یهودیت و مقصود تنها پیروان محمدصلی الله علیه وآله وسلم نیست زیرا قرآن همه دینداران را مسلمان میخواند.در قرآن یوسف پیامبر میگوید: «مرا مسلمان بمیران»(63) ابراهیم و اسماعیل میگویند: «پروردگارا! ما را مسلمان نما و از فرزندان ما نیز امت مسلمانی بیافرین»(64) و یعقوب پیامبر به فرزندانش میگوید: «جز به دین اسلام نمیرید»(65).
8- پیامبر و جانشینانش کلیساها را خراب کردند و به آنها حرمت نهادند; چرا اینها کلیساها را تحریم میکنند.در قرآن آمده است: «اگر خداوند (شر) برخی از مردم را با برخی دیگر نمیزدود، صومعهها، کلیساها و عبادتگاهها ویران میشد»(66) صومعهها از آن مسیحیان، کلیساها از یهودیان و عبادتگاهها از آن مجوسان است. اسلام به مراکز ستایش خدا حرمت مینهد نه این که آنها را ویران کند و یا مردم را از آنها باز دارد.
9- باید در این خبر که «یهودیان را از جزیرهالعرب بیرون رانید»(67) و نیز این که «دو دین در جزیرهالعرب گرد هم نمیآیند»(68) تردید افکند. زیرا اگر این روایات درست بود، پیامبر همسران یهودی و مسیحی نداشت; طلحه صحابی پیامبر همسر یهودی نداشت و پیامبر با نصرانیان نجران مذاکره نمیکرد.
10- باید مسلمانان را از عبادت بازداشت و در سودمند
بودن آن تردید افکند با این دستآویز که خدا از اطاعت انسانها بینیاز است. باید به سختی از حج جلوگیری کرد و از هر گردهمایی مسلمانان چون نماز جماعت و حاضر شدن در مجلسهای حسین، و دستههای عزاداری; چنانکه باید آنها را به سختی از ساختن مساجد، زیارتگاهها، کعبه، حسینیهها و مدارس بازداشت .
11- باید در خمس تردید افکند و آن را تنها برای غنیمتهای به دست آمده جنگ با کفار واجب دانست و نه منافع کسب و کار.گذشته از آن خمس را باید به پیامبر وامام پرداخت و نه عالم; دیگر اینکه عالمان با پولهای مردم خانه، قصر، چهارپا و باغ میخرند، بنابراین خمس دادن به آنها شرعی نیست.
12- اسلام را باید دین عقبماندگی و هرج و مرج برشماریم; در عقاید مردم تردید ایجاد کنیم و پیوند مسلمانان را با اسلام سست کنیم. واپس ماندگی و ناآرامی و دزدی در کشورهای اسلامی را باید به اسلام نسبت دهیم.
13- باید پدران را از پسران جدا کنیم تا فرزندان به پرورش پدران گردن ننهند و تربیت آنان به دست ما بیفتد و ما آنان را از عقیده، تربیت دینی و پیوستگی با عالمان دور کنیم.
14- باید زنان را تشویق کنیم که عبا (چادر) از سر بیفکنند زیرا حجاب را خلیفگان بنیعباس رایج کردند و این یک عادت اسلامی نیست. به همین جهت، مردم زنان پیامبر را میدیدند و زن در همه امور وارد بود;(69) آنگاه که زن عبا از سر افکند، جوانان را تشویق کنیم که به سوی آنان بروند تا فساد در میانشان افتد. در ابتدا باید زنان غیر مسلمان عبا (چادر) از سر بردارند تا زنان مسلمان نیز سر در پی آنان نهند.
15- نمازهای جماعت را باید با نسبت دادن فسق به امام جماعت و آشکار کردن بدیهای او و نیز دشمنی انداختن – با شیوههای گوناگون – در میان امام و پیروانش برافکند.
16- اما زیارتگاهها را باید به بهانه اینکه اینها در زمان پیامبر نبوده و بدعت است، ویران کرد و مردم را از رفتن به اینگونه مکانها بازداشت. باید در اینکه زیارتگاههای موجود واقعا از آن پیامبر، امامان، و یا صالحان باشد تردید ایجاد کرد. پیامبر در کنار قبر مادرش به خاک سپرده شده و ابوبکر در بقیع دفن شده و قبر عثمان مشخص نیست; علی در بصره مدفون گردید و نجف محل قبر مغیره بنشعبه است، سر حسین در حنانه دفن شد و مزار خودش معلوم نیست; در کاظمین قبر دو نفر از خلیفگان است نه مزار کاظم و جواد از خانواده پیامبر; در طوس قبر هارون است و نه رضا از اهلبیت; در سامرا قبرهای بنیعباس است نه هادی و عسکری و (سرداب) مهدی از اهلبیت; بقیع را باید با خاک یکسان کرد(70)، چنانکه باید گنبدها و ضریحهای موجود در
همه کشورهای اسلامی را از میان برد.
17- در نسبت خانواده پیامبر به او باید تردید افکند.افرادی که سید نیستند عمامه سیاه و سبز بر سر بگذارند، تا مردم نتوانند آنها را تشخیص دهند و به خانواده پیامبر بدبین شوند و در نسبت سادات با پیامبر تردید نمایند. چنانکه ضروری است عمامهها از سر عالمان دین و سادات برداشته شود تا هم نسبت خاندان پیامبر از میان برود و هم عالمان دینی در میان مردم حرمت نداشته باشند.
18- حسینیهها را باید با این دستآویز که بدعت هستند و در زمان پیامبر و جانشینانش نبودهاند، مورد تردید قرار داد و ویران کرد.چنانکه مردم را باید به هر حیله از رفتن به این مکانها بازداشت; سخنرانان را کاهش داد; مالیاتهای ویژهای بر سخنرانی بست که خود سخنران و صاحبان حسینیه آن را بپردازند.
19- باید پیام بیبندوباری را در جانهای مسلمانان دمید. هر *** که کاری بخواهد بکند; نه امر به معروف واجب است و نه نهی از منکر، نه آموزش احکام; باید به آنها گفت: «عیسی به دین خود، موسی به دین خود» و «کسی را در گور دیگری نمیگذارند» و امر و نهی به عهده دولت است نه مردم.
20- کاهش جمعیت لازم است.مرد نباید بیش از یک همسر بگیرد; باید در راه ازدواج محدودیتهایی پدید آورد; عرب نباید با فارس ازدواج کند; ترک نیز نباید با عرب ازدواج نماید.
21- باید از دعوت و هدایت به اسلام و گسترش آن جلوگیری کرد. باید این اندیشه را گسترش داد که اسلام یک دین قومی است و در قرآن هم گفته شده «این قرآن یادآوری برای تو و قوم تو است»(71).
22- سنتهای نیکو باید محدود گردند و این کارها به دولت سپرده شوند. هیچکس حق نداشته باشد، مسجد، مدرسه و یا مکانی برای کودکان بیسرپرست بسازد; همینطور دیگر سنتهای خوب و صدقههای همیشگی.
23- باید با این دستآویز که قرآن کم و زیاد شده است، در آن تردید افکند(72). و قرآنهای ساختگی که کاستیها و افزودنیهایی داشته باشند، توزیع نمود. باید آیاتی که در آنها از یهود و یا نصارا بدگویی شده برداشته شوند; آیات جهاد و امر به معروف حذف شوند; قرآن به زبانهای فارسی، ترکی و هندی برگردانده شود. در کشورهای غیر عرب از قرایت قرآن به زبان عربی نهی گردد. چنانکه باید اذان، نماز و دعا به زبان عربی در کشورهای غیر عرب ممنوع شوند.
در احادیث نیز میبایست تردید افکند و آنچه در مورد قرآن توصیه شد مانند تحریف، ترجمه و بدگویی، در مورد روایات نیز باید عمل شود.
مورد 14 رو دقت کنید یکیاز کارهایی که باید بکند که از نقاط قوت مسلمانان هستش
1402/11/20 00:00درمجموع این کتابو پیشنهاد میکنم بخونید
1402/11/20 00:01سپاس از شما🌹
1402/11/20 00:02هرچقدر با همسرمون مشکل داریم سعی کنیم غرور شخصیت و احترام ایشان رو در مقابل فرزندمان حفظ کنیم
1402/11/20 00:05مامانای گلی که پسر دارن پوششتون جلوش چجوریه؟
1402/11/21 13:44مامانا کجایییییین
1402/11/21 19:19هستیم بانو
درگیر بچه داری
به نظرتون چطوره در مورد تربیت مذهبی صحبت کنیم.
لطفا تحربه هاتونو به اشتراک بذارید.
واقعا کیا اینجا دغدغه تربیت دینی دارن؟؟
1402/11/21 19:25احادیث درباره حریم و حدو حدود فرزندان و والدین رو میخوایم مطرح کنیم
1402/11/21 21:27از نظر اسلام پوشش والدین باید به حدی باشد که قسمت حساس بدن والدین پوشیده باشد و چیزی برای تحریک باقی نگذارد. تصویری که فرزند از مادر و پدرش دارد باید تصویر والدین زیبا و آراسته باشد. والدین باید از این نظر نیز الگوی مناسبی برای فرزندانشان باشد تا سهمی در تحریک فرزندانشان نداشته باشند
1402/11/23 15:41 می فرماید: « حینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ؛ هنگامی که لباس بیرون و لباس کار را از تن در می آورید»، یعنی وقتی با لباس راحت و لباس خواب هستید؛ زیرا لباس خواب و لباس راحت باعث حساسیت فرزند شده و او را کنجکاو می کند. از این قسمت آیه شریفه نحوه پوشش در منزل برداشت می شود. پوششی که والدین در خلوت یکدیگر دارند و پوششی که مقابل فرزندان دارند باید متفاوت باشد.
وی تصریح کرد: با تلاوت و تفکر و مراجعه به تفاسیر این آیات شریفه، به طور واضح روشن خواهد شد که اسلام به جهت تربیت فرزندان و جلوگیری از بلوغ زودرس آنان سفارش به پوشیدن لباس مناسب در منزل فرموده است.
انصاری شیری اظهارکرد: امام صادق علیه السلام در مورد جمله أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزینَةٍ ؛ باکی نیست که پوشش خود را زمین گذارند، به شرطی که زینت خود را آشکار نکنند» که در آیه 60 همین سوره آمده می فرمایند: منظور روسری و روپوش است نه برهنگی. در ادامه نیز قرآن می فرماید عفت بورزید.
وی گفت: در همین قست آیه می فرماید: زنان زینت خود را آشکار نکنند. آرایش کردن زن حتی جلو فرزندان امری کاملا قبیح و ناپسند است چه رسد به بیرون منزل. ( آرایش زن فقط برای شوهر توصیه و تأکید شده، نه بقیه محارم مثل فرزند و پدر یا برادر). پوشش زنان و دختران در منزل هم نباید طوری باشد که جلب توجه کند، یعنی نباید لباس تنگ و نازک بپوشند که برجستگیهای بدن آنان نمایان و باعث جلب توجه شود.
استاد حوزه بیان کرد: پوشش پدرو مادر و فرزندان در منزل نباید تمایلات جنسی را تحریک کند.، مخصوصا پوشش مادر و خواهر نباید باعث جلب توجه پسران در منزل شود که باعث بلوغ زودرس آنان می شود.
وی گفت: از نظر حکم شرعی، واجب نیست مادر همه اعضای بدن خود را از فرزندان خودش بپوشاند و باز بودن سر وگردن و دستها و پاها و ساق پا اشکالی ندارد. با این همه رعایت پوشش مناسب بر اساس الگوهای اخلاقی و اسلامی در خانواده بسیار مهم است و ثبات و آرامش و امنیت را در خانواده ایجاد میکند. این پوشش مناسب نه تنها سبب آرامش والدین میشود، بلکه برای رشد طبیعی کودکان لازم و ضروری است.
وی اظهارکرد: پوشیدن لباسهای تنگ و چسبان یا عریان و نیمه عریان بودن در حضور فرزندانی که به سن تمیز رسیدهاند تبعات و اثرات مخربی از جمله بلوغ زودرس دارد.
پدر و مادر باید در مقابل فرزندان، لباس هر چند راحت، اما مناسب داشته باشند مخصوصا مادر می بایست لباسی بپوشد که برجستگی های بدن او نمایان نشود.
وی گفت: اسلام جهت تربیت خوب، بوسیدن دختر شش ساله (غیر از فرزند خود) را برای مرد و بوسیدن پسر هفت ساله
(غیر از فرزند خود) را برای زن قدغن کرده است؛ زیرا اینگونه کارها علاوه بر این که موجب انحراف جنسی آنان میشود، موجب بلوغ زودرس آنها نیز می¬گردد و هر گونه جریان و کار و برنامهای که به بلوغ زودرس طفل کمک کند، خیانت و جنایت است. اسلام فرموده است: هرگاه دختر به سن تمیز یا نزدیک سن بلوغ رسید حتی پدر هم حق ندارد وی را به صورت کامل در آغوش بگیرد به نحوی که سینه دختر به سینه پدر بچسبد، بهتر است پدر فقط سر دخترش را بغل کند و او را ببوسد و نوازش کند و با بسیار حرف بزند و حرف او را بشنود و با کلمات محبت آمیز فراوان با او صحبت کند. مادر هم حق ندارد فرزند پسر خود را که به سن بلوغ یا نزدیک سن بلوغ است، به سینه بچسباند.
وی اظهارکرد: قرآن کریم (در آیاتی که گذشت) به مردم مؤمن و متدین میفرماید: فرزندان را به دو دسته تقسیم کرده است: یکی آنهایی که به سن بلوغ نرسیدهاند و دیگری آنان که رسیدهاند. دربارهی آنهایی که به سن بلوغ نرسیدهاند توصیه میکند که در سه وقت، با اجازه وارد اتاق خواب و خلوت والدین خود بشوند و این دستور، در جهت تأمین اسباب سلامت روحی کودکان و رشد طبیعی آنهاست که در غیر این صورت، برای آنها مصونیتی نخواهد بود.
استاد حوزه اضافه کرد: ولی در مورد اطفال بالغ میفرماید: هنگامی که فرزندان شما به سن بلوغ رسیدند، در هر حال باید برای وارد شدن بر شما اجازه بگیرند.
وی گفت: در اندام هر انسانی غدد جنسی وجود دارد که در سن مشخصی فعال میشود. این غدد در پسرها معمولا در همان سن بلوغ شرعی فعال شده و پسر مفهوم غریزه جنسی را از دوره بلوغ حس میکند؛ اما در دخترها فعالیت این غدد گاهی تا چندین سال پس از سن بلوغ شرعی به تأخیر میافتد. جامعه ایدهآل، جامعهای است که پسرها و دخترها در سنینی با مفهوم غریزه جنسی آشنا شده و حس نیاز به آن را درک کنند که تا ازدواج؛ فاصله چندانی نداشته باشند.
این پژوهشگر دینی بیان کرد: حالا جامعه ای را تصور کنید که پسرها و دخترها زودتر از زمان طبیعی با غریزه جنسی آشنا شده و سالها بعد زمینه ازدواج برایشان فراهم میشود. فکر میکنید چه اتفاقی در این جامعه رخ خواهد داد؟ در حال حاضر بسیاری از دختران و پسران ما زودتر از زمان طبیعی به بلوغ جنسی میرسند؛ مثلا تعداد پسرانی که در سن 12سالگی با غریزه جنسی آشنا میشوند کم نیست؛ اما همین پسرها در سن بالای بیست وپنج سال ازدواج می-کنند؛ یعنی بیش از 13 سال با این غریزه دست و پنجه نرم میکنند. نوجوانی که در سن 12 سالگی به سن بلوغ میرسد؛ اما هنوز به سن رشد عقلی نرسیده، نمیتواند غریزه جنسی خود را مدیریت کند.
وی
با ذکر این مطلب که رفتار والدین بخصوص مادر تاثیر فراوانی بر روی کودکان دارد، اظهارکرد: کودک از مصالح و مفاسد امور اطلاعی ندارد و نمیتواند در کارهایش هدف گیری درستی داشته باشد، لذا تمام توجهاش به پدر و مادر و اطرافیان است، اعمال و حرکات آنها را مشاهده مینماید و از آنان تقلید میکند.
وی گفت: کودکان بخصوص دخترها شکل پوشش مادر خود را تقلید میکنند اگر مادر همیشه با پوشش مناسب در مقابل فرزندان خود ظاهر شده باشد که کودک هم سعی میکند همان پوشش را از مادر تقلید کند. در دوران نوجوانی که نوبت به انتخاب میرسد سعی میکند با مادر همانند سازی کند و همان شیوه مادر را برای خود انتخاب کند.
9 عضو
این بخش در حال طراحی می باشد