3 یکی دوسال گذشت..
رفته بودیم شهرستان نوه عموی بابام هم اومده بود یه پسرهم سن وسال علی بود اما به جذابیت اون نه اسمش رامین بود باعموم دوست بوداومده بود خونه پدربزرگ من چندروزی بمونه ماهم اونجابودیم این همش میرفت ده تاده تا مرغ می خرید میوه می خرید عموم هم به شوخی می گفت سری های قبل که میاوردمت دست به جیب نمی کردی چی شده حالا...
اون موقع متوجه نمی شدم چی می گفتن بعدافهمیدم منو ازبابام خواستگاری کرده وبابام گفته نه
واون همه خرج کردن و خودشیرینی واسه این بوده که به چشم بیاد😂
1403/02/07 09:23