The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

ریحانه

18 عضو

بعد گوسفند وفروختیم منم نزدیک 20میلیون طلافروختم یه پراید مدل 80خریدم باهم ولی خانوادش زیرپاش نشستن ک بفروش 😐😐😐😐فروختن ویه پیکان وانت 86خریدن ک معلوم نبود دزدی بودچی بود یه سال نگهداشت وفروخت 😐😐😐😐

1403/02/10 09:16

الانم پراید گرفته

1403/02/10 09:16

بعدمیرسه به داستان زایمانم ک همش گیرداده بودن تا40روز باید خونه بابات بمونی واینا

1403/02/10 09:18

منم بچم 35هفته و5روز بدنیااومد و9روز تودستگاه بود

1403/02/10 09:18

منم از روز چهارم یاپنجم میرفتم پای دستگاه میشستم شیرمیدادم

1403/02/10 09:19

بچم بعد9روز مرخص شد ومن اومدم خونه بابام اینم بگم خونه بابام اینایکی ازشهرستان های اراکه ومن تواراک زایمان کردم بابامم بخاطرمن همش اراک بود ومامانم قایمکی میومد توبیمارستان میموند

1403/02/10 09:19

اومدیم خونه وبچه شبش گریه میکرد اروم نمیگرفت شوهرم سریع زنگ زد مامانش واون گفت ترنجین بدید بعومیخواستیم بدیم شوهرم گفت بزارید مامانم بیاد

1403/02/10 09:20

😐😐😐😐

1403/02/10 09:20

بعد بابام به شوهرم گفت ما ازپس بچه برنمیایم ومادرت واردتره

1403/02/10 09:21

شوهرمم ازلج خانواده منوبردخونه مامانش اینا

1403/02/10 09:21

35روز اونجابودم هر روز سراینکه بچه ریزه بچه داری بلدنیستی بلدنیستی لباس تن بچه کنی میگفتن کهنه کن بروکهنه بشور و....

1403/02/10 09:22

همش گریه وفحش ودعوا وبحث

1403/02/10 09:22

بابامم میومد یه سرمیزد میرفت

1403/02/10 09:22

اینقداذیتم کردن ک تواردیبهشت بود فک کنم من رفتم خونه بابام ولی بعد چندروز برگشتم ک کاش برنمیگشتم

1403/02/10 09:22

بعد محرم همون سال رفتیم حسینیه روز دهم بود شوهرم با باباش رفته بودن دنبال ماشین

1403/02/10 09:23

منم بامادرشوهرم اینارفتم اصلا انگاردنبال دعوابودن خلاصه رفتیم ورفتیم یجانشستیم خواهرشوهرم سریع یه صندلی اورد گذاشت بغل من منم پاشدم رفتم جای دیگ نشستم

1403/02/10 09:24

ک مادرشوهرم گفت پدرسوخته روببین رفته جای دیگ نشسته وانگاردخترمن سرطان داره

1403/02/10 09:24

خلاصه این گذشت اونجا رفیقای خواهرشوهرم هی بهش میگفتن باکی چت میکنی منم گفتم این مثل شماهانیست

1403/02/10 09:25

بعد اومدیم بیایم من دستم پربود به خواهرشوهرم گفتم بچه روبگیر گفت من نوکرت نیستم وبعد بچه رو کوبیدتوبغلم

1403/02/10 09:26

منم گفتم چرابچه رواینطوری میدی تومردم داد زد *** چی میگی منم سریع ازحسینیه زدم بیرون

1403/02/10 09:26

خلاصه تاخونه این مادر ودختربه من شمردن وقتیم اومدیم خونه زنگ زدن پدرشوهرم گفتن بعد میگفتن توبه دخترمن تهمت زدی ومن جنازه دخترمم رودوش اون طرف نمیزارم حالاخواهرشوهرم خودش میومدمیگفت من یکیومیخوام ولی من چیزی نگفتم فحش خوردم ولی لوش ندادم

1403/02/10 09:27

فرداش پدرشوهرم اینااومدن ومادرشوهرم حسابی پرشون کرد

1403/02/10 09:27

ک پدرشوهرم اومدفحش داد ومیخواست منوبزنه وگفت انشالله تابوت باباتوبیارن و....

1403/02/10 09:27

بعداومدمنوبزنه نتونست شوهرمو زد شوهرمم یه سیلی به من زد

1403/02/10 09:28

این دعواهم گذشت 6
ماه خوب بودن دوباره بعد6ماه شروع میشد

1403/02/10 09:28