میدونی دشمنی این از کجا با من شروع شد
پسر عمم منو میخواست خب بابام گفت ن من دختر ب فامیل نمیدم
این اومد مخ منو خورد بیا حرف بزنیم فرار کنیم از این گها منم بچه گفتم باشه بیا حرف بزنیم من دیدم خیلی رو مخمه گفتم علیرضا منو تو نمی سازیم تموم کنیم بهتره
بعد من با شوهرم رل زدم این اومد خواستگاری رفته بود با شوهرم دعوا که حق نداری دختر دایی منو بگیری من میخوامش
بعد نمیدونم زنش از کجا فهمیده
هعی ب من گیر میده سر خاک من از حال رفتم واقعا پسر عمم با شوهرم منو بلند کردن اومده میگه چرا خودتو چسبوندی ب علیرضا من اصلا نمیدونستم علیرضا منو بلند کرد من فک میکردم برادرشوهرمه
1403/04/13 17:53