نخند من دیونه شدم
عمه کوچیم زنگ زده میگه الناز کجایی گفتم بیرون گفت الناز هرجای بیا این داره کولی بازی در میاره میگه علیرضا با النازه
منم پشمام ریخته ب شوهرم گفتم بریم خونه پدربزرگم اینا رفتیم این حمله میکرد ب من میگفت چشت دنبال زندگیه منع
منم قات زدم ی سیلی خوابوندم ت گوشش گفتم هرزگی خودتو نزن ب من ب پسر عمم شوهرم گفت زنتو جمع کن
1403/04/13 18:06