اولین بارداری ات هست؟

چرا پیاده روی نمیره؟ چرا ورزش نمیکنه؟ فک کنم بچش مشکل داره ،افسردگی داره، من یه عروس مث فلانی میخواستم نه این
تا حالا بی احترامی هم بهش نکردم ولی نمیدونم چرا همش سعی میکنه یه چیزی بگه منو ناراحت کنه

اره

جوابشون رو بده خواهر نزار این جوری بگن بگو خب میرفتی مگر من گفتم بیاین برای من

به سلامتی انشالا بغل بگیریم😍

لاقل تو که جواب نمیدی به شوهرت بگو جوابشون رو بده

دوتا بیشتر بم میگه
خیلی وقتا سعی کردم با ملایمت جواب بدم و دادم ولی خودشو میزنه به موش مردگی و ای یه هفته گریه کردم سر فلان حرفش راهی بیمارستان شدم و اینا
در حالتی که اصن حرفام به گرد پای حرفای خودش هم نرسیده

ایشالا عزیزم

این جوری که به خودت لطمه میزنی

من اگر ندم که میمیرم آخرش هم نمیرم خونشون تا چند وقت بعد خودشون میفهمن حتی همسرم اگر من برم میره با این کع چهار خونه فاصله دارم باهاشون

بخاطر حرفا و رفتاراش خونمو فروختم اومدم شهر دیگه ولی باز ولکن نیس به هرکیم میگم درک نمیکنه
میگن مادره نگرانه،حرفاش بی منظوره

من برم شام🚶

باز خوبه شهر دیگه هستی اصلا جواب نده بعد بگو سایلنت بوده

باشه گلم 😍

مادرشوهرا همشون اینجورین
خوب خوبش بدردنمیخوره
اهمیت نده بهش

برا ما عروسا حسودی میکنن و چرت و پرت میگن

دقیقا اصل نباید اهمیت داد مهم همسرمون هست که پشتمون باشه

باید به خودمون اهمیت بدیم اونا هم وراجی کنن

خیلی دوس دارم بیخیال باشم اصن برام مهم نباشن یه مدتم خیلی خوب شده بودم ولی دوباره برگشته

بعضی وقتا میگم مگه اونم زن نیس ،زنا یه سری حساشون مشابه،یا میگم مگه خودش عروس نبوده مگه نمیگه خیلی اذیتش کردن پس چرا همونارو سرمنم داره درمیاره

دوباره بزن به بیخیالی

از اول حاملگیم هی میگف ایشالا پسر دار شی یا غصه نخور شاید خدا به توام پسر داد(من اصن به اونا نگفتم چی دوس دارم باشه بچم چون فرقی نداره)بعد شوهرم گف این میگه تو پسردار شی عروس دار شی ک عروس اذیتت کنه که انقد دعا میکنه میگه بچت پسر باشه

ایشالا خدا کمکم کنه بتونم واقعا دوباره بیخیال باشم

از منم میپرسیدن میگفتم مهم سالم بودن هست ولی دختر دوست دارم بعد به همسرم میگفتن بچه ات شبیه خانواده خانومت میشه اگر قدش کوتاه شد اگر سیاه شد با این که خانواده من سفید پوستن بعد همسرم گفت اگر بلانسبت شبیه خر باشه مهم منم که باباش هستم دوسش دارم

خود منم همینم تیکه میندازن جواب میدم. اگر هم ندم میرم خونم دیگه خونشون نمیرم بعد به همسرم توضیح میدم میگم اعصاب نمیزارن میگه هر طور راحتی