به خدا که هست
تو جشن مانمیاد میگه به من چه تو غممون اول از همه ست وطیفه اش میدونه بیاد حال و روز مارو ببینه
درست همونجا که من کنار قبر بچه ام نشسته بودم و فقط زل زده بود به یه نقطه ای خشکم زده بود اینا دارن چیکار میکنن صدای جاری بزرگه رو می شنیدم که بدو میکرد میرفت سنگ های بزرگ پیدا کنه رو بچه ی من بذارن
ولی دخترم دو سالش بود تا حالا ندیده بودتش..خدا خودش از دل همه خوب خبر داره به هر کی اندازه دلش بده
1403/06/20 13:03