مادران اردیبهشتی

31 عضو

باز اعتراض میکرد مادرشوهرت

1403/10/07 22:32

حالا س شنبه بود با شوهرم صحبت کردم گفتم بهش محمد ب مادر زهرا بگو نمیخواد بابا رو یعنی پدرشوهرم تنها بزار بیاد

1403/10/07 22:32

بابا گناه داره

1403/10/07 22:33

واقعیت منم شبا خوابم. نمیبره

1403/10/07 22:33

بگم که صبح ها 8 بیدار بود مادر شوهرم خلاصه باید بلند میشدم صبحانه درس میکردم

1403/10/07 22:33

خلاصه زن باردار اوج خواب باید صبحانه درس میکردم

1403/10/07 22:34

اوهو

1403/10/07 22:34

عجب گیری کردی

1403/10/07 22:34

و تازه ناهار نمی موند خونه ما

1403/10/07 22:34

میرفت

1403/10/07 22:34

خوبه حالا نهار نمی‌خورده

1403/10/07 22:34

گفت که اشکال نداره و بزار بیاد

1403/10/07 22:34

اون درک داشت همون صبحونش هم میرفته خونه خودش

1403/10/07 22:34

میگفتی تو خودت راحتی من عذاب میکشم

1403/10/07 22:35

خوب پسرش خواب بود و شوهرش خونه

1403/10/07 22:35

و منم گفتم واقعیت من شب خواب نمیبره مامان هم صبح ها 8 بیداره خلاصه شرایط رو بجون بچم بدون بی احترامی گفتم

1403/10/07 22:35

حالا من داخل بغل شوهرم دراز کشیده بودم و تعریف میکردم

1403/10/07 22:36

قسم نخور می‌دونم

1403/10/07 22:36

در اومد گفت گم شو همش زر میزنی خو بیدار بشه

1403/10/07 22:36

اشکالش چیه

1403/10/07 22:36

همش زر میزنی

1403/10/07 22:36

مردا بحث مادرشون بشه کرن

1403/10/07 22:36

و بگم که یهو منو عین بالش از بغلش پرت کرد

1403/10/07 22:37

اون بخاطر تو چون بارداری میگه مادرش بیاد

1403/10/07 22:37

خوب قبول کن اینو

1403/10/07 22:37