مادران اردیبهشتی

31 عضو

با این حال گفتم که ناراحتی نشه محمد باشه بیخیال حرفام بیاد فکر کن چیزی نگفتم

1403/10/07 22:37

تنها نترسی بچه اولته لابد نگرانته

1403/10/07 22:37

من نگرانی اونو درک میکنم

1403/10/07 22:38

ولی خوب تو هم اونطور بیشتر اذیت میشی

1403/10/07 22:38

اونم باید منم درک کنه

1403/10/07 22:38

باردارم استراحتم

1403/10/07 22:38

شبا بخوابم روز چکنم نمیزارم شوهر بخوابه

1403/10/07 22:38

روز بخوابم شب خودم

1403/10/07 22:38

خوب بنظرم با مادرشوهزت باید رک درمیون میذاشتی میگفتی مادر من نیاز ندارم بیایی پدر رو تنها نذار

1403/10/07 22:39

حالا رو گوش کن

1403/10/07 22:39

بابا گفتم بهش اول مادر شوهر گفتم اصلا انگار ن انگار

1403/10/07 22:39

حالا رو گوش کن

1403/10/07 22:39

خلاصه گفتم بیاد بیخیال حرفام

1403/10/07 22:39

اگه دیگه دیدی قبول نمکنه چاره ای نیست بنظرم شبا بخواب روزا هم نخاب خودش چندبار اذیت بشه نمذاره بیاد مادرش

1403/10/07 22:39

انار دون کردم اوردم بخوریم محل نداد گفتم بخور گف نمیخور م

1403/10/07 22:40

گفتم یه لقمه شام بیا بخور

1403/10/07 22:40

گفت نمیخوام نخورد

1403/10/07 22:41

زن باردار تنها بمونه اصلا خوب اصلا خوب نیست سر بچه اولم تنها میموندمم الآنم یادم میفته گریم میگیره 😢قدرش بدون حتی اگه اذیت میشی می‌دونم درکت میکنم ولی تنهایی تو این شرایط اصلا اصلا خوب نیست اونام بخاطر خودت میگن

1403/10/07 22:41

قهر کرده دیگه میگه من بخاطر این میگم اینم میگه نیاد

1403/10/07 22:41

بلند شد لباس پوشید بره سر کار تخمه ریختم پلاستیک بدم بهش در و بست و بدون خداحافظی رفت با این حال در رو بازکردمدادم بهش تخمه ها رو گفت نمیخوام و بدون خدا حافظی در آسانسور و بست

1403/10/07 22:43

چهار روزه اینطوری می‌کنه

1403/10/07 22:44

خب من باز زنگ زدم بهش از دستم ناراحت نباش الان مامان میاد با ناراحتی کار نکن

1403/10/07 22:44

الان خو همون نمیخوام هم نمیگه

1403/10/07 22:44

میاد میخوره و میره

1403/10/07 22:45

نمیگه دست درد نکنه

1403/10/07 22:45