گروه چت داستان

110 عضو

مبلا رو اینور حال گذاشته بودم دور از بخاری بودش سرده
بچه ها هم عادت داشتن هی میرفتن مینشستن رو‌ مبلا
حالا دارم باز عین کسخولا می‌بریم مبل ها رو سمت بخاری بچینیم

1403/10/11 21:07

آخییش خونه رو جارو کردم ظرفهارو شستم دستمال کشی کردم با چای منتظر داستان ساغرم😁😁

1403/10/11 21:50

13ام؟

1403/10/11 22:29

😂اون از من پاره تره
هر دو خسته ایم
هی خاب میوفته گوشی میوفته رو صورتش

1403/10/11 22:44

البته اگه قرارع ماجرا دیگ نداشته باشند و طلاق نگیره دوباره

1403/10/11 23:50

مبینمت یادت میفتم ک میخاستی بگی من نبودم

1403/10/11 23:58

قبلا دو ساعت بود الان شده یک

1403/10/12 11:23

خوب طاقتی داری بابا برو جای دیگه

1403/10/12 11:37

از شب 5 پریدی شروکن 78تاس وقتی قطع کردی پریود میشی بعدیه هفته استراحت بسته بعدی شروکن

1403/10/12 11:53

الانم روستا زندگی میکنید؟

1403/10/12 12:40

من عاشق اینم برم یه روستای دور یه خونه زمینی داشته باشم دورم همش مزرعه باشه کسی روهم نشناسم و منم نشناسن زندگی کنم

1403/10/12 12:42

کفش. چرمی قهوع ایی
تازه خریدم

1403/10/12 12:55

درسته پسر عممه

1403/10/12 12:55

چقد زیرآبی بااین حرفت اومدن بالا

1403/10/12 13:41

میز مزه میچینن
اینو ذیروز فهمیدم

1403/10/12 13:43

منو شوهرمم میز مزه داریم
یک قلیون چوب و کاپوچینو و کیک
چیپس و پفک
اوووووف که حال میده

1403/10/12 13:44

قربونت

1403/10/12 13:50

این قالب که من گرفتم
روش زده
25×18

1403/10/12 14:03

والا من گرفتم خوبم شدم😂بااون اوضاع سرکار رفتم مامانم گرفته بود مراقب اون بودم
ب خونه زندگیم رسیدم
اقایون زیادی لوسن

1403/10/12 14:51

خدا واسه مادرت نگهت داره

1403/10/12 14:52

عه چرا؟نخاستن؟

1403/10/12 14:54

انشالله.همچنین برای شما

1403/10/12 14:55

پدرمادرا فقط ب خاطر خودشون تک فرزند میارن.ولی نمیدونن چ اسیبی میزنن بهش

1403/10/12 14:56

میخام یاد بگیرم

1403/10/12 15:37

چون نهصد گرمی 015

1403/10/12 15:44