گروه چت داستان

109 عضو

آره واقعا
خیلی مظلوم بود طفلی

1403/09/20 14:30

😂😂😂😂تا این حد

1403/09/20 14:31

اره بخدا

1403/09/20 14:31

من خیلی دل نازکم دیونه هسم😂😂😂

1403/09/20 14:31

من اشکم درمیاد احساساتی میشم.ولی ب کثری لز ثانیه ب خودم خندم میگیره و زود خودمو جم میکنم.چقد با کیمیا گریه کردم ولی در حد ی اشک زودی جم کردم خودمو😂😂نمیخان بچه ها ببینتم بخندن بهم😂😂

1403/09/20 14:32

😂😂😂😂😂

1403/09/20 14:39

اره
کی یادمون میره پس

1403/09/20 14:42

مگه میسه بدن شوهرشو نشناسه

1403/09/20 14:48

👍

1403/09/20 14:49

اصلا کار شخص آشنا نیست کسیو فرستادن انجام بده

1403/09/20 14:49

حالا می‌تونه حمیرا این کارو کرده باشه یا کسی کینه با شاهرخ داشته باش

1403/09/20 14:50

دیدی ساسان گفت بار دوم میگم نمیخوامت از اولم نمیخواسته تاوقتی حمیرا باشه نمیزاره این زن بگیره ولی بتول پول وموقعیت خوب اگه بده بلکه قبول کنه

1403/09/20 15:08

واااای فک کن ازدواج کنه اون خاله باشهههههه

1403/09/20 15:25

نه ادمی که اینقدر احساسی باشه که به خاطر شکست عشقی سکته کنه بعیده ازین نقشه ها بکشه

1403/09/20 15:27

کار حمیراس

1403/09/20 15:28

یچی یافتم کار کارساسان هس تجاوز ساغرم دوست داره ولی ازخالکوبیش میترسه میترسه ی روزساغربفهمه کارخودش بوده 🤔

1403/09/20 16:05

😂وای که ما باید کاراگاه میشدیم

1403/09/20 16:06

اگه کارسبحان بدبخت بودخالکوبیشومی دیدساغرک جون خو🤗

1403/09/20 16:06

😂😘

1403/09/20 16:07

شاید
اینم حرفیه

1403/09/20 16:17

منظور ک کسی رو اجیر کرده بوده

1403/09/20 16:17

دیگه نمیدونم چی بگم همه حدسارو زدیم همه مون

1403/09/20 16:52

حمیرا .ساسان .یا سبحان

1403/09/20 16:53

😃😃

1403/09/20 16:53

وای اسم سبحان ک میادکاراش یادم میفته ناراحتش میشم😭😭😂

1403/09/20 17:01