گروه چت داستان

109 عضو

خیلی😍

1403/10/28 23:28

نه فعلا

1403/10/28 23:28

خداروشکر 😍

1403/10/28 23:28

شوهری گفت بیام سراعتون دعواش کردم گفتم نه یه هفته دیگه بمونم

1403/10/28 23:29

زیاد طولانیش نکن دیگه
شوهرت بهت احتیاج داره😋

1403/10/28 23:29

👌

1403/10/28 23:29

بسه دیگه
برو پیش شوهرت

1403/10/28 23:29

جووووون پشت در بودی😂

1403/10/28 23:29

👌

1403/10/28 23:29

من این 4ماه نیومدم باید 2 هفته بمونم یانه

1403/10/28 23:30

واااای نگوایقدخستم🤒😕

1403/10/28 23:30

حالا میرم این هفته هم باشم

1403/10/28 23:30

گناه دارم

1403/10/28 23:30

نه بابا یک هفته بسه دیگه

1403/10/28 23:30

چقدر دادی مگه 😂

1403/10/28 23:31

امروزکلامراسم بودم اومدم خونمون تاالان باهاش کارمیکردم درساشو 🤒

1403/10/28 23:31

شاید😂😂😂

1403/10/28 23:31

😥

1403/10/28 23:31

ی بیست دیقه دیگه میرسه شیرازبودبعدچهارروزحسابی بایدخسته ترشم دیگه🤒

1403/10/28 23:32

ها همین تکالیف ها معرکست
منم از صبح با پسر ریاضی کار میکنم با دختر شعر و حروف الفبا 😂

1403/10/28 23:32

دخترم رومیگم

1403/10/28 23:32

جووووووون😋😀

1403/10/28 23:32

😀😀

1403/10/28 23:33

میپره روت😆بچه ها رو خواب کن

1403/10/28 23:33

وای ب مولاخستم زیاد خیــــــلی ب جون بچه هام گرسنمم شده نای بلندشدن ندارم😕

1403/10/28 23:33