گروه چت داستان

112 عضو

همینجا

1403/10/29 23:56

این پرچم بازم گوشه تلوزیونه😒😒😒

1403/10/30 07:13

محصولات اصلن بدرد نخوره

1403/10/30 07:15

احتمالا هشدارجنگ بازم🙃

1403/10/30 07:15

😰😰😰😰

1403/10/30 07:18

کی گفته عنه داخل سیرابی غیر علف وگاه چیزی نیس اونا بعد میرن روده بزرگ تبدیل *** میشن

1403/10/30 07:18

صبح بخیر خانوما 😚

1403/10/30 07:51

بچه هارو بردم رسوندم و اومدم زیر پتو شدم
گرم و راحت
آخیش

1403/10/30 07:51

صبح توام بخیر

1403/10/30 07:59

جووون منم بیام

1403/10/30 08:00

منم جلسه دعوت کردن درمورد آسیب های اجتماعی نوجوانان و جوانان

1403/10/30 08:00

پروا را میخونید ؟

1403/10/30 11:00

سلام

1403/10/30 11:02

آره قشنگه

1403/10/30 11:02

بچه ها میدونید ب چی فک میکنم

1403/10/30 11:07

ب این خاهرشوهرم چیزی بلذ نیس ی مدت خاست ازم یادش بذم ی مدت گذاشتمش اشپزی کنه منم بالا سرش ولی ب اون حال الا افسرده اس

1403/10/30 11:08

ک هیچی ت مغز من نمیرع و یاد نمیگیرم

1403/10/30 11:08

همسنیم و من بیست و یک سالمه

1403/10/30 11:09

آشپزی مگه تو مغز رفتن میخاد والا ی پیاز ریز می‌کنی و ادویه و مرغ یا گوشت میپزی دیگه

1403/10/30 11:10

خخ

1403/10/30 11:10

با خونواده شوهرم باهمیم و خورد و خوراکمون یکیع و من اشپزی میکنم و ظرف میشورم و هر کار زن متاهلی انجام میده ( اینم بگم شوهرم شدیدن شلخته اس ینی شسوار و من براش اماده میکنم اب میدم دستش یا همیشه اتاقو بعم میریزع من مرتب میکنم اینجوری بگم ک ی مراسمی چیزی پیش بیاد بخام برم نمیززارع میگه ک کی برام غذا گرم کنه

1403/10/30 11:11

یا کی برام غذا بزاره)

1403/10/30 11:11

میخوام زندگیمو توصیف کنم سبک بشم

1403/10/30 11:11

چن روز پیش رفتم باژار بش زنگ زذم ی سوسیس سرخ کنه برا شوهذم گریع میکرد ک بلد نیستم و افسرده شده ک میگ ت مغز من نمیرع

1403/10/30 11:12

‌خدایا توبه،اینکه شوته

1403/10/30 11:12