گروه چت داستان

112 عضو

جونم

1403/11/01 11:02

پاشم به فکر ناهار شم 😰

1403/11/01 11:02

چرا اینکارو می‌کنی

1403/11/01 11:02

درست میگی😞

1403/11/01 11:02

نمیدونم چ مرگمه

1403/11/01 11:02

وای

1403/11/01 11:02

خاک برسرم باشه

1403/11/01 11:02

خدانکنه چزا

1403/11/01 11:03

والا ن ک‌ماها دوست پسر نداشتیم تو گذشته
من با یکی شیش سااال بودم
تا شب صیغمم باهاش در ارتباط بودم ولی بعد اون ب خودم اجازه ندادم

1403/11/01 11:03

ول کن از فکرش بیا بیرون خودتو با چیزای دیگه سرگرم کن

1403/11/01 11:03

زنذگی انسان ارزشمنده

1403/11/01 11:04

ن بخدا اونجوری نیس

1403/11/01 11:04

نمیدونم چم شده بعد 5سال

1403/11/01 11:04

من که تا حالا توی عمرم مردی به غیر از همسرم نداشتم 😂
در این حد تباهم

1403/11/01 11:04

تو خب سنت کم‌بود

1403/11/01 11:05

خستم از دست خودم

1403/11/01 11:05

من سیزده سالگی با یکی دوست شدم تا 19سالگی

1403/11/01 11:05

البته این بین بازم با خیلیا دوست بودما😂😂😂😂

1403/11/01 11:05

به شوهرت فکر کن
به غرورش

1403/11/01 11:05

باید خودت ب خودت تلنگر بزنی ب عواقب اینکار فکر کن

1403/11/01 11:05

یاعلی
تو دیگه کی بودی 😂😬

1403/11/01 11:05

😂😂😂ارازل و لش

1403/11/01 11:06

نمیدونم چ مرگمه انقد خابشو میبیم

1403/11/01 11:06

وااای وااااای من پاشم
صبحونه بچم رو بدم
ناهار
خونه بمب ترکیده
باید دنبال یسنا هم برم

1403/11/01 11:06

میزنم دیونه شدم

1403/11/01 11:06