گروه چت داستان

125 عضو

هیچ *** مثل من عکساش پخش نیست 😂
مامانم کم و بیش با بابام استوری می‌زاره
آبجیم اصلا شوهرش خفش می‌کنه
جاریم هم کم و بیش

1403/11/03 12:37

میخام ندم.ولی انقد پیله ان ک

1403/11/03 12:38

دخترخاله هام نمیزارن
دختر عموهام نمیزارن

1403/11/03 12:38

همه رو بیچاره کردی تو😂😂

1403/11/03 12:38

ولشون منم 😂😂😂

1403/11/03 12:38

اووووووو

1403/11/03 12:38

ها والا 😂

1403/11/03 12:38

شهر خودمون رو. میگم بد می‌دونن خیلی

1403/11/03 12:39

خیر
جرئت ندارن سمت گوشی من بیان
ولی گوشی باباشون رو گا.ییدن😂

1403/11/03 12:39

چ ظلمی 😂😂😂

1403/11/03 12:39

چه بد

1403/11/03 12:39

😂😂😂😂
من گوشیم یکسره دست خودمه

1403/11/03 12:39

آبجیم بعد یک ماه داره میاد خونه بابام 😍
غروب میرم خونه پدری بعد 20 روز 💃💃💃

1403/11/03 12:40

ده دقه باهام فاصله دارن😂😂😂😂

1403/11/03 12:40

بسلامتی

1403/11/03 12:40

باز خوبه خواهرت اومد تو هم رفتی 😂

1403/11/03 12:41

منم آماده شدم برم خونه پدر شوهرم

1403/11/03 12:41

شوهرم حمومه بیاد بریم

1403/11/03 12:41

😂😂😂😂😂
زنگ زده خواهر دارم میام با بچه هام
گفتم بیا منم میام

1403/11/03 12:41

پدر شوهرم پیشم بود تازه رفتش

1403/11/03 12:42

حال نداشتم برم دنبال یسنا
زنگ زدمش گفتم برو یسنا رو بیار از مدرسه
دیگه رفت آوردش
یک چای هم با هم خوردیم و رفت

1403/11/03 12:42

خواهرت چن سالشه؟چندتا بچه داره

1403/11/03 12:47

من یجا رفتم مهم نی یه بچه گوشی داشت دختر منم گریه میکرد همونجا بهش گوشی دادیم شروع دردسرامون شد تو دوماه 4 تا گوشی شکست الانم نمیدیم خودمونم کمتر دست میگیریم نهایت شاید در روز نیم ساعت بدیم بهش

1403/11/03 12:52

21 سالشه
دو تا بچه داره

1403/11/03 12:55

20روزه نرفتی؟

1403/11/03 13:02