گروه چت داستان

109 عضو

واقعی ام باشه بعضی جاهاش شاید از خودشون نوشتن مثل کابوسایی که ساغر میبینه.اخه مگه میشه پشت سرهم همچین خوابایی😃

1403/09/21 14:47

ولی قشنگه داستانش😍

1403/09/21 14:48

آره خب واقعی هم باشه قطعا یچیزایی اضافه کرده نویسنده ک داستانو جذاب تر کنه

1403/09/21 14:49

حیف سبحان مرد😞

1403/09/21 14:49

درسته

1403/09/21 14:49

بخوابه هم جرش میده😂😂

1403/09/21 14:51

الهی خیلی سخته خدا صبرت بده

1403/09/21 14:52

اخرش فک کنم ساسان بفهمه چقدر حمیرا کثیفه ولش کنه بره سمت ساغر

1403/09/21 14:53

میخوابه😄

1403/09/21 14:53

منم 35هستم😂

1403/09/21 14:57

😂😂😂

1403/09/21 14:57

و دختر منم

1403/09/21 14:57

دقیقن

1403/09/21 14:58

انقد کلافه میشم اینجکر مواقع .چرا اصلا مهمون سر زده میاد

1403/09/21 14:59

اره .تنهایی نمیتونم.چطور شما میکشین بابااااا

1403/09/21 15:00

انشالله زودتر خوب شی منم منتظرم که بشم دیشب دلدرو سینه درد داشتم .همیشه موقع پریودی توهم بارداری دارم ببین کی سکته کنم😕

1403/09/21 15:00

اونم سر صبح😒😒

1403/09/21 15:00

خدا بهت صبر بده چه تلخ

1403/09/21 15:01

شبیه گیسو فیلم گردن زنیه😂

1403/09/21 15:02

ن بدتره

1403/09/21 15:02

چوب که کارررررررری نمیشه اصلا
الکیه 😂

1403/09/21 15:02

منم 32

1403/09/21 15:03

بنظرم باس کم نیاره اینکه تسلیم بشینه زر بزنه ساسان اعصاب خورد کنه

1403/09/21 15:04

خب ما تمام اطرافیانمون میکشن
من خودم شبا با شوهرم میکشم
خونه هرکی بریم قلیون جزئی از پذیراییمونه🤣

1403/09/21 15:04

نوش کام😅

1403/09/21 15:05