گروه چت داستان

76 عضو

دیگ بعد ده روز ما انجام دادیم رفتم دسش‌ویی کلی خون رف

1403/09/01 11:00

یکی ا فامیلامون بش تهمت زدن بنده خدا
خون داد ولی گفتن خون ندارع و بردن خونه بابا ش شب عروسیس

1403/09/01 11:01

میگفتی ببخشید شیر خونم بسته بود بزار بازش کنم بیشتر تقدیم میکنم

1403/09/01 11:01

همه هم بر این باور رسیدن ک خون نداش

1403/09/01 11:01

و خرابه حتی خونوادش

1403/09/01 11:01

دیگ بعدنا ازدواج کرد باز با یکی دیگ

1403/09/01 11:01

ولی زمان چندین سال پیش

1403/09/01 11:03

ک من ماجراشو شنیدم

1403/09/01 11:03

واااای اون دیگه چ بدبختی بوده

1403/09/01 11:09

چقد آدما کوته فکر بودن

1403/09/01 11:10

طفلی دلش شکسته چقدر

1403/09/01 11:10

آش نخورده و دهن سوخته

1403/09/01 11:10

با ی ادم سنی ازدواج کرد

1403/09/01 11:11

رفتن تهران

1403/09/01 11:11

شنیدم اونقدا خوب نیس ولی چ میشه کرد

1403/09/01 11:11

در حالی ک خونه باباش خوزستانه

1403/09/01 11:12

بعضی ها ارتجاعی ک میگن خون نمیاد اونا چیکار کنن

1403/09/01 11:33

خوب ده روز طاقت اورده

1403/09/01 11:33

خیلی بده منم چندنفر همینجوری شنیدم بعد همون شب اعلام کردن حیلی بده بخدا

1403/09/01 11:33

چرا پارت جدید نزاشته هنو😕

1403/09/01 11:34

طفلی

1403/09/01 11:54

انشالله هرجا ک هست دلش شاد و لبش خندون باشه

1403/09/01 11:54

اون شوهر اولش و خانواده ش خوشبختن الان؟؟؟

1403/09/01 11:55

کار داره بنده خدا .شاید داره غذا میزاره
میاد پارتم میزاره عزیز

1403/09/01 11:55

چرا نبردنش دکتر

1403/09/01 11:57