گروه چت داستان

76 عضو

برابچه مدرسه ای بیدارشدم برابچه شیرخواره بیدارمیمنوم🙂

1403/10/08 09:49

ماشین ریش تراششم خراب شده،دیروز گفتم میخای ماشین بخریم یکم من میذارم بقیش تو بذار🤣

1403/10/08 09:50

والا بعد یک شکم زاییدن و دوتا شوهر

یه عاشق و پولداررو خوشگل و همه چی تمومم گیرش اومده

1403/10/08 09:50

شانس این خواهر

1403/10/08 09:51

مهره مار داره

1403/10/08 09:51

اسم اهورا اومد شاید باز داستان ب بهرامی ربط پیدا کنه

1403/10/08 09:52

دخترتو توخونه میزاری صبحا یا با خودت میبری

1403/10/08 09:52

یکی زاییده اخرش تو مجلس میدرخشیده😂😂😂من پوکیدم کلا بعدشم درست نشد درخشش تو سرم بخوره

1403/10/08 09:52

شاید یاهم برن عمارت

1403/10/08 09:52

هی شانس ما موقع تقسیم معلوم نیس کدوم گوری بوده

1403/10/08 09:53

دگر برای زندگی مجبوریم خواهر😟😂😂😂

1403/10/08 09:56

خونست
میرم و زودی برمیگردم

1403/10/08 09:57

من اضافه وزنم درست نمیشه

1403/10/08 10:00

آخش
من که تموم شد کارام جارو دستمال ظرفا همه اوکی 😀
دختری هنوز بیدارنشده
بیدارشه که صبحونش بدم و بریم خونه پدری😁💃💃💃

1403/10/08 10:00

ولش کن نشه
لذت ببر حال کن
مهم اینه بُ.کُ.ن. که داریم

1403/10/08 10:01

😂😂😂

1403/10/08 10:01

ساسان بفهمه زن نعیم شده برای بچه اذیت میکنه،شاید اصلا ببرش خارج دستش بهش نرسه

1403/10/08 10:09

هم دلیم

1403/10/08 10:09

هنوز چاقم هس

1403/10/08 10:09

خسته نباشی کارهای من همه مونده،پسرمم نمیخوابه

1403/10/08 10:10

سلام امروز چ زود پارت گداشت

1403/10/08 10:12

دمش گرم

1403/10/08 10:12

😘😘😘

1403/10/08 10:13

خوشبحالت من خونه پدریم دوره شهری دیگس این 4ماه نرفتم

1403/10/08 10:14

خخخ دیشب گذاشته دیگ امروز نمیزاره 😂جمعها نمیزاشت دیشب بجای امروز گذاشت

1403/10/08 10:26