گروه چت داستان

109 عضو

ابشاالله هر چی سریعتر مستقل شی

1403/10/09 13:46

دقیقا 👍

1403/10/09 13:46

دقیقا ولی چ میشه کرد

1403/10/09 13:46

دیک برام درس عبرت شده خیلی اشتباهه دخترو جایی شوهر بدی ک پسر خونه نداشته باشه

1403/10/09 13:47

بعضی وقتا پیش میاد که ظهر میری حموم
شب باز حموم لازم میشی
روز بعد دوباره حموم لازم میشی
خب چه جوری جلوی همش رفت 😨

1403/10/09 13:47

اشتباه محض

1403/10/09 13:47

امیدوارم

1403/10/09 13:47

هر چی درست کردی بفرست اینجا من چاق نمیشم

1403/10/09 13:47

ی هفته خونه مادرشوعرم بودم،سرصبح بیدارشو رختخواب جمع کن،،،حالا امروز سرم درد میکرد تازه ی ساعت پیش تشک هارو جمع کردم

1403/10/09 13:47

چون رفت و امد زیاد و هروزه با خانواده شوهر ادمو تبدیل ب ی ادم عصبی و افسرده میکنه اینکه باهاشون تو ی خونه باشی ک دیگه فاااجتست
سنی نداری ایشاالله خدا کمک کنه زودتر جدا بشید ازشون

1403/10/09 13:47

ب اعصاب ک رسیده واقن

1403/10/09 13:47

شوهر منم نداره،از روز اول رفتیم اجاره

1403/10/09 13:48

قبلا همش کار میکردم بلکه ب چشمش بیان

1403/10/09 13:48

چندسالم بچه نداشتیم اینقد دونفری عشق و حال کردیم تو بغل هم

1403/10/09 13:48

🤣

1403/10/09 13:48

سخته من تو نامزدی ی شب میموندم خونشون فردا میرفتم خونه خودمون هم عین خرس میخابیدم هم عین گاو میخوردم

1403/10/09 13:48

اما الا وظایفمو انجام میدم در قبال شوهرم دیک ب اونا کاری ندارم

1403/10/09 13:48

با هم حرف میزنیم و..

1403/10/09 13:48

ولی ب گوزم نیستن دیگ

1403/10/09 13:48

دقیقا

1403/10/09 13:48

همونم خوبه

1403/10/09 13:48

من کوفتم نخوردم گرسنمم هست شوهرمم سه میرسه

1403/10/09 13:48

بهترین کار👍👍

1403/10/09 13:49

لعنتی 😂😂😂

1403/10/09 13:49

خخ

1403/10/09 13:49