گروه چت داستان

109 عضو

مادرشوهر کلا خصلتشه ک باید حتما دخالت کنه😂

1403/10/11 16:08

اهاااا

1403/10/11 16:09

باندو بلند کردم .گوپسی گوپسی شده حوصله ندارم برم خاموشش کنم

1403/10/11 16:09

اینام خواب😂

1403/10/11 16:09

رفته رو اهنگ بندری

1403/10/11 16:09

دلم ی رقص میخاد

1403/10/11 16:09

عروسی میخان

1403/10/11 16:09

م

1403/10/11 16:09

25عروسی پسرعمه م بود.کلی ذوق داشتیم.ولی یکی از اقوام فوت شد کنسل کردن

1403/10/11 16:10

من تاحالا دلم عروسی نخواسته😑😑

1403/10/11 16:10

چرااا

1403/10/11 16:10

هیش حال نمیکنم با عروسی اینا

1403/10/11 16:10

فامیل باشه دلت وا میشه ک

1403/10/11 16:10

خوبه اونم گناه داره،منم بچه نداشتم خیلی بچه های خواهر شوهرم نگه میداشتم

1403/10/11 16:11

دورهمی زنانه بیشتر دوست دارم

1403/10/11 16:11

ن من مشکلی نداشتم نه شاغل بودم نه بچه داشتم

1403/10/11 16:11

چ بد

1403/10/11 16:11

حالا همتون عروسای خوبی شدین

1403/10/11 16:11

میرماا ولی خیلی دوست ندارم
اینم که پسرم پدرمو درمیاره بی تاثیر نیست

1403/10/11 16:12

😂

1403/10/11 16:12

😁😁

1403/10/11 16:12

واای اره.ن من برم بدون بچه هام میرم
ادم کوفتش میشه

1403/10/11 16:12

خوبه نمیبریشون

1403/10/11 16:12

اره.همش پا میشن میرن بیرون تالار هی باز برمیگردن.وسط میز و صندلیا بازی میکنن هی باید مراقب باشی

1403/10/11 16:13

بهار نشسته خوابش برد

1403/10/11 16:13