گروه چت داستان

109 عضو

ی ساله دعوامون شد.رفت و امد قطع قطع

1403/10/11 16:04

اصلا زندگی با قوم شوهر اشتباه محضه

1403/10/11 16:04

خاهرمم با مادرشوهرش بود.همش دخالت میکرد.ولی ماشالله شوهرش خیلی منطقیه خونه رو عوض کرد گفت نمیخام حرمتا از بین بره

1403/10/11 16:05

الان خیلی راحت شده

1403/10/11 16:05

ما کلا نمیبینیم همو عین غریبهاییم ولی باز سخته

1403/10/11 16:05

تو کوچه اتفاقی مگراینکه ببینیم همو

1403/10/11 16:05

اره ادم راحت نیست

1403/10/11 16:05

دوری و دوستی بهتره‌آدم عزیز ترم هست

1403/10/11 16:06

اره بابا

1403/10/11 16:06

تو نامزدی مادر شوهرم خییللی اذیت میکرد

1403/10/11 16:06

وااای

1403/10/11 16:06

خوابید؟

1403/10/11 16:06

ع،ن من از صبح کار زیاد داشتم بعدم‌بچه هارو بردم بیرون با کالسکه،دیگه نیاز بود ی دوش بگیرم

1403/10/11 16:06

ولی بعد عروسی چون رفت و امد نکردیم خلاصص

1403/10/11 16:06

خابو بیدارع

1403/10/11 16:07

اگه اخلاق اینجوری دارن پس اصلا رفت و امد نکن روشون باز نشه

1403/10/11 16:07

خودت میگی نمیشه بذارمش زمین🤣

1403/10/11 16:07

خوابم میادو،،

1403/10/11 16:07

اصلا نمیریم اونم نمیاد

1403/10/11 16:07

عکسی که فرستاد توماشین بود بامامانش

1403/10/11 16:07

دراز کشیدم گذاشتم رو پام
اخه منم کار ندارم

1403/10/11 16:07

خاهرشوهرت چی؟خوبه باهات

1403/10/11 16:08

خانومه خیییلی

1403/10/11 16:08

منم با نگه داشتن بچه خارشوهر حال نمیکنم

1403/10/11 16:08

چ خوب

1403/10/11 16:08