گروه چت داستان

109 عضو

هی دلم میگه برم برم ی دلم میگه نرم نرم طاقت نداره دلم دلم

1403/10/13 20:07

بی تو چ کنم

1403/10/13 20:07

نمبدونم حق دارم یا ن
الا هی فک میکنم و ناراحتم ا این موضوع
شوهرم هر روز میره سرکار بعدک ساعت سه برمیگرده میخوابه تا شیش

1403/10/13 20:08

بهش شام میدم و بعدم میرع و پیش رفیقاش و دوازده یک میاد برا شام دوم و رابطه و خواب

1403/10/13 20:09

هر روز همینه
و بعد ی ماهی ی بار منو میفرسته خونه بابام و ی ساعت معین میده مبگه ک حتما ماشین پیذا کنم برگردم

1403/10/13 20:09

ینی اجازه اینم ندارم با غریبه برگردم

1403/10/13 20:10

ب اون دلیل اکثر رفتن خونه بابام زهرمارم میش چون کسی نیس یا کسیم باشه وقت ندارن

1403/10/13 20:10

دلم ا این میگیره ک خودش اکثر بیرونه پی خوش گذرونی اما من کافیع برم بیرون

1403/10/13 20:11

یا دیروز عروسب پسر عمم بوپ گف غذا چی
رفتم برنج و قرمه درست کردک بعد رفتم
بعد باز بهم گف کییی برام غذا گرم کنه و برام بزاره

1403/10/13 20:12

دیگ سپردم خاهرش چون موندع بود ت خونه

1403/10/13 20:12

امروز و گف مبمونم خونه پیشت فردا رو بیرون

1403/10/13 20:13

کاش همبن بیرون هم بهش غذا میداد م من

1403/10/13 20:13

رو غذا ب شدت حساس

1403/10/13 20:13

بعد ظهر اومد نهار خورد خابیذ تازه بیدارر شد گف اخر شب میاد 😑😑

1403/10/13 20:13

فردا هم همش بیرونه چون تعطیله

1403/10/13 20:13

بچه داری؟؟

1403/10/13 20:14

چند سالشه

1403/10/13 20:14

اره دو سالشه

1403/10/13 20:14

ببین مردا بین سن25تا سی همینن
باید تحمل کنی

1403/10/13 20:14

با خونوادشم

1403/10/13 20:14

ب اون دلیل با خیال راحت میگرده

1403/10/13 20:14

تازع 25

1403/10/13 20:15

بعذ اینجا قبح میدونن زن تنهایی یا حتی بچه اش بره بازار

1403/10/13 20:16

مگر اینکه پیر باشه

1403/10/13 20:16

ینی ن بازاری میرم ت این ماه ن هیچی
فق مادرشوترم هس ک دیگ حوصلم نمیکشه تنهایی بهتره ..

1403/10/13 20:16