مادران مرداد ۹۸

44 عضو

پاسخ به

فداش بشم چکارداری ب دخملی میگی تنبل بچمون ی کم خسته س??

خیلی خسته اس

1399/04/29 01:45

پاسخ به

مردنش خیلی بود بود???

اره
ولی از این حامده بدم میاد
اخه یکی ببینه زنش خرابه ساکت میشه
واقعا اسمشم روشه فیلمه دیگه
وگرنه زندگی واقعی چه مردی قبول میکنه منکه دورم ندیدم ?

1399/04/29 03:22

پاسخ به

تجربیات ی مادر ک با حساسیت عجین شده ?

خیلی بده این حساسیت لعنتی راسی بستنی وانیلی ازین لیوانیا خوبه دیگ برا بچه ها؟

1399/04/29 12:22

الانم دوتا دیگ ازبالا یکی ازپایین توراهه

1399/04/29 12:46

وای بعضی وقتا دعواش میکنم همیجین مث گربه ها میچسبه ب من سرشو میندازه پایین ساکت میشه دلم کباب میشه بازهمین ک بهش لبخند میزنم دوباره شلوغ کاری میکنه

1399/04/29 12:53

اسپری دو فاز میزدم

1399/04/29 12:55

پاسخ به

واای بچه ها اینقد تو ذهنم برا تولد برنامه دارم که خدا میدونه مغزم دیگه داره میترکه

الکی خودتو درگیرش نکن
من هی خودمو درگیرش کرد
اون از اونجا که خانواده شوهرم کرونا گرفتن بدون مهمون بود
اون از اونطرف من یه کیک دیگه مد نظزم بود و شوهرم رفت یه چیز دیگه سفارش داد

بعد تزئناتمون چیز دیگه ای بود یهو چندتا بادکنکا ترکید و دیگه مجبور شدیم با امکانات کممون یه چیزی سر هم کنیم


و دیاکو هم که بدددد عنق شده بود اصلا نموند یه عکس باهاش بگیریم

و تنها چیزی که راضی بودم ازش سفره ای بود که چیدم اونم زمان کم اوردم یه نقدار چیز دیگه میخواستم درست کنم که مادر شوهرم وسط کارام زنگ زد گقت ما رو هم دعوت میکنید
گفتم قدمتون رو چشم والا بخدا ما ی درصدم نگران حال خودمون نیستیم مگه میخوایم چقدر عمر کنیم
فقط نگران دیاکو هستیم بچست ضعیفم هست
گفت خب نمیایم غذا سهم ما رو هم بفرست
میخواستم خودم یکم بفرستم ولی این اینجور گفت گفتم زشته کم بفرستم
خلاصه دوباره نشستم مواد لازانیا سرخ کن ماکارانیشو بپز و.....
دیگه جررر خوردم و نرسیدم شیرینی بپزم وگرنه هرچی میخواستم انجام دادم


ولی خب اون چیزی که فکرشو میکردم چنین تولدی نبود ?

1399/04/29 16:11

نمیدونم شاید من زیادی پرتوقع هستم. یا مثلا ما خونمون 5 دق باهاشون فاصله داره. من حامله بودم تنها تو خونه نمی گفتن بیا پیش ما تا شوهرت بیاد

1399/04/29 17:13

دیدی تو گفتی غریب هستی دوست داری پیششون باشی و باهم خوب باشین. منم همین طور دوست دارم برم بیام. چون تو ی خونه پرجمعیت بودم تنهایی دوس ندارم.

1399/04/29 17:16

پاسخ به

نمیدونم چرا این چیزا برام مهم هس

تو هم مثل منی
هی اونا رو با خانواده خودت مقایسه میکنی
منم مثلا پدر یه گوسفند قربونی میکنه یه کم میده ب ما نصفش میزاره تو یخچال داداشم میگه عروسم و نوه ام بخورن
ولی ما یه گوسفند قربونی کردیم برای دیاکو پدر شوهرم نصفشو فرستاد برای دوتا دختراش یکمشم دادیم بقیه یعنی از یه گوسفند 2میلیون و 500
فقط 4 بسته گوشت برای ما موند همشو بردن برا خودشون
اصلا دلشون برامون نمیسوزه
بگن پسرم گناه داره عروسم بچه شیر میده
بعد چند وقت بعدش شوهرم رفت ماهیچه خرید برای دیاکو ?

1399/04/29 17:29

پاسخ به

البته یه لباس کپی همین برا خودم درست کردم تو تولدش با هم ست کنیم???

عزیزمممم.ماهم میخوایم ست سبزابی بزنیم?

1399/04/29 17:54

پاسخ به

خیلی زیاده ها ??

ده تا هستن البته دوتا برادر شوهرام ناتنی هستن نمیدونم مادر شوهرم از کجا اینهمرو دراورده????

1399/04/29 21:12

پاسخ به

والا من دو بار سزارین شدم یه بار طبیعی میشدم به دومی نمیریسدم

دور از جونت
واقعا زنا قدیم جون دار بودن?

ما یکی از فامیلاشوهرم 10تا بچه داره با یه جفت دو قلو
گفت تو حیاط بودم دردم گرفت هیچکس هم خونمون نبود نمی دونست هم دو قلو بارداره
بعد گفت خودم اوردمشون به دنیا دیدم یه چیز دیگه باز تو شکممه زور زدم دیدم یه بچه دیگه هست
گفت نافشونو بردیم همسایه ها رسیدن لباس تنشون کردن و.....

یعنی اصلا بیمارستانم نرفت?

1399/04/29 21:24

پاسخ به

ما هم اتفاقا یه چند باری یادت کردن بچه ها ?

مرسی از همه تون?

1399/04/29 21:37

پاسخ به

محدثه جون چطوری دخملی خوبه

خوبم مرسی عزیزم،خوبه خیلی شیطون بلا شده

1399/04/29 21:38

بچه ها من خوشم میومد از این کلمنا برام جالب بود اینطوری درست کرده ..دوسداشتین و تونستین درست کنید بعدها برا میز پذیرایی عالیه☺تنه درختم لوازم هنریا دارن دوستم خریده بود

1399/04/29 23:50

پاسخ به

اره خب.اکثرا هم اینطوریه.کلا میگم شما باید یکیتون کوتاه بیاد.

بیشتر اوقات من کوتاه میام بخدا
سعی میکنم به حرفش احترام بزارم چون کثافتو دوسش دارم یه کوچولو?


البته نه به اندازه قبلا?یعنی دو سه سال پیش انقد دوسش داشتم که نگو?
ولی الان هر کاری میکنم نمیتونم اون عشق رو برگردونم به قلبم?

1399/04/30 03:20

پاسخ به

???اگ میتونی ک تواخلاقتو بزار کنار نمیتونی هم مقاومت کن تاخسته شه

متاسفانه 5 ساله هر دو مقاومت شدیدی داریم نه اون عقایدشو میزاره کنار نه من?
خلاصه ما 5 سال دفاع مقدس کردیم از عقایدمون?

1399/04/30 03:25

پاسخ به

دارم دلداری میدم خو چی بگم؟?

خیلی باحالیم ما?
من تورو مشاوره میدم واسه زندگیت تو منو مشاوره میدی?
جفتمونم توی کار خودمون ریدیمااااا?????



فقط بلدیم مشاوره بدیم?

1399/04/30 03:41

پاسخ به

این بچه های گروه اخه چ میفهمن.اینا دعواشون بشه میزنن شیشه کمد بچه رو میشکنن

آره دیگه بلد نیستن که
باید بزنن شوهره رو بشکونن?????

1399/04/30 03:43

پاسخ به

کوثر میبینی؟طرف دعواشو راه انداخت زد شوهرو نابود کرد بعد الان قشنگ میره میخوابه

?????????????

1399/04/30 10:50

اون اولا همش به خاطر موش دوندن ها و کرم ریختنای مادرشوهر و مزاحمتاش زیاد دعوا میکردیم
بعد یه مدت شوهرم خودش از دست مادرش و خورده فرمایشاتش خسته شد هر روز و هر روز ارتباطشو باهاشون کمرنگ تر کرد

1399/04/30 13:35

پاسخ به

مادرشوهر من تا دلت بخواد پشت من حرف میزنه به خواهرش ?? یعنی پشت تمام عروساش کلا حرف مفت زدن اخلاقش...

خب ببین شوهرت چون قضیه رو میدونه تقصیر تو نیست حقو به تو میده ولی شوهر من با اینکه میدونه حق با منه میگه نه تقصیر توعه چرا اینکارو با مامانم کردی؟؟تازه مامانم جوابتو نداد و هیچ نگفت برو مادرشوهرای بقیه رو ببین عروسشونو جر میدن?مامان من فرشته س با تو کاری نداره اگه من جاش بودم فلانت میکردم بهمانت میکردم?



این فقط یه نمونه از زورگوئیاشه?

1399/04/30 14:13

میگم زینب تو مثلا ناهر خونه پدر شوهرت بعدش بر میگردی خونت یا تا شام هستی

1399/04/30 15:59

پاسخ به

اره خداروشکر بازم جاهای محدودی میرم و سریع برمیگردم درین هم اصلا جایی نمیبرم

خوب کاری میکنی.منم همش میذارمش خونه میرم برمیگردم
ولی نوشین میرم زهرمارم میشه دلم پیششه میگم حالااسنا بود چقدر خوشحال میشد

1399/04/30 16:05