مادران مرداد ۹۸

44 عضو

پاسخ به

دلم براش نمیسوزه دلم برای خودمو نفس میسوزه که تکیه گاه نداریم که پشت و پناه نداریم که دلمون به هیچکی...

خدا تکیه گاهت باشه عزیزم
و اینکه خدا روشکر سایه ی پدر مادر بالا سرته

1400/02/09 01:54

پاسخ به

بازم فکراتو بکن حدیث هنوزم راه برگشت هست ما اول بهت گفتیم دوران بعد از طلاق خیلی سخته زن تو جامعه اذ...

اگه برگشت باید باشرط وشروط درست وحسابی برگرده همینحوری ساده برنگرده ک بدتر ازقبل میشه چون من تحربشو داشتم مامانم میرف قهر بعد بخاطر حرف مردم وابروی خانواده برمیگشت بدترازقبل میشد

1400/02/09 01:56

واقعا با ادم اشتباهی نباید زندگی کرد.من همیشه ب مامانم میگم کاش قبل دنیا اومدن من جدامیشدی الان نه من بودم نه داداشم توهم اذدواج میکردی دوباره نه اینکه بپای ما میسوختی

1400/02/09 01:59

مادرشوهرم یکسره پرش میکنه این با زنش کارد و پنیرن

1400/02/09 02:01

پاسخ به

آخه پدر و مادرم جز من و برادرم کسی رو ندارن که این همه با بالا و پایین زندگی من اذیت شدن حالا بخاطر ...

نه عزیزم اگه خونتو عوض می‌کرد شاید میشد اما با همون شرایط قبلی نمیشه چون مادرشوهرتم میاد تو اون ساختمون مطمئنا اوضاع از قبل بدتر میشه

1400/02/09 02:19

وقتی که کنارش بودم و توی خونه خودم بودم هیچوقت اون حمایت عاطفی و نقش اون تکیه گاه رو برام نداشتا که مواقع حساس بخوام روش حساب کنم و دلم به بودنش قرص باشه
ولی حالا که خونه بابامم نبودش و کمبودشو خیلی فجیع احساس میکنم
بی پناهی خودمو نفسو خیلی زیاد حس میکنم

1400/02/09 02:28

حدیث جون پیاماتو خوندم واقعا ناراحت بودم من خودم عقدبودم و میخواستم طلاق بگیرم واقعا شبو روزم گریه بود تازه باهاش زیر یه سقف نبودم بچه هم نداشتیم فقط یه سال باهم حرف میزدیم و چندبار اومد خونمون ولی خب ادم وابسته میشه
ولی حدیث این مرد قدر تو رو نمیدونه
اتفاقا خوبه بزار دادخواستا براش بره شازد به خودش اومد و خودشو جمع و جور کرد
و اگه واقعا براش مهم هستید شرط وشروطتتون رو قبول کرد
پس به احساست غلبه کن اگه واقعا قسمت هم باشید بهم میرسید و این طلاق انجام نمیشه
من شوهرم 7 ماه بهم سر نزد ولی واقعا قسمت هم بودیم تو این 7 ماه 4 ماهش اصلا تماس تلفنی نداشتیم ولی وقتی خدا بخواد میشه و الانم سر زندگیمونیم
و قید خانوادشم زد اون شوهری که اولش رفت پشت خانوادش و گفت طلاقت میخوام بدم

پس لطفاااا قوی باش سوره والعصر رو بخون واقعا صبرت زیاد میشه
همه چیز رو بسپار بخدا

1400/02/09 02:36

پاسخ به

حدیث جون پیاماتو خوندم واقعا ناراحت بودم من خودم عقدبودم و میخواستم طلاق بگیرم واقعا شبو روزم گریه ب...

کوثر ایکاش من توی عقد جدا میشدم
ایگاش قبل بچه دارشدن جدا میشدم
الان شرایطم خیلی سخته اونم با یه بچه دوساله

1400/02/09 02:35

پاسخ به

اصلا از لحاظ مالی منظورم نیست چون بالاخره بابام کم نمیزاره خودمم از پس خودم و نفس برمیام از لحاظ عاط...

چی بگم والا حدیث تصمیم بزرگیه حسابی تحقیق کن و تا به تصمیم درست برسی

1400/02/09 02:35

پاسخ به

از لحاظ عاطفی هم بالاخره تو هر زمانی باشی ،ازدواج،طلاق،درس ،شغل یه مدتی تا با شرایط وقف پیدا کنی زما...

نه کوثر انتظار ندارم
از این داغونم منکه تصمیمم قطعی بود چرا موقعی که گوشیم زنگ خورد ناخودآگاه تعلل کردم چرا یهو درونم فرو ریخت پاهام سست شد؟؟
چرا میرم گالریم عکساشو میبینم؟؟

1400/02/09 02:41

پاسخ به

هی کوثر الان دقیقا دو هفته ست که تپش قلب شدید گرفتم و یهو نفسم بند میاد انقد سرفه میکنم تا بتونم نفس...

ای وای حدیث حتی اگه تو خونه خودت باشی با هیچ مشکلی باز الویت زندگیت باید سلامتی خودت باشه عزیزم
مراقب خودت باش حسابی

1400/02/09 03:08

خیلی راحته بچه هام خیلی دوس دارن

1400/02/09 12:31

دقیقا داشت همون سیاست همیشگیشو پیاده میکرد که یه بحثی جور کنه تقصیرارو بندازه گردن من و خودشو آدم خوبه نشون بده

این کارشم برای من رو شده خیلی وقته

1400/02/10 01:24

اخه میگم ب شماچه بچش مریصه حداقل کمک نمیکنید زخم زبون نزنید

1400/02/10 01:25

شوهرش خوبه ها ولی باحرفاشون تحت تاثیرقرار میگیره دیگه بهرحال ادمه

1400/02/10 01:26

پاسخ به

???بگو پس برو با همون دختر 14 ساله ازدواج کن والا فکر کرده کیه که همه باید گوش به فرمانش باشن یا ...

بعد همین که رسیدم توی راه پله اون هنوز سرکوچه بود زنگ زده میگه فقط میخوام از این به بعد یه خش روی نفس بیفته اونوقت با من طرفی?????
بابا تو که اومده بودی مثلا همه چیو درست کنی
چرا کلا زدی تو یه خط دیگه و یه آتو دستت گرفتی که دوباره شروع کنی به اذیت کردن و ترسوندن من!!!!




مشکل روانی داره والا?

1400/02/10 01:48

یعنی نرگس برو دو دستی خانواده شوهرتو بچسب که شبیهشون پیدا نمیکنی

1400/02/10 01:59

پاسخ به

من اوایل باکمترین حرفی ناز نازو بودم گریه ام میگرفت ولی حالا نه اصلا هرچی میخواد باشه ارزش اشکام ندا...

ببین منم مجردیام و اوایل عروسیم دقیقا همینجوری بودم
اتفاقی که میفتاد اشک طرف مقابلمو درمیاوردم ولی خودم انقد محکم بودم که نگم
ولی به مرور توی اون زندگی نکبت انقد عذاب دیدم و سرخورده شدمو همیشه کوتاه اومدم و شوهرم کنارم نبود و تکیه گاهم نبود افسرده شدم همیشه اشکم دم مشکمه

1400/02/10 02:05

من به بی احساسی معروفم تو فامیل

1400/02/10 02:08

پاسخ به

نه دیگه نمیبینمش

بیخیال بهار
تو الان یه بچه داری
زندگیتم تقریبا خوبه بچسب به زندگیت الان مادری دیگه
فرق داره با اون موقع که مجرد بودی

1400/02/10 02:21

پاسخ به

زینب من فک میکنم بیشتر طرف مقابل ادم باعثشه.الان تو ازشوهرت راضی خداروشکر از زنذگیت راضی دیگ میگی با...

باو قبلی ام هم سطحمون نبود شهر دیگه ای ام بود از محالاتم بود بابام قبول کنه ولی طرف خیلی گیربود التماس کردنش میبینی دراصل دلم میسوخت ولی ادم بدی ام نبود چندسالی باهم بودیم بی دردسر که هی باکسی باشی پایه بودیم و دور بودیم هی ام قراری نیس استرسی باشه
اقتضای سن عنی هرخواستگاری می اومد یه دلیل علکی ردش میکردم درمرحله ای که هنوز با پسره حرف نزدمه


تااینکه خواستگاری علی فرق داشت ساالیان ساله باباش دوست بابامه‌وقتی مادرش اومد توهمون خواستگاری گفت علی پس فردا بایدبره سرکاراون موقعه ماهشهربود فرداشب اجازه بدین که بیایم که دیدمش و نگاه اول کار خودش کرد

1400/02/10 02:45

دعواشون شد انگشتر نشون و پارچه رو پس فرستادن مادرشوهرم گفت من دیگه اینو نمیگیرم برادرشوهرمم قیدشو زد نفهمیدیم چی شد دختره 24 ای انقد التماس کرد اینجا روستاس نیای منو بگیری فک میکنن دختر نبودم زمین میخورم بدبخت میشم یه خروار قرص خورد خودکشی کرد تا اخر مجبور شد بگیرتش

1400/02/10 02:58

پاسخ به

بابا ول کن بهار تو هنوز تو گذشته هستی ادم نبایدکسی رو انتخابی بکنه وقتیم انتخاب کرد باید محکم پاش بم...

عزیزم من هیچوقت مقایسه نکردم رو زندگیمم واستادم ..خیلی شوهرمم دوسدارم تاحالا هیچی برام کم نزاشته هر چی گفتم برام خریده اینو باهیچیزو هیچکس عوض نمیکنم ولی بعضی وقتا ی چیزایی پیش میاد ادم نمیتونه کنار بیاد ..یا اینکه حرف بخوره اونموقع هس تو اوج عصبانیت حوصلشو نداری بعد کمکم اروم میشی

1400/02/10 14:04

پاسخ به

خب همه ادما که کامل نیستن گاهی اوقات یه کارای اشتباهی میکنن برو مشاور

برا چی برم مشاور .من تو زندگیه مجردی موندم نه دوستی ک با اون داشتم...اون دیگه گذشتس برام اهمیت نداره .برا همین تا چیزی میشه گریم میگیره .منظور مجردی ینی فقط با پدر مادرم

1400/02/10 14:13

پاسخ به

یچیزی هم بگم .من از بی ابرویی بدم میاد حرف بزنم اون صداشو بالاتر میبره خوش ندارم همسایها بشنون یک حر...

دقیققققققا بهار جان عین همسرمن اگه عصبانی شع صداشومیبره بالا منم اصصلااااادوس ندارم

1400/02/10 15:21