مادران مرداد ۹۸

44 عضو

پاسخ به

دقیقا دیاکو هم اینجور بود که یهووویی گرفتمش از شیر ?

اره چاره ای جز یهویی نیس.الان منتظرم دندونانیشش دربیان هنوزیکی ام کامل درنیومده تاتیر احتمالادراومدنه و2سالگی پرمیکنه که دیگه میگیرم

1400/02/25 17:30

پاسخ به

رو تخت هم که بودم خودشون دو نفر بودن 2ساعت یه بار میومدن پدو عوض میکردن شیافم میذاشتن اگه میگفتم درد...

من دونفر بودم. دستم رو میگرفتن تا سرویس بهداشتی خودم کارام رو کردم. البته اولین بار. اونم برا اینکه سرم کیج نره. واینا

1400/02/25 23:18

پاسخ به

نه بابا اصن نزن فایده نداره

پس چیکاکنم نوشین

1400/02/26 00:50

پاسخ به

سلام حدیث جون خوبی

سلام گلم هی بد نیستم
تو خوبی؟؟

1400/02/26 00:54

پاسخ به

یعنی اون با صحبت حاج آقا خوب میشه؟اون نیاز ب مشاوره داره بلکه اون مشاور بهش بفهمونه خودش ک گردن نمیگ...

اگه این صدتا مشاور هم بره درست بشو نیست کلا
چون خودش نمیخواد که عوض بشه

1400/02/26 01:01

پاسخ به

چی بگم والا اگه بخواد زندگیشو حفظ کنه این کارو میکنه

اون از مواضعش و خواسته های مادرش هیچوقت بخاطر من نمیگذره?
خیلی مغرور و قلدر و لجبازه

1400/02/26 01:07

برام دعا کنید که راحت بگذره و بچه اذیت نشه

1400/02/26 01:11

پاسخ به

حدیث به نظرم نگیرش از شیر تا جریانتون حل بشه

اشتباه میگی الان بچش داره شیر جوش میخوره بهتره ک ازشیربگیره

1400/02/26 11:47

پاسخ به

اشتباه میگی الان بچش داره شیر جوش میخوره بهتره ک ازشیربگیره

به چیزای دیگه هم باید فکر کرد
دیدی چقدر خودمون و بچه هامون اذیت شدیم تا بچه هامونو از شیر گرفتیم
تو نت من زدم که حتی این از شیر گرفتن باعث افسردگی در مادر میشه
برا همین باید حدیث بزاره وقتی که خودشم اذیت نشه
چون ادم واقعا گریه بچشو می بینه نا خوداگاه ناراحت میشه و ....

1400/02/26 14:10

حدیث چرا غذات اینقد کمه

1400/02/26 17:57

به خودت برس ویتامین اینابخور

1400/02/26 17:57

پاسخ به

بنطرم الان ازشیرنگیر ه یوق شوهر میفهمه بجه روازش میگیره??????

نمیزارم شوهرم بفهمه
ولی خیالمم راحته چون هیچکدومشون عرضه نگهداشتنشو ندارن که بیان ببرنش
فکر کردی اگه میتونستن نگهش دارن توی این یک ماه میذاشتن دست من بمونه؟؟؟

1400/02/26 17:59

بچه ها امروز از اجرای ثبت برام پیام اومد که به شوهرم ابلاغ شده درباره مهریه
حدودا ساعت 11 بود که پیام اومد برام


حالا اگه ثنا داشته باشه که براش پیامک میره
ولی اگه نداشته باشه که تازه نامه رو دادن دست پست که حدود دو سه روزه دیگه میرسه دستش

ولی تا الان هیچ واکنشی نداشته
بنظرتون فهمیده یا نه؟؟؟?

1400/02/26 18:10

پاسخ به

حدیت چ شد؟

رفتیم دیدمش واااای بچه ها باورتون نمیشه که توی این یه ماه چقد پیر شده?صورتش چروک افتاده
مثل 50 ساله ها شده
وقتی دیدمش شاخ درآوردم
یه عالمه لاغرشده
اصلا از قیافش بدم اومد انگار یه پیرمرد جلوم نشسته بود که نمیشناختمش
انقد که از بین رفته بود?

1400/02/27 01:23

ایشالاعملش اسونه زودم تموم میشه

1400/02/27 14:49

پاسخ به

خب بعدش چی گفت هنوزم مثل قبل رو حرفشه و کوتاه نمیاد؟

نه
کوتاه میاد ولی نه زیاد
بعضی چیزارو قبول کرد که درست بشه و میگفت چشم باشه قبول میکنم فقط حدیث همین الان بیاد بریم خونمون من دیگه نمیتونم طاقت بیارم?

1400/02/27 15:21

پاسخ به

پیام رفته براش؟؟ کااااامل بتعریف

آره رفته
همین که پیامو دیده درجا زنگ زده به حاج آقا که زود باش کارمونو جلو بنداز زنم رفته مهرشو اجرا گذاشته

1400/02/27 20:41

پاسخ به

چه خوووووب

آره منم انقد هولم که نذاشتم 24 ساعت بگذره درجا صبح بیدار شدم یه لیست بلند بالا نوشتم قبل نماز ظهر بردم دادم دفتر حاج آقا?
گفت عه!شمایید؟؟حالا شب میخواستم باهاتون تماس بگیرم?

1400/02/27 15:26

پاسخ به

بگو این اولشه ادم‌نشین پدرتون درمیارم?

باباش دم در مسجد توی ماشین نشسته بود یه گوشی دستش بود فقط به مادرش آمار میداد?زن ذلیل بی عرضه?

1400/02/27 15:28

پاسخ به

ب شوهرت بگو از پدرت یادبگیر لعنتی????????

?

یاد نمیگیره که
فقط قلدر بازیو بلده?

1400/02/27 15:31

پاسخ به

آره حسابییییییی دیشب یه اشکای تمساحی میریخت و به غلط کردن افتاده بود که نگم برات گفتم لعنتی حتما بای...

مردا از ترس مهریه زود موش میشن
چون مهریه عندالمطالبه اس حتی میتونی مهرتو تمام کمال ازش بگیری و بازم زندگی کنی باهاش

1400/02/27 17:53

شاید سنگینه

1400/02/27 17:55

پاسخ به

وای دلم لرزید حدیث اگه اون با این همه غرور و قلدریش این حرفارو زده پس واقعا دوست داره ولی اگه یکم کو...

من میگم نمایشش بود همه اون حرفا
وگرنه آخرین باری که بهم گفته دوستم داره اصلا یادم نمیاد کی بوده؟؟?
یا آخرین باری که بهم محبت کرده و با مهربونی باهام حرف زده نمیدونم کی بوده!!

1400/02/28 00:54

پاسخ به

اره بخدا دیگه اینجور شدیم?

اره بابا اصن حرص نخور سر این قضیه حساسیت هم نشون نده هرچی حساس باشی بدتره

1400/02/28 01:20

پاسخ به

چجور باهم دوست شدین

توی محلمون مغازه داره
ازش خرید میکردم منو زیر نظر داشت
خونشونم با خونه مامانم اینا دو خیابون فاصله داره
یه روز توی یه کوچه داشتیم رد میشدیم که من یه بوق محکم بهش زدم گفتم برو کنار بابا راهو بستی!!
اونم خندید کارت مغازشو از شیشه پرت کرد توی ماشینمو رفت
من خرم اس دادم بهش?
و الان صاحب یک بچه ایم?

1400/02/28 01:42