The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

بارداری من

52 عضو

بلاگ ساخته شد.

سلام پسرم میخام از قبل اینکه تو رو باردار بشم شروع کنم حدود یک سال بود که عروسی گرفته بودیم کم کم داشتیم جایه خالی یه کوچولو رو احساس میکردیم تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم البته قبلش دکتر رفته بودم و دارو هامو خورده بودم خلاصه 3 ماه بود که تو اقدام بودم و خبری از تو نبود و من به شدت افسرده و عصبانی و هیچکی نمیتونست با من حرف بزنه و پریودم کاملا بهم ریخته بود تا ماه چهارم که کرونا امد تو ایران تصمیم گرفتیم با بابا که فعلا بچه نیاریم منم کاملا در حالت ارامش که این ماه خبری نیست

1399/10/25 16:45

اما من 10 روز مونده به موعدم پشیمون شدم گفتم حالا با یکی دو بار که چیزی نمیشه تو این سه ماه نشد حالا هم نمیشه خلاصه به بابایی اصرار کردم اول قبول نمیکرد به خاطره کرونا ولی اخر راضی شد ولی باز من داشتم استرس میگرفتم ولی خییییلی رویه خودم کار کردم که بگم این ماه هم نمیشه

1399/10/25 16:49

کاملا باورم شد که این ماه هم قرار پریود بشم تا رسیدیم به تاریخ موعدم با یک روز اختلاف لک دیدم یادمه سیزده بدر بود اصلا ناراحت نشدم گفتم خب من که میدونستم میاد

1399/10/25 16:52

اما دیدم تا شب خبری نشد و همون لک کوچک بود گفتم بیخیال خودش میاد تا فردا صبح که بیشتر لک دیدم گفتم خب پریود شدم دیگه اصلا بهتر که تو این اوضاع حامله نیستم اما ..

1399/10/25 16:55

باز دوباره لک بینیم قطع شد باز داشتم کلافه میشدم خودمو زدم به بیخیالی تا 10 روز که گذشت اما من پریود نشدم اما تمام حالت پریود و داشتم و خیییلی شکمم باد داشت? اما به بابا هیچی نگفتم که باز امید بگیره

1399/10/25 16:58

بدون اینکه به بابا بگم با مامان جون رفتیم ازمایشگاه از بی بی چک خوشم نمی امد مامان جونم فک میکرد باز من توهم زدم? قرار شد ساعت 6 بعدظهر جوابشو بدن اما من گفتم فردا میرم که بابا خونه نباشه

1399/10/25 17:01

اما اتفاقا مامان جون بیرون خونه کار داشت بهم گفت اگه میخای من برم جواب ازمایش بگیرم منم از خدا خواسته
البته بعدن مامان جون گفت بهونش بوده اونم میخاسته زود بفهمه که نوه داره یا نه?

1399/10/25 17:03

23 فرودین 99 بود که مامان جون با ازمایش اومده بود خیلی روی خودم کار کرده بودم که اگه منفی بود خودمو نبازم ولی تا رفتم در را باز کنم به اندازه 10 سال گذشت وقتی خنده مامان جون دیدم اصلا باورم نشد بعدم که برگه ازمایش گرفتم و فقط از ته دل لبخند میزدم

1399/10/25 20:01

هنوز بابات نیومده بود خونه رفتم طبقه بالا خونه مامان جون با خاله کلی ذوق زدیم وقتی بابا اومد رفتم خونمون میخاستم نگم تا یه فکری بکنم که چطور سورپرایزش کنم اما طاقت نیاوردم

1399/10/25 20:03

اما من فرداش استرس گرفتم که نکنه تو را از دست بدم خیییلی حالم بد بود تا 4 روز بعد تا اینکه 27 فرودین نصف شب با حس عجیبی که رحمم داره محکم تکون میخوره از خواب پریدم رفتم دستشویی که دیدم داره ازم خون میریزه خیلی ترسیدم

1399/10/26 11:23

سریع بابا را بیدار کردم بهش گفتم گفت چاره ای نیست باید تا صبح صبر کنیم اما من دیگه خوابم نبرد فقط داشتم به چیزای بد فکر میکردم ولی بابا ماشاالله چه خروپفی میکرد ??

1399/10/26 19:31

صبح ساعت 8 به مامان جون زنگ زدم جریان گفتم ناراحت شد ساعت 10 صبح رفتیم دکتر برام سونو نوشت گفت شاید خارج رحمی باشه ترسیدم ولی خداروشکر نبود ولی فقط ساک حاملگی دیده شد جنین نبود 5 هفته بودم قرار شد تا سه هفته استراحت مطلق برم و قرص بخورم

1399/10/27 00:49

با اینکه تا چند روز لکه بینی داشتم ولی دیگه استرس نداشتم سپردم به خدا همیشه بهترینو برام خواسته
ولی اون سه هفته خیییلی بد بود همش خوابیده بودم حوصله ام سر رفته بود

1399/10/27 00:52

تا 11 هفته استراحت مطلق بودم و قرار بود تا هفته 20 دوفاستون بخورم

1399/10/27 01:00

13 خرداد غربالگری اول بود کلی الاف شدم 4 ساعت طول کشید تا نوبتم بشه کمرم شکست چند تا خانم جلویه من بودن که مشکل داشتن و باید سقط میکردن ترسیدم اما تو اون روز دست و پا خیلی تویه هم جمع بود دکتر نتونست چیزی ببینه قرار شد 4 روز بعد دوباره برم با کلی خستگی و کلافگی برگشتم خونه

1399/10/27 01:04

17 خرداد دوباره رفتم سونو از شب قبل انقد شیرینی جات خورده بودم که دیگه حالت تهوع داشتم این بار زود نوبتم شد قشنگ تو رو برای اولین بار دیدم صدای قلبت لذت بخش ترین صدا بود خداروشکر همه چی خوب بود

1399/10/27 16:11

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

این اولین عکس واضح تو بود ?

1399/10/27 16:13

فقط گفتن جفتم پایینه باید دوباره استراحت میکردم و خم نمیشدم اگه چیزی رویه زمین بود باید می شستم برمیداشتم خیلی سخت بود پله هم ممنوع بود

1399/10/27 16:27

هنوز نمیدونستم دختری یا پسر از رویه علایمم نمیشد بفهمم هر دو تا بهم میخورد هر کی یه چیزی میگفت ولی من شب قدر خواب یه پسر 4 ساله رو دیدم که سفید بود موهاشم فرفری بود حسم میگفت پسری

1399/10/27 16:31

تو هفته 16 اولین حرکتتو حس کردم مثل باد معده بود ?? ولی روزی یه بار بیشتر متوجه نمیشدم

1399/10/27 16:34

همش دلم میخواست زود تموم بشه تو به دنیا بیایی به نظرم بارداری همش استرس و خستگی بود خیلی غر میزدم تو مطب دکتر حسرت مادرای که اخر بارداریشون بود میخوردم

1399/10/27 17:53

قرار بود اگه دختر شدی بابا برات اسم بزاره و اگه پسر شدی من

1399/10/27 17:57

بالاخره هفته 18 شد غربالگری دوم و تعیین جنسیت واقعا استرس داشتم

1399/10/27 17:57

با مامان جون و بابا رفتیم هیجان داشتم بدونم دختری یا پسر ولی وقتی دکتر داشت سونو میگرفت فقط تو دلم صلوات می فرستادم که بگه سالم که یهو اون وسط گفت جنسیت پسر و اخرش گفت سالمه خدا رو از ته دل شکر کردم

1399/10/27 18:02