The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

#حرف_دلم

657 عضو

⠀⠀⠀⠀⠀ ⠀∩_∩
(„• ֊ •„)
•━━━━∪∪━━━━•
‌ ? ????????? ?? ?????

« ‏تـــو دُنیایِ منو شیرین کردی ..♥️! »
‌‌
♥️ ‌بفرس برای دلبرت
#حرف_دلم

1400/11/11 20:03

‌‌
تا"تو"یارمنی بریاردگر
هیچ نبندم دل را?♥️?

‌‌‌‌‌‌‌♥️ ‌‌#دلبرونه
#حرف_دلم

1400/11/11 20:04


'تو∞'' اِنقَدرخوبی‌که‌ميخوام‌ ؛
‌تا‌روزی‌که‌تواین‌دُنیا‌م کنارت‌غرقِ‌رویاشَم..??

1400/11/11 20:04

✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#508

با خداحافظی از اتاق بیرون رفت...
وسایلو مرتب کردم گوشه ی اتاق و نشستم لب تخت چشمم به تقویم خورد..!
فردا تولد کیانه!!!
وای..!
چطور یادم نبود..!
ای لعنت به این مغز...
در مونده اینور اونور اتاقو نگاه میکردم که چشمم خورد به کارت ویزیت پارسا!!!
ایول خودشه!!!
علی پارسا فوق تخصص روانکاوی آدرس مطب و شمارشم زیرش بود...
با عجله سمت گوشیم رفتم...
ساعت 7 بود ولی باید زنگ میزدم...
یه بوق...
دوبوق...
سه بوق...
وصدای مردونه اش که توگوشم پیچید:
بله بفرمایید؟!
لبخند محوی نشست رو لبم وگفتم:

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#509

سلام...
همراه آقای پارسا؟؟
خیلی مودب و متین جواب داد:
بله خودم هستم...
شما؟!
نشستم رو صندلی و گفتم:
ببخشید من دوباره مزاحمتون شدم..!
آیسلم...
صدای شاد پارسا پیچید تو گوشم:
عه به به خانم کوچولو خوبین خوشین چه افتخاری دادین...
ریز خندیدم وگفتم :
راستش زنگ زدم ازتون مشورت بگیرم...
یکمم زحمتتون بدم...
خندید وگفت:
اختیاردارین این چه حرفیه...
بگو دختر خوب؟!
یکم مکث کردم وگفتم:
فردا تولد کیانه...
بنظرم درست نیست چیزی نگیرم براش...

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#510

خواستم نظر شمارو بپرسم...
یکم مکث کرد و گفت:
چرا زودتر نگفتی؟!
مظلوم گفتم:
اینقدر تو خودم بودم که نمیدونستم امروز چندمه یهو چشمم خورد به تقویم و تاریخ...
اهومی کرد و ادامه داد:
بنظرم عالیه...
یه تولد خوب بگیرید براش...
همتون دوروبرش باشید که حضور همتونو حس کنه لبخندی زدم هم نظر بودیم...
یهو لبخندم جمع شد و مایوس گفتم:
ولی من هیچی نخریدم براش...
خودمم که حبسم تو این خونه حق بیرون رفتن ندارم یکمم وایساد و گفت:
خب نظرت چیه چی میخوای بخری براش؟!
بگو من میگیرم میارم برات...
سورپرایزم میشه که...
تو از خونه بیرون نرفتی و کادوام گرفتی...

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#511

پیشنهاد خوبی بود..!
از خدا خواسته گفتم:
یچیز خوب که همیشه پیشش باشه...
پارسا یه اوووومی کرد و گفت:
ساعت چطوره؟!
یکم فکر کردم...هرچند تکراریه ولی خوبه...
گفتم:
خیلی خوبه!!!
پارسا:
خب من میرم یه ساعت فروشی خوب میشناسم، عکس میگیرم میفرستم برات هرکدومو خواستی برات میگیرم، با لحن متشکری گفتم:
واقعا مرسی...
قیمتش مهم نیستا فقط تک باشه...
پارسا خندید چشمی گفت:
و ازهم خداحافظی کردیم...
قرار شد

1400/11/12 15:05

عکسارو از تلگرام برام بفرسته وببینم...

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#512

ازجام پاشدم وتو کمدو گشتم...
خوبه لباس دارم...
داشتم کمدو زیرو رو میکردم که صدای گوشیم اومد، حمله کردم سمتشو عکسارو دیدم...
یکیش بدجوری چشممو گرفت...
روعکس ریپالی کردم وپیام دادم :
همینو میخوام...
الیکی برام فرستاد و اف شد.
از اتاق زدم بیرون و رفتم سمت اتاق مریم و در زدم، سیانا ام پیشش بود.
رفتم و درمورد تولد پرسیدم که سیانا گفت کیک سفارش دادن و کیان از شلوغی خوشش نمیاد و یه تولد خانوادگی وجمع وجور میگیریم...
منم نگفتم که کادو گرفتم براش و اصلا به روی خودم نیاوردم..!
برگشتم تو اتاقم یکم دیگه از نقاشیمو کشیده بودم و حسابی رنگی شده بودم که...
کیان وارد اتاق شد!
یکم زل زدیم زدم که هول گفت:
اومدم لباس بردارم...
لبخند آرومی زدم وگفتم:
خسته نباشی...

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"

1400/11/12 15:05

✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#508

با خداحافظی از اتاق بیرون رفت...
وسایلو مرتب کردم گوشه ی اتاق و نشستم لب تخت چشمم به تقویم خورد..!
فردا تولد کیانه!!!
وای..!
چطور یادم نبود..!
ای لعنت به این مغز...
در مونده اینور اونور اتاقو نگاه میکردم که چشمم خورد به کارت ویزیت پارسا!!!
ایول خودشه!!!
علی پارسا فوق تخصص روانکاوی آدرس مطب و شمارشم زیرش بود...
با عجله سمت گوشیم رفتم...
ساعت 7 بود ولی باید زنگ میزدم...
یه بوق...
دوبوق...
سه بوق...
وصدای مردونه اش که توگوشم پیچید:
بله بفرمایید؟!
لبخند محوی نشست رو لبم وگفتم:

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#509

سلام...
همراه آقای پارسا؟؟
خیلی مودب و متین جواب داد:
بله خودم هستم...
شما؟!
نشستم رو صندلی و گفتم:
ببخشید من دوباره مزاحمتون شدم..!
آیسلم...
صدای شاد پارسا پیچید تو گوشم:
عه به به خانم کوچولو خوبین خوشین چه افتخاری دادین...
ریز خندیدم وگفتم :
راستش زنگ زدم ازتون مشورت بگیرم...
یکمم زحمتتون بدم...
خندید وگفت:
اختیاردارین این چه حرفیه...
بگو دختر خوب؟!
یکم مکث کردم وگفتم:
فردا تولد کیانه...
بنظرم درست نیست چیزی نگیرم براش...

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#510

خواستم نظر شمارو بپرسم...
یکم مکث کرد و گفت:
چرا زودتر نگفتی؟!
مظلوم گفتم:
اینقدر تو خودم بودم که نمیدونستم امروز چندمه یهو چشمم خورد به تقویم و تاریخ...
اهومی کرد و ادامه داد:
بنظرم عالیه...
یه تولد خوب بگیرید براش...
همتون دوروبرش باشید که حضور همتونو حس کنه لبخندی زدم هم نظر بودیم...
یهو لبخندم جمع شد و مایوس گفتم:
ولی من هیچی نخریدم براش...
خودمم که حبسم تو این خونه حق بیرون رفتن ندارم یکمم وایساد و گفت:
خب نظرت چیه چی میخوای بخری براش؟!
بگو من میگیرم میارم برات...
سورپرایزم میشه که...
تو از خونه بیرون نرفتی و کادوام گرفتی...

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#511

پیشنهاد خوبی بود..!
از خدا خواسته گفتم:
یچیز خوب که همیشه پیشش باشه...
پارسا یه اوووومی کرد و گفت:
ساعت چطوره؟!
یکم فکر کردم...هرچند تکراریه ولی خوبه...
گفتم:
خیلی خوبه!!!
پارسا:
خب من میرم یه ساعت فروشی خوب میشناسم، عکس میگیرم میفرستم برات هرکدومو خواستی برات میگیرم، با لحن متشکری گفتم:
واقعا مرسی...
قیمتش مهم نیستا فقط تک باشه...
پارسا خندید چشمی گفت:
و ازهم خداحافظی کردیم...
قرار شد

1400/11/12 15:05

عکسارو از تلگرام برام بفرسته وببینم...

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#512

ازجام پاشدم وتو کمدو گشتم...
خوبه لباس دارم...
داشتم کمدو زیرو رو میکردم که صدای گوشیم اومد، حمله کردم سمتشو عکسارو دیدم...
یکیش بدجوری چشممو گرفت...
روعکس ریپالی کردم وپیام دادم :
همینو میخوام...
الیکی برام فرستاد و اف شد.
از اتاق زدم بیرون و رفتم سمت اتاق مریم و در زدم، سیانا ام پیشش بود.
رفتم و درمورد تولد پرسیدم که سیانا گفت کیک سفارش دادن و کیان از شلوغی خوشش نمیاد و یه تولد خانوادگی وجمع وجور میگیریم...
منم نگفتم که کادو گرفتم براش و اصلا به روی خودم نیاوردم..!
برگشتم تو اتاقم یکم دیگه از نقاشیمو کشیده بودم و حسابی رنگی شده بودم که...
کیان وارد اتاق شد!
یکم زل زدیم زدم که هول گفت:
اومدم لباس بردارم...
لبخند آرومی زدم وگفتم:
خسته نباشی...

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"

1400/11/12 15:05

??سلام‌خانمای گل ببخشید ?بهتونم گفته بودم که‌اونی‌که‌رمان و‌مینویسه‌✏روزی‌یه‌پارت‌میزاره‌‌ ?
منم‌از‌خدامه‌زیادبزارم ‌تموم ‌شه ‌این رمان?
خلاصه باید صبور باشید??

1400/11/12 15:09

??سلام‌خانمای گل ببخشید ?بهتونم گفته بودم که‌اونی‌که‌رمان و‌مینویسه‌✏روزی‌یه‌پارت‌میزاره‌‌ ?
منم‌از‌خدامه‌زیادبزارم ‌تموم ‌شه ‌این رمان?
خلاصه باید صبور باشید??

1400/11/12 15:09

✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#513

جا خورد!
دستش خشک شد رو دستگیره
با همون قلمو و رنگ تو دستام پاشدم و تختو دور زدم ومتعجب گفتم:
چیه به چی زل زدی؟!
اب دهنشو قورت داد و سعی کرد عادی باشه.خوبه حاال میفهمی رفتارای ضدو
نقیض و حال به حال بودن چه حالی داره واسه طرف مقابل.
چند قدم با ترس جلو اومد
میترسید وحشی شم یهو گازش بگیرم.
نگاهی به رنگای تو دستم کردم و دوتا شاخ دراومد رو سرم و خبیث لبخند زدم
قلمورو کردم تو رنگ سبز و از پیشونی کیان کشیدم تا نوک دماغش.
بیچاره خشکش زد و نگاه کرد به قلمو که چشاش چپ شد
شبیه قورباغه شد بچم!
نگاش کردم و یهو منفجر شدم از خنده.
کیان یکم دیگه مسخ شده ایستاد و نگام کرد.
بعد انگار ویندوزش اومد باال گفت:
وایسا بینم.تو چیکار کردی االن؟!

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#514

ابروهامو بالا انداختم و تخس گفتم:
رنگ کاری..!
کیان پرید سمتم رنگا و قلمو رو گذاشتم رو میز و عقب عقب در رفتم...
هم میترسیدم هم به شدت خندم گرفته بود، قهقهه میزدم وعین دیوونه ها....
میخندیدم و اونم نامرد نشسته بود رو پاهام و قلقلکم میداد.
انگار تمام خنده های حبس شده تواین مدتو میخواستم یجا تخلیه کنم..!
بعد اینکه حسابی قلقلکم داد و اشکم دراومد ازم جدا شد.
با لبخند نگاهی بهم کرد و رنگا و قلمو رو برداشت و شروع کرد نقاشی کردن...
رو صورتم دستو پامو محکم با پاهاش قفل کرده بود ورو صورتم نقاشی میکرد.
لبخند خبیثی زد وگفت:
تموم شد..!
پاشو برداشت و از جام پریدم وتو اینه به خودم نگاه کردم...
خشکم زد و بعد بلندزدم زیر خنده...
گربه شده بودم...
صورتمو سیاه وسفید بود نوک دماغم صورتی!
تازه سیبیلم داشتم..!
نشستم لب تخت و یه دل سیر خندیدم...
اروم خندم تموم شدو سرمو بلند کردم...
با لبخند نگام میکرد.

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"

1400/11/13 14:10

✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#513

جا خورد!
دستش خشک شد رو دستگیره
با همون قلمو و رنگ تو دستام پاشدم و تختو دور زدم ومتعجب گفتم:
چیه به چی زل زدی؟!
اب دهنشو قورت داد و سعی کرد عادی باشه.خوبه حاال میفهمی رفتارای ضدو
نقیض و حال به حال بودن چه حالی داره واسه طرف مقابل.
چند قدم با ترس جلو اومد
میترسید وحشی شم یهو گازش بگیرم.
نگاهی به رنگای تو دستم کردم و دوتا شاخ دراومد رو سرم و خبیث لبخند زدم
قلمورو کردم تو رنگ سبز و از پیشونی کیان کشیدم تا نوک دماغش.
بیچاره خشکش زد و نگاه کرد به قلمو که چشاش چپ شد
شبیه قورباغه شد بچم!
نگاش کردم و یهو منفجر شدم از خنده.
کیان یکم دیگه مسخ شده ایستاد و نگام کرد.
بعد انگار ویندوزش اومد باال گفت:
وایسا بینم.تو چیکار کردی االن؟!

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#514

ابروهامو بالا انداختم و تخس گفتم:
رنگ کاری..!
کیان پرید سمتم رنگا و قلمو رو گذاشتم رو میز و عقب عقب در رفتم...
هم میترسیدم هم به شدت خندم گرفته بود، قهقهه میزدم وعین دیوونه ها....
میخندیدم و اونم نامرد نشسته بود رو پاهام و قلقلکم میداد.
انگار تمام خنده های حبس شده تواین مدتو میخواستم یجا تخلیه کنم..!
بعد اینکه حسابی قلقلکم داد و اشکم دراومد ازم جدا شد.
با لبخند نگاهی بهم کرد و رنگا و قلمو رو برداشت و شروع کرد نقاشی کردن...
رو صورتم دستو پامو محکم با پاهاش قفل کرده بود ورو صورتم نقاشی میکرد.
لبخند خبیثی زد وگفت:
تموم شد..!
پاشو برداشت و از جام پریدم وتو اینه به خودم نگاه کردم...
خشکم زد و بعد بلندزدم زیر خنده...
گربه شده بودم...
صورتمو سیاه وسفید بود نوک دماغم صورتی!
تازه سیبیلم داشتم..!
نشستم لب تخت و یه دل سیر خندیدم...
اروم خندم تموم شدو سرمو بلند کردم...
با لبخند نگام میکرد.

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"

1400/11/13 14:10

#همسرانه


#شوخی
وقتی شوهرتون باهاتون شوخی میکنه تو ذوقش نزنین. ?

به جاش بگین واااای چقد تو بانمکی منو شاد میکنی خیلی باحالی و بخندین گاهی لازم شما هم گپ بزنید و مزه بپرونید و اوقات با هم بودنو خوش سپری کنید

اون برا شادی شما اینکارو میکنه
#حرف_دلم

1400/11/13 14:14

#همسرانه


#شوخی
وقتی شوهرتون باهاتون شوخی میکنه تو ذوقش نزنین. ?

به جاش بگین واااای چقد تو بانمکی منو شاد میکنی خیلی باحالی و بخندین گاهی لازم شما هم گپ بزنید و مزه بپرونید و اوقات با هم بودنو خوش سپری کنید

اون برا شادی شما اینکارو میکنه
#حرف_دلم

1400/11/13 14:14

??‍ لیلة الرغائب ??‍
پنجشنبه 1400/11/14
ماه رجب ماه پربرکتیه. اولین شب جمعه ماه رجب شب لیلة الرغائب (شب آرزوها) است! تو هم مثل من این شب را به دوستات یادآوری کن؛ به این امید که از باغ دعاشون، یه گل استجابت هدیه بگیرى!!!
دعای مخصوص شب آرزوها:
سُبحانَ الله يا فارِجَ الهَمّ وَ يا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ يَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حيلَتی وَ ارزُقنی حَيثَ لا اَحتَسِب يا رَبَّ العالَمين
حضرت محمد(ص) فرمودند: هر کسی مردم را از اين دعا باخبر کند در گرفتاريش گشايش پيدا ميکند??
خیلی ها گرفتارن و خیلی ها آرزوهای کوچیک و بزرگ دارن. به همه یادآوری کنید.
♥️التماس دعا ♥️

1400/11/14 00:44

??‍ لیلة الرغائب ??‍
پنجشنبه 1400/11/14
ماه رجب ماه پربرکتیه. اولین شب جمعه ماه رجب شب لیلة الرغائب (شب آرزوها) است! تو هم مثل من این شب را به دوستات یادآوری کن؛ به این امید که از باغ دعاشون، یه گل استجابت هدیه بگیرى!!!
دعای مخصوص شب آرزوها:
سُبحانَ الله يا فارِجَ الهَمّ وَ يا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ يَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حيلَتی وَ ارزُقنی حَيثَ لا اَحتَسِب يا رَبَّ العالَمين
حضرت محمد(ص) فرمودند: هر کسی مردم را از اين دعا باخبر کند در گرفتاريش گشايش پيدا ميکند??
خیلی ها گرفتارن و خیلی ها آرزوهای کوچیک و بزرگ دارن. به همه یادآوری کنید.
♥️التماس دعا ♥️

1400/11/14 00:44

برای لمس دستانت،
باید وضوی عشق گرفت
برای بوسیدنت
باید سوره‌ی عشق خواند
تو، تنها وارثِ
‌ قلبم هستی ♥️⚡
❤️❤️
‌#حرف_دلم

1400/11/14 19:36

برای لمس دستانت،
باید وضوی عشق گرفت
برای بوسیدنت
باید سوره‌ی عشق خواند
تو، تنها وارثِ
‌ قلبم هستی ♥️⚡
❤️❤️
‌#حرف_دلم

1400/11/14 19:36

???

بـه مرد زندگیـت بگـو:
چقدر من خـوش شـانسـم که تو توی زندگی من هستی"

این یک راه بسیار زیبا برای اینه که بهش نشون بدید تا چه اندازه براتون ارزشمنده.

این جمله را میتونید در مواقعی که کار خوبی براتون انجام میده و یا وقتی در جمع هستید و حرف قشنگی در مورد شما میزنه بهش بگید

وقتی در کنار هم خوش میگذرونید ،فقط اینو بدونید شنیدن این جمله از کسی که عاشقـش هستید خیــلی حس خوبی داره، امتحانش کنید

با کلمات زیبا و تاثیرگذار به زندگی جـان ببخشید و از بازتاب آن بهرمند شوید.
#پندانه
#حرف_دلم

1400/11/15 23:11

#همسرانه
???

"بهتـرین همسـر دنیا؛ چـه شکلـی هسـت"⁉️

بهترین همسر دنیا شدن کار سختی نیست. شما هم بهترین همسر دنیا می‌شوید اگر این خصوصیات را داشته باشید...

اشتباهات گذشته شما را فراموش می‌کند:

یک شریک خوب، گذشته‌ی شما را نادیده می‌گیرد و دائم اشتباهاتی را که یادآوری آنها هیچ نفعی به حال رابطه‌تان ندارد ، بازگو نمی‌کند.

بهترین همسر دنیا؛ مقایسه نمی‌کند:

یک شریک زندگی مناسب تفاوت انسانها را درک می‌کند و می داند که هر شخص نقاط ضعف و قوت خود را دارد. بنابراین شما را با افراد دیگر مقایسه نمی‌کند.

به رابطه دوطرفه اعتقاد دارد:

او باید بداند که یک رابطه‌‌ی سالم به تلاش هر دو طرف وابسته است و باید بین آنها تعادل برقرار باشد. رابطه‌های یک طرفه در نهایت به مشکل منجر خواهد شد.

به تنهاییِ شما احترام می‌گذارد:

هر فردی به تنهایی احتیاج دارد. شریک شما باید معنای حریم خصوصی را درک کند. افرادی که این قانون را رعایت نمی‌کنند، پس از مدتی از هم خسته می‌شوند و در رابطه احساس خفقان می‌کنند. باز هم می‌گوییم، در هر چیزی تعادل لازم است، حتی با هم بودن.
#پندانه
#حرف_دلم

1400/11/15 23:11

⚜ شش نکته حیاتی که بسیاری از زوجین به آن توجه نمی‌کنند?

?️همسر خود را به چشم یک شی‌ مسئول ننگرید. بلكه به شخصیت وجودی او احترام بگذارید.

?️جنبه یا بخش‌هایی از شخصیت همسرتان را كه باعث تمایز او از سایرین می‌شود مورد توجه و تحسین قرار دهید.

?️برای اینكه همسرتان با شما روراست باشد سعی كنید او را درک كرده و برای افكار و احساساتش ارزش قایل شوید. اگر حرف‌ها و گفته‌های او مطابق میل شما نیست از خود واكنش تند نشان ندهید؛ زیرا به این وسیله بذر بی‌اعتمادی در زندگی خود می‌كارید. 

?️وقتی همسرتان با شما درد دل می‌كند و راز دلش را با شما در میان می‌گذارد، احساساتش را بپذیرید و به او نگویید كه اسرار درونش ناخوشایند و بی‌رحمانه است‌ و خیلی بد است.

?️به طور مداوم از همسرتان انتقاد نكنید زیرا انتقاد پیاپی باعث می‌شود كه شوهرتان از شما فاصله بگیرد.

?️او را به درک نكردن‌، عدم صمیمیت و بی‌احساس بودن متهم نكنید. زیرا او درک كردن‌، صمیمیت و با احساس بودن را به شیوه خودش نشان میدهد.
#پندانه
#همسرانه
#حرف_دلم

1400/11/15 23:12

???

بـه مرد زندگیـت بگـو:
چقدر من خـوش شـانسـم که تو توی زندگی من هستی"

این یک راه بسیار زیبا برای اینه که بهش نشون بدید تا چه اندازه براتون ارزشمنده.

این جمله را میتونید در مواقعی که کار خوبی براتون انجام میده و یا وقتی در جمع هستید و حرف قشنگی در مورد شما میزنه بهش بگید

وقتی در کنار هم خوش میگذرونید ،فقط اینو بدونید شنیدن این جمله از کسی که عاشقـش هستید خیــلی حس خوبی داره، امتحانش کنید

با کلمات زیبا و تاثیرگذار به زندگی جـان ببخشید و از بازتاب آن بهرمند شوید.
#پندانه
#حرف_دلم

1400/11/15 23:11

#همسرانه
???

"بهتـرین همسـر دنیا؛ چـه شکلـی هسـت"⁉️

بهترین همسر دنیا شدن کار سختی نیست. شما هم بهترین همسر دنیا می‌شوید اگر این خصوصیات را داشته باشید...

اشتباهات گذشته شما را فراموش می‌کند:

یک شریک خوب، گذشته‌ی شما را نادیده می‌گیرد و دائم اشتباهاتی را که یادآوری آنها هیچ نفعی به حال رابطه‌تان ندارد ، بازگو نمی‌کند.

بهترین همسر دنیا؛ مقایسه نمی‌کند:

یک شریک زندگی مناسب تفاوت انسانها را درک می‌کند و می داند که هر شخص نقاط ضعف و قوت خود را دارد. بنابراین شما را با افراد دیگر مقایسه نمی‌کند.

به رابطه دوطرفه اعتقاد دارد:

او باید بداند که یک رابطه‌‌ی سالم به تلاش هر دو طرف وابسته است و باید بین آنها تعادل برقرار باشد. رابطه‌های یک طرفه در نهایت به مشکل منجر خواهد شد.

به تنهاییِ شما احترام می‌گذارد:

هر فردی به تنهایی احتیاج دارد. شریک شما باید معنای حریم خصوصی را درک کند. افرادی که این قانون را رعایت نمی‌کنند، پس از مدتی از هم خسته می‌شوند و در رابطه احساس خفقان می‌کنند. باز هم می‌گوییم، در هر چیزی تعادل لازم است، حتی با هم بودن.
#پندانه
#حرف_دلم

1400/11/15 23:11

⚜ شش نکته حیاتی که بسیاری از زوجین به آن توجه نمی‌کنند?

?️همسر خود را به چشم یک شی‌ مسئول ننگرید. بلكه به شخصیت وجودی او احترام بگذارید.

?️جنبه یا بخش‌هایی از شخصیت همسرتان را كه باعث تمایز او از سایرین می‌شود مورد توجه و تحسین قرار دهید.

?️برای اینكه همسرتان با شما روراست باشد سعی كنید او را درک كرده و برای افكار و احساساتش ارزش قایل شوید. اگر حرف‌ها و گفته‌های او مطابق میل شما نیست از خود واكنش تند نشان ندهید؛ زیرا به این وسیله بذر بی‌اعتمادی در زندگی خود می‌كارید. 

?️وقتی همسرتان با شما درد دل می‌كند و راز دلش را با شما در میان می‌گذارد، احساساتش را بپذیرید و به او نگویید كه اسرار درونش ناخوشایند و بی‌رحمانه است‌ و خیلی بد است.

?️به طور مداوم از همسرتان انتقاد نكنید زیرا انتقاد پیاپی باعث می‌شود كه شوهرتان از شما فاصله بگیرد.

?️او را به درک نكردن‌، عدم صمیمیت و بی‌احساس بودن متهم نكنید. زیرا او درک كردن‌، صمیمیت و با احساس بودن را به شیوه خودش نشان میدهد.
#پندانه
#همسرانه
#حرف_دلم

1400/11/15 23:12

#جهت_ارسال_به_همسر
هر صبح ببوسم به خیالت لب خود را
دیوانه شدم از رخ ماهی ڪه تـو داری..

#صبح_بخیر_زندگیم?
#حرف_دلم

1400/11/17 09:02

#جهت_ارسال_به_همسر
هر صبح ببوسم به خیالت لب خود را
دیوانه شدم از رخ ماهی ڪه تـو داری..

#صبح_بخیر_زندگیم?
#حرف_دلم

1400/11/17 09:02