The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

#حرف_دلم

657 عضو

?سیاست های زنانه??
#همسرداری


خااانم قریااای گل?
بیاید از همین الان یاد بگیریم:

✅بی قید و شرط عشق بورزیم?

✅بی قصد و غرض حرف بزنیم (تیکه نندازیم)

✅بی دلیل ببخشیم،

و از همه مهمتر،

✅بی توقع به انسان ها محبت کنیم?

?#خانومانه?
#حرف_دلم

1400/11/28 10:46

#سیاست_زنونه

❌اینها رو در زندگی ممنوعه کنید ?


⭕️قهر کردن و رفتن خونه پدر

⭕️درد دل کردن مخصوصا با دوست و فامیل

⭕️بهیچ عنوان از رابطه جنسی تون با هیچ *** صحبت نکنید
مخصوصا از فانتزیهای جنسی همسرتون

⭕️بهیچ عنوان از مشکلات مالیتون دارای و نداریتون چیزی نگید

⭕️رازدار همسر و خانواده باشید

⭕️تا حد امکان از مشکلات خانواده خودتون به همسر چیزی نگید

⭕️بهتره شوهر رو زیاد وارد و درگیر خانواده خودتون نکنید


? #خانومانه?
#حرف_دلم

1400/11/28 10:47

?????#اعتماد_به_نفس


لباسای رنگی رنگی و شاد بپوش...
بهترین ساعت خواب 10 شب تا 4 صبحه، اما حتی اگه شب و دیر خوابیدی، صبح حتما زود بیدار شو.
زیر بارون راه برو...! نترس از خیس شدن...!
بهترین صبحانه یه لیوان آب و بعد نیم ساعت خوردن مقداری میوه است
صبحانه ات رو ببر تو حياط و بقيه رو هم صدا بزن بيان.
فقط و فقط آهنگ هایی گوش کن که ملودی شاد و متن مثبت دارند.
روزی چند دقیقه با یه آهنگ شاد و دلچسب برقص.
توی حموم آواز بخون! آب بازی کن، چه اشکالی داره؟!
بی مناسبت برا خودت و ديگران کادو بخر!
تلفن رو بردار به دوست قدیمیت زنگ بزن
مطالعه رو تو برنامه همیشگیت داشته باش.
برو استخر و ماساژ و لذت ببر.
قاصدک بگیر و آرزو کن، آرووووم فوتشون کن
قبل خواب کارهای روزت رو مرور کن،
هیچ وقت خودت رو به مُردن نزن

همه ی اینا رو گفتم و تو خوندی
فقط خواستم یه چیزی بهت بگم دوستم:
هر جا وایسی و دچار روزمرگی بشی ، مُردی...!!
بذار زندگی از اینکه تو زنده ای به خودش بباله..!
برای خسته شدن خیییییلی زوده
بذار هركی هرچی دوس داره فكر كنه... بيخيااااال.... تو شاد باش.

و لبخند رو هرگز فراموش نکن :


? #خانومانه?
#انگیزشی
#حرف_دلم

1400/11/28 10:48

?بانوی قرررری?

#برای_یک_بانو

به شوهرت ارزش بده?

گاهی اشتباهی که ما در رابطه با همسرمون میکنیم اینه که با حرف هامون یه جوری احساس بی لیاقتی و کوچیک بودن و حقارت بهش میدیم! مثلا چطور؟
مثلا وقتی یه کاری میکنه یا یه چیزی میگه برمیگردیم میگیم:
??یکم منطقی فک کن!
اخه چرا انقد بی فکر و ساده ای؟
??چرا میذاری انقدر راحت گولت بزنن؟؟؟
چقدر بچه گانه فکر میکنی!!!
وقتی اینجوری میگیم دو تا عکس العمل ممکنه ببینیم!

یا شوهرمون برای اثبات خودش لجبازی رو در پیش میگیره و تازه اول ماجراست!
یا اینکه شوهرمون از ما دور میشه و برای اینکه سرزنش نبینه و نشنوه ترجیح میده یکم مخفیانه تر اقدام کنه
شرح کارها و حرف هاش رو دیگه به ما نمیگه!اون وقت نباید شکایت کنیم که چرا شوهرم کم حرفه و فلان و بیساره
?

? #خانومانه?
#حرف_دلم

1400/11/28 10:50

ی ایده برای ابراز علاقه ب آقایی
میتونن خانوما با استفاده از شعار دادن این کارو انجام بدن مثلا

?توپ تانک فشفشه شوهری باید ماچ بشه

?تا خون در رگ ماس آقایی(شوهری) سرور ماست

?این همه ماچ آمده از طرف خانوم امده

و.... ابتکاری یه دیگه خیلی واکنش های خوبی دریافت میکنید
#ایده
#دلبری
#حرف_دلم

1400/11/28 10:52

?سیاست های زنانه??
#همسرداری


خااانم قریااای گل?
بیاید از همین الان یاد بگیریم:

✅بی قید و شرط عشق بورزیم?

✅بی قصد و غرض حرف بزنیم (تیکه نندازیم)

✅بی دلیل ببخشیم،

و از همه مهمتر،

✅بی توقع به انسان ها محبت کنیم?

?#خانومانه?
#حرف_دلم

1400/11/28 10:46

#سیاست_زنونه

❌اینها رو در زندگی ممنوعه کنید ?


⭕️قهر کردن و رفتن خونه پدر

⭕️درد دل کردن مخصوصا با دوست و فامیل

⭕️بهیچ عنوان از رابطه جنسی تون با هیچ *** صحبت نکنید
مخصوصا از فانتزیهای جنسی همسرتون

⭕️بهیچ عنوان از مشکلات مالیتون دارای و نداریتون چیزی نگید

⭕️رازدار همسر و خانواده باشید

⭕️تا حد امکان از مشکلات خانواده خودتون به همسر چیزی نگید

⭕️بهتره شوهر رو زیاد وارد و درگیر خانواده خودتون نکنید


? #خانومانه?
#حرف_دلم

1400/11/28 10:47

?????#اعتماد_به_نفس


لباسای رنگی رنگی و شاد بپوش...
بهترین ساعت خواب 10 شب تا 4 صبحه، اما حتی اگه شب و دیر خوابیدی، صبح حتما زود بیدار شو.
زیر بارون راه برو...! نترس از خیس شدن...!
بهترین صبحانه یه لیوان آب و بعد نیم ساعت خوردن مقداری میوه است
صبحانه ات رو ببر تو حياط و بقيه رو هم صدا بزن بيان.
فقط و فقط آهنگ هایی گوش کن که ملودی شاد و متن مثبت دارند.
روزی چند دقیقه با یه آهنگ شاد و دلچسب برقص.
توی حموم آواز بخون! آب بازی کن، چه اشکالی داره؟!
بی مناسبت برا خودت و ديگران کادو بخر!
تلفن رو بردار به دوست قدیمیت زنگ بزن
مطالعه رو تو برنامه همیشگیت داشته باش.
برو استخر و ماساژ و لذت ببر.
قاصدک بگیر و آرزو کن، آرووووم فوتشون کن
قبل خواب کارهای روزت رو مرور کن،
هیچ وقت خودت رو به مُردن نزن

همه ی اینا رو گفتم و تو خوندی
فقط خواستم یه چیزی بهت بگم دوستم:
هر جا وایسی و دچار روزمرگی بشی ، مُردی...!!
بذار زندگی از اینکه تو زنده ای به خودش بباله..!
برای خسته شدن خیییییلی زوده
بذار هركی هرچی دوس داره فكر كنه... بيخيااااال.... تو شاد باش.

و لبخند رو هرگز فراموش نکن :


? #خانومانه?
#انگیزشی
#حرف_دلم

1400/11/28 10:48

?بانوی قرررری?

#برای_یک_بانو

به شوهرت ارزش بده?

گاهی اشتباهی که ما در رابطه با همسرمون میکنیم اینه که با حرف هامون یه جوری احساس بی لیاقتی و کوچیک بودن و حقارت بهش میدیم! مثلا چطور؟
مثلا وقتی یه کاری میکنه یا یه چیزی میگه برمیگردیم میگیم:
??یکم منطقی فک کن!
اخه چرا انقد بی فکر و ساده ای؟
??چرا میذاری انقدر راحت گولت بزنن؟؟؟
چقدر بچه گانه فکر میکنی!!!
وقتی اینجوری میگیم دو تا عکس العمل ممکنه ببینیم!

یا شوهرمون برای اثبات خودش لجبازی رو در پیش میگیره و تازه اول ماجراست!
یا اینکه شوهرمون از ما دور میشه و برای اینکه سرزنش نبینه و نشنوه ترجیح میده یکم مخفیانه تر اقدام کنه
شرح کارها و حرف هاش رو دیگه به ما نمیگه!اون وقت نباید شکایت کنیم که چرا شوهرم کم حرفه و فلان و بیساره
?

? #خانومانه?
#حرف_دلم

1400/11/28 10:50

ی ایده برای ابراز علاقه ب آقایی
میتونن خانوما با استفاده از شعار دادن این کارو انجام بدن مثلا

?توپ تانک فشفشه شوهری باید ماچ بشه

?تا خون در رگ ماس آقایی(شوهری) سرور ماست

?این همه ماچ آمده از طرف خانوم امده

و.... ابتکاری یه دیگه خیلی واکنش های خوبی دریافت میکنید
#ایده
#دلبری
#حرف_دلم

1400/11/28 10:52

✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#524

هییییین!!!
خاک عالم به سرم..! پسره ی دیوونه...
بعد ایشی نثار کرد و رفت کنار سیانا...
این بشر اصال اروم و قرار نداشت..!
نوبت به دادن کادوها رسید و همه جلو اومدن...
برسامم اومد نشست اون وسط شروع کرد باز کردن کادو ها...
کلی مسخره بازی دراورد و خندیدیم...
نوبت به کادو خود برسام رسید.
یه جعبه کوچولو داد دست کیان و گفت:
اینم کادو من، چون بچه ی خوبی شدی گفتم بگیرم لازمت میشه...
کیان موشکافانه نگاش کرد و با احتیاط در جعبه رو برداشت، با دیدن شی داخل جعبه چنان خندیدم که اشک از چشمام دراومد....
کیانم با لذت زل زده بود به خندیدن من...
بقیه ام عین منگال نگاه میکردن منتظر بودن کیان اونو از جعبه بیاره بیرون...
مسعود رو کرد به کیان وگفت:
بابا بیار بیرون ببینیم چی بود که این خانم خوشگله اینجوری میخنده...
خندمو کم کردم و نگاهه کیان کردم...
کارد میزدی خونش درنمیومد..!
با حرص دست کرد تو جعبه و پستونک آبی کوچولورو آورد بیرون...

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#525

این بار صدای خنده ی جمع بلند شد...
برسامم که اصال انگار نه انگار...!
رو دسته ی مبل کنارم نشست و گفت:
زن داداش خوشگلم روزی سه وعده براش استفاده کن، قابلیت صدا خفه کن خوبی ام داره...
تا صداش دراومد بکن تو حلقش...
دوباره خندیدم....
کیان با خنده زهرماری نثارش کرد...
و برسامم کلی تشکر کرد...
و یه جعبه از زیر مبل بیرون کشیدوگفت:
اون پیش کادو بود...
این کادو اصلیه...
کیان با شک نگاهی به جعبه کردوگفت:
اینم حتما سرویس خواب بچس؟؟؟؟؟
برسام خاک توسری زمزمه کرد وگفت:
خیــــــــــر...
تو خرس گنده رو تو سرویس خواب میشه جا کرد آخه؟!
کیتن با خنده جعبه رو گرفت و باز کرد...
لپ تاب بود!!!
برسام چشمکی زد وگفت:

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#526

قبلیه رو که سوزوندی...
ناموسا اینو سالم نگهدار وگرنه طالقتو میدم...
خندیدم...
نوبت من شد...
جعبه رو دادم دستش...
متعجب نگام کرد..!ح
قم داشت من که از خونه بیرون نرفته بودم چطوری کادو گرفتم...
تند جعبه رو باز کرد....
نگاهی به پارسا کردم...
با ارامش لبخندی زد وچشمکی زد تنگش...
برگشتم سمت کیان..!
رفته بود تو شوک بچم..!
ساعتو از جعبه دراورد ومات نگام کرد...
زمزمه کرد:
واقعا مرسی...
فقط لبخند زدم...
ساعت خودشو از دستش دراورد جدیده رو دستش کرد، بقیه کادوهارو پر کردیم و دادیم خدمه ببرن تو اتاق خودمون...

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو

1400/11/30 16:03

باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#527

بعد خوردن کیک یکم بزن و برقص داشتن و بعدشم شام‌، سرمیز غذا نشسته بودیم که نگاهم به مشتای کیان افتاد...
دسته ی قاشق وچنگالشو گرفته بود تو مشتش و چنان فشار میاورد که گمونمو...
دسته ی جفتشون کج شد.
سرمو با اوردم و رد نگاشو گرفتم...
چندتاصندلی اونطرف تر مسعود نشسته بود که میخ زل زده بود به من خون به صورتم دوید.
سرمو پایین انداختم...
اگه اینجوری ادامه میداد کیان پامیشد ابروریزی به پا میکرد دستمو گذاشتم رو دستش...
نگاهی به دستم کرد و بعد نگاه کرد تو چشمام..
اروم پلک زدم وگفتم:
عزیزم شامتو بخور...
سرشو پایین انداخت و با غذاش مشغول شد.
میخواستم با رفتارم به مسعود نشون بدم که کیان تنها مرد زندگیمه و دستاز این کاراش برداره
تا آخر شب و رفتن مهمونا مدام حواسم به این بود که این کیان یه کاری دست مسعود نده!
پول ساعتو یواشکی و به زور دادم به پارسا و کلی با پسر شیطونش بازی کردم...

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#528

کیانم دست کمی از من نداشت روح و روانش درگیر بچه ها بود...
اخر شب بعد رفتن مهمونا رفتیم تو اتاقمون...
کیان لباس راحتی تنش کرد وگفت:
مرسی بابت همه چیز...
تولد خوبی بود...
نشستم جلو آینه ودرحالیکه موهامو با کش میبستم گفتم:
زحمت همه بود...
همه کمک کرده بودن...
لب تخت نشست ومتفکر چشم دوخت بهم...
لباشو با زبونش تر کرد و سرشو انداخت پایین...
انگار جلوی یه بچه شکالت بخورن و به اون ندن!
میدونستم دردش چیه..!
از رو صندلی پاشدم و کفشامو دراوردم...
رفتم سمت کیانو نشستم رو پاهاش ازخدا خواسته دستاشو دور کمرم حلقه کرد منم دستامو انداختم دور گردنش...
آروم آروم نزدیک هم شدیم و لبامون روهم قفل شد، با ولع میبوسید و دستش رو تنم میچرخید...

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#529

آروم بند و زیپ لباسو باز کرد و از تنم دراورد.
منو خوابوند رو تخت، دستشو نوازش گونه رو صورت و موهام کشید وگفت:
اگه نخوای من....
انگشتمو گذاشتم روی لباش...
مهر سکوت زدم به دهنش...
چشماش برقی زد و خودشو چسبوند بهم...
رابطه اش نه وحشیانه بود...
نه قصد اذیت کردنمو داشت...
همه حرکاتش...
نوازشاش...
بوسیدنش...
بغل کردنش...
لمس کردنش...
همه کاراش با عشق و آرامش بود.
هرچند تو رابطه خیلی سختی داشت ولی خیلی مراعاتمو میکرد...
اون شب بهترین شب زندگیم بود...
شایدم آخرین شبی که زندگی روی خوششو نشونم داد!

?͜͡❥

1400/11/30 16:03

@world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#530

سرمو رو سینه اش جابه جا کردم و شروع کردم با انگشت سبابه کشیدن...
نقاشیای فرضی روی سینه اش...
با حس گرمی رو سرم از حرکت ایستادم...
لب‌اشو از روموهام برداشت وگفت:
صبح بخیر!
دیشب خوب خوابیدی؟!
لبخند کم جونی زدم و گفتم:
صبح بخیر...
اره خیلی خوب بود...
تو چی؟!
بیشتر چرخید سمتم و جذابانه گفت:
اووووه!!! عالی بود!!!
لپام گل انداخت...
قهقهه زد وگفت:
تو هنوزم از من خجالت میکشی؟؟؟
لبمو دندون گرفتم...
بیجعول...
پیشونیمو بوس‌ید و اروم زمزمه کرد:
همینه که با همه فرق داری...

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"

1400/11/30 16:03

✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#524

هییییین!!!
خاک عالم به سرم..! پسره ی دیوونه...
بعد ایشی نثار کرد و رفت کنار سیانا...
این بشر اصال اروم و قرار نداشت..!
نوبت به دادن کادوها رسید و همه جلو اومدن...
برسامم اومد نشست اون وسط شروع کرد باز کردن کادو ها...
کلی مسخره بازی دراورد و خندیدیم...
نوبت به کادو خود برسام رسید.
یه جعبه کوچولو داد دست کیان و گفت:
اینم کادو من، چون بچه ی خوبی شدی گفتم بگیرم لازمت میشه...
کیان موشکافانه نگاش کرد و با احتیاط در جعبه رو برداشت، با دیدن شی داخل جعبه چنان خندیدم که اشک از چشمام دراومد....
کیانم با لذت زل زده بود به خندیدن من...
بقیه ام عین منگال نگاه میکردن منتظر بودن کیان اونو از جعبه بیاره بیرون...
مسعود رو کرد به کیان وگفت:
بابا بیار بیرون ببینیم چی بود که این خانم خوشگله اینجوری میخنده...
خندمو کم کردم و نگاهه کیان کردم...
کارد میزدی خونش درنمیومد..!
با حرص دست کرد تو جعبه و پستونک آبی کوچولورو آورد بیرون...

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#525

این بار صدای خنده ی جمع بلند شد...
برسامم که اصال انگار نه انگار...!
رو دسته ی مبل کنارم نشست و گفت:
زن داداش خوشگلم روزی سه وعده براش استفاده کن، قابلیت صدا خفه کن خوبی ام داره...
تا صداش دراومد بکن تو حلقش...
دوباره خندیدم....
کیان با خنده زهرماری نثارش کرد...
و برسامم کلی تشکر کرد...
و یه جعبه از زیر مبل بیرون کشیدوگفت:
اون پیش کادو بود...
این کادو اصلیه...
کیان با شک نگاهی به جعبه کردوگفت:
اینم حتما سرویس خواب بچس؟؟؟؟؟
برسام خاک توسری زمزمه کرد وگفت:
خیــــــــــر...
تو خرس گنده رو تو سرویس خواب میشه جا کرد آخه؟!
کیتن با خنده جعبه رو گرفت و باز کرد...
لپ تاب بود!!!
برسام چشمکی زد وگفت:

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#526

قبلیه رو که سوزوندی...
ناموسا اینو سالم نگهدار وگرنه طالقتو میدم...
خندیدم...
نوبت من شد...
جعبه رو دادم دستش...
متعجب نگام کرد..!ح
قم داشت من که از خونه بیرون نرفته بودم چطوری کادو گرفتم...
تند جعبه رو باز کرد....
نگاهی به پارسا کردم...
با ارامش لبخندی زد وچشمکی زد تنگش...
برگشتم سمت کیان..!
رفته بود تو شوک بچم..!
ساعتو از جعبه دراورد ومات نگام کرد...
زمزمه کرد:
واقعا مرسی...
فقط لبخند زدم...
ساعت خودشو از دستش دراورد جدیده رو دستش کرد، بقیه کادوهارو پر کردیم و دادیم خدمه ببرن تو اتاق خودمون...

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو

1400/11/30 16:03

باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#527

بعد خوردن کیک یکم بزن و برقص داشتن و بعدشم شام‌، سرمیز غذا نشسته بودیم که نگاهم به مشتای کیان افتاد...
دسته ی قاشق وچنگالشو گرفته بود تو مشتش و چنان فشار میاورد که گمونمو...
دسته ی جفتشون کج شد.
سرمو با اوردم و رد نگاشو گرفتم...
چندتاصندلی اونطرف تر مسعود نشسته بود که میخ زل زده بود به من خون به صورتم دوید.
سرمو پایین انداختم...
اگه اینجوری ادامه میداد کیان پامیشد ابروریزی به پا میکرد دستمو گذاشتم رو دستش...
نگاهی به دستم کرد و بعد نگاه کرد تو چشمام..
اروم پلک زدم وگفتم:
عزیزم شامتو بخور...
سرشو پایین انداخت و با غذاش مشغول شد.
میخواستم با رفتارم به مسعود نشون بدم که کیان تنها مرد زندگیمه و دستاز این کاراش برداره
تا آخر شب و رفتن مهمونا مدام حواسم به این بود که این کیان یه کاری دست مسعود نده!
پول ساعتو یواشکی و به زور دادم به پارسا و کلی با پسر شیطونش بازی کردم...

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#528

کیانم دست کمی از من نداشت روح و روانش درگیر بچه ها بود...
اخر شب بعد رفتن مهمونا رفتیم تو اتاقمون...
کیان لباس راحتی تنش کرد وگفت:
مرسی بابت همه چیز...
تولد خوبی بود...
نشستم جلو آینه ودرحالیکه موهامو با کش میبستم گفتم:
زحمت همه بود...
همه کمک کرده بودن...
لب تخت نشست ومتفکر چشم دوخت بهم...
لباشو با زبونش تر کرد و سرشو انداخت پایین...
انگار جلوی یه بچه شکالت بخورن و به اون ندن!
میدونستم دردش چیه..!
از رو صندلی پاشدم و کفشامو دراوردم...
رفتم سمت کیانو نشستم رو پاهاش ازخدا خواسته دستاشو دور کمرم حلقه کرد منم دستامو انداختم دور گردنش...
آروم آروم نزدیک هم شدیم و لبامون روهم قفل شد، با ولع میبوسید و دستش رو تنم میچرخید...

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#529

آروم بند و زیپ لباسو باز کرد و از تنم دراورد.
منو خوابوند رو تخت، دستشو نوازش گونه رو صورت و موهام کشید وگفت:
اگه نخوای من....
انگشتمو گذاشتم روی لباش...
مهر سکوت زدم به دهنش...
چشماش برقی زد و خودشو چسبوند بهم...
رابطه اش نه وحشیانه بود...
نه قصد اذیت کردنمو داشت...
همه حرکاتش...
نوازشاش...
بوسیدنش...
بغل کردنش...
لمس کردنش...
همه کاراش با عشق و آرامش بود.
هرچند تو رابطه خیلی سختی داشت ولی خیلی مراعاتمو میکرد...
اون شب بهترین شب زندگیم بود...
شایدم آخرین شبی که زندگی روی خوششو نشونم داد!

?͜͡❥

1400/11/30 16:03

@world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"
✨?✨?✨
?✨?✨
?✨

#530

سرمو رو سینه اش جابه جا کردم و شروع کردم با انگشت سبابه کشیدن...
نقاشیای فرضی روی سینه اش...
با حس گرمی رو سرم از حرکت ایستادم...
لب‌اشو از روموهام برداشت وگفت:
صبح بخیر!
دیشب خوب خوابیدی؟!
لبخند کم جونی زدم و گفتم:
صبح بخیر...
اره خیلی خوب بود...
تو چی؟!
بیشتر چرخید سمتم و جذابانه گفت:
اووووه!!! عالی بود!!!
لپام گل انداخت...
قهقهه زد وگفت:
تو هنوزم از من خجالت میکشی؟؟؟
لبمو دندون گرفتم...
بیجعول...
پیشونیمو بوس‌ید و اروم زمزمه کرد:
همینه که با همه فرق داری...

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

محافظ کانال حتما عضو باشید ??
"لینک قابل نمایش نیست"

1400/11/30 16:03

من عاشقتم :
عاشق حرف زدنت
عاشق خندیدنت
عاشق مهربونیات
عاشق اخمات
عاشق دستات
عاشق چشمات
عاشق خودتم، دقیقا همینجوری که هستی‌ چون برای من بهترینی و بدون با هیچکس عوضت نمیکنم...!
تقدیمی ب عشق جانم
•توعم بفرست برای اونی که بایدبفرستی


♥️#حرف_دلم❤

1400/12/01 13:40

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌**محــٰـــدودم کن
به دوســٰـــت داشتنت،
دلم میخواهــٰـــد جز تــٰـــو
چیزی به چشــٰـــمِ دل نیایــٰـــد '' ???? ''**
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
#حرف_دلم

1400/12/01 13:41

یروزی دلم انقدر تو فر موهات گم میشه که دیگه نمیتونم پیداش کنم!
#حرف_دلم

1400/12/01 13:42

پاسخ به

یروزی دلم انقدر تو فر موهات گم میشه که دیگه نمیتونم پیداش کنم! #حرف_دلم

کیا موهاشون فر فریه مث من??

1400/12/01 13:42

من عاشقتم :
عاشق حرف زدنت
عاشق خندیدنت
عاشق مهربونیات
عاشق اخمات
عاشق دستات
عاشق چشمات
عاشق خودتم، دقیقا همینجوری که هستی‌ چون برای من بهترینی و بدون با هیچکس عوضت نمیکنم...!
تقدیمی ب عشق جانم
•توعم بفرست برای اونی که بایدبفرستی


♥️#حرف_دلم❤

1400/12/01 13:40

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌**محــٰـــدودم کن
به دوســٰـــت داشتنت،
دلم میخواهــٰـــد جز تــٰـــو
چیزی به چشــٰـــمِ دل نیایــٰـــد '' ???? ''**
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
#حرف_دلم

1400/12/01 13:41

یروزی دلم انقدر تو فر موهات گم میشه که دیگه نمیتونم پیداش کنم!
#حرف_دلم

1400/12/01 13:42

پاسخ به

یروزی دلم انقدر تو فر موهات گم میشه که دیگه نمیتونم پیداش کنم! #حرف_دلم

کیا موهاشون فر فریه مث من??

1400/12/01 13:42



همه ی زندگیم...❣
تویی ک قشنگترین لبخندای دنیا رو داری
تویی ک مهربون ترین صورت دنیارو داری تویی ک امن ترین شونه های دنیا رو داری...?
تویی ک سر تا سر وجودت پر از ارامش و امنیته
تویی ک صدر تموم ارزوهای منی
آره خود تو عشق مهربون من (:
دیدی بعضی وقتا یه چیزیو ب دست میاری بعد مدام میخای بزاری جلوت نگاش کنییی کیفشو کنی من نسبت ب تو این حسو دارم همه کسم?
اصلا گاهی وقتا ک با تموم جونت بغلم کردی هولت میدم عقب یکم و ازت فاصله میگیرم ک نگات کنم
به اون قد و بالای ماهت ب اون صورت همه چی تمومت به اون همه جذابیت تو لبخندات (:
یا وقتایی ک داری نزدیک ماشین میشی تموم حواسم ب راه رفتنته ب اون همه قشنگیییت
من نفسم بند میاد نداشته باشمتاااا قدرتو میدونم نفسم بمونی برام... ??•


‌ ‌ ♥️•°بفرس به عشق جانت
#متن_دلبرونه
#ایده_متن
#حرف_دلم

1400/12/01 13:44