The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

#حرف_دلم

657 عضو

ای خدای مهربانمان
وقتي "دلمان نا آرام" است
میدانیم در جایي تو را
از یاد برده ایم!
ما را دریاب و دستمان را بگیر
که قلبمان ، روحمان
نیاز دارد نگاهت را
همراهی و عشق و آرامشت را
خدایا به قلب همه ی
ما "آرامش بده" .....

نماز و روزه هاتون قبول ??
#حرف_دلم

1401/02/04 01:27

???????
???
??
?
#سیاست_های_رفتاری
??مهم
⭕️مراقب دخالت کردنمان در حریم دیگران باشیم :
خودش که زبون نداره من باید از حقش دفاع کنم...
چرا تا حالا بچه دار نشدین من یک دکتر خوب سراغ دارم....
داری میای اینجا یک چیزی بپوش تر وتمیز باشه آبرومون نره....
میخواستم بهت بگم چاق شدی یک رژیم خوب دارم......

اگر شما هم از این جملات استفاده میکنید،وتصور میکنید که سعی دارید به همه کمک کنید ولی هیچكس قدرتان را نمی داند از امروز این نوع کمک را لطفًا فراموش کنید.......

بسیاری از اختلافات خانوادگی از جایی آغاز میشوند که یکی از افراد خانواده به خود این اجازه را می دهد که مرزها و حریم های خصوصی دیگری را به بهانه کمک نادیده بگیرد......

عبور از حریم خصوصی هیچكس کمک نیست ،
کمک کردن آدابی دارد که اولین شرط آن درخواست دیگران از شمابرای کمک است.

توجه کنید هر چه رابطه عاطفی نزدیک تر باشد درخواست راحت تر مطرح و کمک راحت تر پذیرفته میشود ،
هرگز دخالت را با کمک اشتباه نگیرید ،

خودتان را با بهانه هایی مثل :
 چون برام خیلی عزیزه باید بگم،
چون دلم خیلی سوخت باید بهش میگفتم وپای آبرومون در میان بود و…
گول نزنید،هیچ بهانه ای مجوز ورود شما به حریم خصوصی دیگری نیست....
????????????
#حرف_دلم
#پندانه
#سیاست

1401/02/05 21:31

#احترام
#آقا_و _خانوم_عزیز

?دوستان عزیزم به بهانه ی اینکه ما با هم راحتیم درست نیست خیلی از حد و حدودا شکسته بشه,
یا به بهانه ی اینکه ما با هم صمیمی هستیم.... از اون اول باید یه جوری رفتار کنید که کوچک ترین توهین یا بی احترامی ای بینتون نباشه


❌خیلی از همسران رو دیدم که متاسفانه حرف های زشت بینشون یه چیز عادیه,
یا خیلی راحت به هم فحش میدن...? ?از این به بعد
مبادا مبادا......

❎کوچکترین بی احترامی ای به هم بکنید
مبادا ❎صداتونو برای همسرتون بالا ببرید

مبادا
❎یه چیزی که همسرتون گفت,حاضر جوابی یا به قول معروف زبون درازی بکنید
مبادا
❎تو یه جمع یا پیش بچه ها,همسرتونو تحقیر کنید به قیمت اینکه چندثانیه ای خندیده باشید...
❎اتفاقاً تو جمع ها سعی کنید همسرتونو بالا ببرید و بیش از پیش بهش احترام بذارید
. ✅اصلا حرفهای زشت و رکیک و بی ادبانه را کلللللاً از دایره لغاتتون حذف کنید,
.

حتی یه حرف خیلی پیش پا افتاده را....
✅تو "سلام"کردن به همسرتون پیشقدم بشید
✅گاهی خوبه تو صدا کردن همسرتون یه پیشوند آقا یا خانم بیارید...

✅گاهی خوبه همدیگه را با ضمیرِ "شما" خطاب کنید.
وارد جایی که میخواید بشید با همسرتون حتما از کلمه ی "بفرمایید" استفاده کنید.

✅موقع نشستن اگر مجبور بودید پشت به همسرتون بشینید,حتما از کلمه ی "ببخشید" استفاده کنید.

✅موقعی که همسرتون صداتون میکنه حتما با احترام و محبت جوابشو بدید,مثل:
-جانم
-جون دلم
-بله عزیزم
و...
❎مبادا اینجوری جواب بدیدها?:
-ها??
-چیه??
-چته??

✅کوچکترین کاری که همسرتون براتون انجام داد,با کلماتی مثل "متشکرم" و "ممنونم" ازش تشکر کنید.

. ✅اگر درخواستی از همسرتون دارید از کلماتی مثلِ "میشه.." ,"لطفاً.." و "ممکنه.." استفاده کنید ....

❎کلا به طور "دستوری" با همسرتون حرف نزنید.
مثلا به جای اینکه بگید:
-لامپو خاموش کن?
بگید:
-میشه لامپو خاموش کنی...
?یه "عزیزم" هم اگر اولش بیارید که دیگه عالی میشه?

✅سعی کنید همیشه وقتی شوهر یا خانومتون از بیرون میاد به احترامش بلند بشید و باهاش دست بدید;مخصوصا تو یه جمع.. مخصوصا تو جمعِ خانواده هاتون ....? .
.
. ✅دوستان.. یادتون باشه هرچقدر بیشتر به شوهر یا خانومتون احترام بذارید بیشتر احترام دریافت میکنید...

?????????
#پندانه
#همسرانه
#حرف_دلم

1401/02/05 21:32

#چالش
#ایده_متن
#خسته_نباشید

تمام دنیا را گشته ام
کنار تو اما ، دنیای دیگریست !
تمام خستگی هایت را به جون میخرم دنیای من ❤️




✍ ایده های متن را داخل کیف پول یا کفش یا آینه یا یخچال یا پشت در و ... برای همسرتان بگذارید و منتظر لحظات باشکوه شور و شوق باشید ?

.
•┈┈••✾❀?◍⃟♥️?❀✾••┈
#حرف_دلم

1401/02/05 21:32

#حرفهای_خودمونی

#رابطه مثلِ یه بافتنی میمونه
دوتا رو
دوتا زیر ،
دوتا بوسه
دوتا قهر ،
رابطه مثل یه #بافتنی میمونه
هرچی بلند تر باشه
روحتُ ، زندگی و دلتُ #گرمتر میکنه ..


باید کلی #حواستُ جمعش کنی که یهو یه دونه دَر نره از دستت ؛
یه جا #گند نزنی به کلِ روزایِ قشنگتون ؛
با یه حواس پرتی یه #دروغ یه دل شکوندن ..
باید حواست حسابی #جمعش باشه
نذاری دونه به دونه باز بشه گره های رابطه
گره دست ها
چشم ها
دل ها
دونه یِ اول اگه باز شد و نگرفتی
باز شد و #بیخیالش شدی
فاتحه اشُ بخون ..
تا آخرش #شکافته میشه ..



?????????
#حرف_دلم

1401/02/05 21:33

روزی هزار بار برای خودتان بنویسید "عزت نفس"...

روی آینه، کف دست، گوشه کتاب، روی یخچال، آلارم موبایل.
با خط قرمز هم بنویسید ترجیحاً.
که هی جلو چشم‌تان باشد که بابا جان! خط قرمز هر رابطه‌ای - کاری، عشقی، عاطفی، رفاقتی و حتی خانوادگی - عزت نفس است.
که هی حواستان باشد اگر دارید به خیال خودتان رابطه ای را نجات میدهید، توی عملیات نجات، کرامت انسانی خودتان را فدا نکنید.
توی اتاق عملش هم اگر لازم باشد، دست و سر و گوش و چشم و مری و معده را دور می‌اندازند که قلب و مغز زنده بمانند.
از خودتان هم اگر گذشتید، از "خود"تان نگذرید...
"خود"تان را که از سر راه نیاورده‌اید. آورده‌اید؟ روی دست خودتان که نمانده‌اید، مانده‌اید؟



?
#انرژی
#اعتماد_بنفس
#حرف_دلم

1401/02/05 21:34

پاسخ به

??? "لینک قابل نمایش نیست" ?✨?✨?✨ ?✨?✨ ?✨ ✨ #565 شاید هیچ...

?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨


#567

گاهم غمگین شد.زل زدم تو چشماش:
خیلی دلتنگتم آیسل !
نگاه اونم رنگ غم گرفت و زمزمه کرد :
من بیشتر...
سربازه اخطار داد و به سختی راهی شدم
دلم میخواست زمین و زمان وایسه من آیسل رو تماشا کنم.
اروم دستی برام تکون داد.
نگاهش یجوری بود.
بدجور ترسیدم!
مثل همیشه نبود!
یه نگرانی و غم عمیق تو نگاش و حرفاش بود.
سرمو انداختم پایین و سوار ماشین زندان موقت شدم.
تمام مدت فکرم پیش آیسل بود.
کاش ازش میپرسیدم که چیشده ولی نپرسیدم.نشد که بپرسم!
ازاینکه تبرعه بشم به کل نا امید بودم.
قریب به یک ماه بود که همینطور درجا میزدیم.
برگشتم تو سلول خودمون.

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

گیف برای چت میخای بدو بیا اینجا ♥️??
"لینک قابل نمایش نیست"
?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨


#568

با سه چهارتا لات و ارازل هم سلولی بودم.
یکیشون که جرمش دله دزدی بود و سابقه دار گفت:
به به!
آقا خوشتیپ!
ماکه نفهمیدیم جرمت چیه ولی از این پژمردگیت معلومه بازم بی نتیجه بوده
دادگاهت دادا...
بین این الت و لوتا آدم فقط یجور میتونه زندگی کنه
اونم یجوری که ازت بترسن!
رفتم جلوش.
با خنده پاشد ایستاد.
قدش یکم کوتاه تر از من بود.
پیشونیمو گذاشتم رو پیشونیش وگفتم:
خیلی دوسدارس بدونی جرمم چیه؟؟؟؟؟؟
بقیه ام هی میخندیدن و پچ پچ میکردن.
با خنده گفت:
باس باالخره بدونیم تو با این تیپ و سرووضعت اینجا چیکار میکنی.
یه ابرومو باال دادم وگفتم:
عه!پ مفتش محلی؟

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

عکس شخصیت هارو میخای بزن رو لینک زیر??
"لینک قابل نمایش نیست"
?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨


#569
قتل کردم!
قتل عمد!
رنگ از روش پرید و بقیه ام ساکت شدن.
عقب رفتم و دستی کشیدم به شونه اش:
من کال از هرکی خوشم نیاد از سر راه برش میدارم
بیچاره!دیگه نفسش گرفت!خوبه منم همینو میخواستم.
رفتم سمت تختم که سمت راست و تخت باالیی بود و روش دراز کشیدم.
یارو که حساب کار دستش اومده بود و بدبخت بدجوری ترسیده بود گفت:
آها!
اگه چیزی کم وکسر داشتی به خودم بگو سه سوت فراهم میکنم.قدیمی اینجا
منم.
دستمو از رو چشمام برداشتم و روبهش گفتم :
سیگار!
فقط سیگار میخوام.
چشمی گفت و عین جت از جلو چشمم جیم شد.
ساق دستمو دوباره گذاشتم رو چشمام و رفتم تو فکر آیسل .
روزبه روز خوشگل تر میشد!

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

عکس شخصیت هارو میخای بزن رو لینک زیر ♥️??
"لینک قابل نمایش نیست"
?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨


#570

صورتش تپل شده بود و خیلی بهش میومد.
شایدحکمت این اتفاقا این بود که بخودم بقبولونم واقعا دوسش دارم!
واسه منی که

1401/02/06 01:50

پاسخ به

??? "لینک قابل نمایش نیست" ?✨?✨?✨ ?✨?✨ ?✨ ✨ #565 شاید هیچ...

درگیری داشتم باخودم و انکار میکردم حس و حال قلبمو.
نمیدونم کی باخت دادم.
کی زیرپام لرزید ودوباره سریدم تو دام عشق!
ولی به محض اینکه پامو از اینجا بیرون بذارم میرم سراغش و بهش میگم.
بهش میگم چقدر دوسش دارم.
نمیذارم مثل آتریسا بشه.
مثل قبل شده به زور نگهش میدارم.
یاد روزی که از استخر اوردمش بیرون افتادم.
کاش اون حرفارو به زبون نمیاوردم!
خودمم میدونستم که دیوونه اش شدم و دارم خودمو خر میکنم.
وقتی بهم گفت ازم متنفره قلبم هری ریخت!
دوست داشتم اونم عین من عاشقم باشه.
ولی همش عادت بود.
حتی حاال که میاد دادگاه و میبینمش.
از ترحم میاد.
کالفه چشمامو رو هم فشار دادم
چهره اش رو پشت بوم ظاهر شد جلو چشمم!

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

گیفای عاشقونه رو از اینجا بردار ????
"لینک قابل نمایش نیست"
?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨


#571

یلحظه به این فکر کردم که اگه خودشو پرت میکرد چی به سرم میومد؟
به شکر خوردن افتادم!
سفت بغلش کردم و بوسیدمش و گفتم اشتباه کردم!
منی که به همه زور میگفتم!
به یه دختر بچه گفتم اشتباه کردم!
فکر بلاهایی که سرش آورده بودم عذابم میداد.
اونهمه آزار!
اونهمه اذیتش کردم .
واسه خاطر کسیکه منو ولکرده بود و فرار کرده بود داشتم کیو آزار میدادم؟!
عشقمو؟!
آیسل ؟!
کجای آیسل شباهت داشت به اون آتریسا؟
دوست داشتم ضعفشو ببینم که مطمئن بشم هیچوقت ترکم نمیکنه
که بدونم از ترسم که شده پام میمونه!
اونروزی که قهوه رو تن ظریفش ریختم و اون فقط بی صدا اشک میریخت به
خودم میبالیدم ولی حاال چی؟!
االنم راضی ام از کارام؟!
نه!
نیستم!
کاش میتونستم گذشته رو از ذهنش پاک کنم.

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

کانال گیفای عاشقانه ?♥️??
"لینک قابل نمایش نیست"
?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨


#572

دوباره براش شروع کنم!
کاش ببخشه منو!
همون شب اول که رفتم پیشش فهمیدم نمیتونم طاقت بیارم
دربرابرش!
با اینکه بدن زخمشم جذاب بود برام ولی پسش زدم!
گفتم برام جذابیت نداره!
چقدر شکستمش!
االن هرکاری بخواد باهام بکنه بهش حق میدم
گردنم از مو باریکتر
فقط ولم نکنه!
اونروز که گفتم با دهن بسته بیاد سر میز غذا و باعث شدم مادرم ازم دل
چرکین بشه ازش بدم اومد!
نیومده جاشو تو دل مادرم باز کرده بود.
وقتی روزای اول بهش گفتم از باغ بیاد خونه و زنجیر جک رو باز کردم
خودمم ترسیدم!
اگه بالیی سرش میومد هیچوقت نمیتونستم خودمو ببخشم.
هربار که منوچهر میومد دنبالش میفهمیدم چقدر زجر کشیده
اونشب که منو از اتاق بیرون کرد مثل بره رام شده بودم!
تا صبح تو اتاق مهمان بهش فکر کردم.

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟

1401/02/06 01:50

پاسخ به

??? "لینک قابل نمایش نیست" ?✨?✨?✨ ?✨?✨ ?✨ ✨ #565 شاید هیچ...

?

گیف موود میخای بیا ???
"لینک قابل نمایش نیست"
?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨


#573

صبح زود قبل اینکه آسمون روشن بشه رفتم تو اتاقش و پیشونیش بوسیدم !
بارها تو خواب بهش گفته بودم دوسش دارم!
آدم ترسویی بودم!
جرعت گفتن واقعیت رو رو در رو نداشتم!.
تازه شب تولدم داشتم میفهمیدم عشق چیه.
زن چیه.
زندگی چیه.
که این مکافات اومد سرم.
فرصت نشد یه مسافرت ببرمش!
بمیرم براش!
سرقضیه پژمان تند رفتم باهاش.
پژمان بهم نگفته بود که اون دونفر میخواستن بهش آسیب برسونن
کالنتری بعد بازداشت شدنشون اینو فهمیدم دیگه خون به مغزم نمیرسید!
برگشتم به یک سال پیش!...
یروز تو شرکت بودیم ساسان اومد سراغم .
ادم درستی درمونی نبود.
شاخ بود تو و قاچاق و مواد!

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

گیف برای چت ???
"لینک قابل نمایش نیست"
?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨


#574

واسه خودش پول وپله ای به هم زده بود با این کارا.
گفت رو یکی سرمایه بریزم اونم کار میکنه با سرمایه ی ناچیز من و پولمو
برمیگردونه یه سودی ام بهم میده اگه کارش بگیره.
ثوابه کار خیره کمک کنم و فالن!
من خرم باور کردم این ادم راست میگه و سرمایه رو با چک و سفته دادم
بهش.
غیر مستقیم و از طریق پژمان با این شخص در ارتباط بودم.
کال پژمان همه کارامو میکرد.
دوسه باری ازش خیر رسیده بود و سرمایه ام زیاد شده بود
تا اینکه پژمان گفت خیلی اتفاقی فهمیده با اون پول شرط بندی میکرده و اون سرمایه
ام از شرط بندی برگشته بهم و با هر بازی یه سودی ام بمن میرسه.
خون به مغزم نمیرسید از دست ساسان.
میدونست با این کارا مخالفم بهم نگفته بود واسه شرط بندی میخواد.
چند روزی گذشت ویروز پژمان اومد شرکت
گفت یارویی که با سرمایه من بازی میکرده باخته .
با این که پول پوله زیادی نبود ولی یه بازی باز میخواس پول منو باال بکشه
باید سرمو میذاشتم زمین میمردم.
با پیمان و پژمان راهی خونش شدم.
مشتاق بودم خودم ببینم و بشناسم با کی طرفم.
حتی اگه اون پولو میگرفتم هم توخونه نمیبردم

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨


#575

مادرم مال حروم خوردن رو یادم نداده بود
ولی راهی شدم.
شاید از سر کنجکاوی!
ولی یچیزی تحریکم میکرد برم به اون خونه.
که تهشم رسیدم به منوچهر و آیسل !
اگه آیسل مال من نبود من هیچوقت به اون خونه کشیده نمیشدم.
من کجا و منوچهر کجا!
پس اون دختر مال من بود
سهم من بود
اصال قسمت بودکه برم و بیارمش پیش خودم.
اگه ساسان یکار درست تو طول زندگیش کرده باشه اونم همین بود!
آیسل من!
رو
دختری "مثل آیسل "
کجا میتونستم پیدا کنم؟!
مگه راحت بود رسیدن به

1401/02/06 01:50

پاسخ به

??? "لینک قابل نمایش نیست" ?✨?✨?✨ ?✨?✨ ?✨ ✨ #565 شاید هیچ...

همچین دختری؟
اون باهمه فرق داشت برام.
خاص بود.
ازجنس آدما نبود!
از فرشته هم باال تربود

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨


#576

اون فقط یکی بود از عین خودش.

تک و بی همتا!
واسه منی که سرسخت بودم تو همچین انتخابی.
همه رو به یک چشم میدیدم!
واسه منی که ضد زن شده بودم!

هرچقدر بگوییم مردهافالن...
زنها فالن...
این بد است آن خوب...
این زشت است آن زیبا...
بازهم روزی قلبمان برای کسی تندتر میتپد!...
بالشم تکون خورد.
سریع چشمامو باز کردم.
مرده که اسمشم چنگیز بود هول شدوگفت:
سیگارتواوردم دیدم خوابی میخواستم بذارم زیر بالشتت
نگاهی بهش کردم و جعبه رو ازش گرفتم و به زور تشکر کردم ک خودمم
نشنیدم.
از رو تخت پاشدم وزل زدم به دیوار.

?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?

1401/02/06 01:50

توی دنیای موازی اسمم خاتونه. فردا تولدمه. شیش سالم میشه. آقام برام از مکّه یه مرغ آورده با باتری کار می‌کنه. وقتی روشنش می‌کنی راه میره و تخم میذاره. دارم تو کوچه باهاش بازی می‌کنم که اسْدالله ریقو از دستم می‌قاپتش و پا میذاره به فرار. خسرو پسر همسایه بغلیمون میدوئه دنبالش. مرغمو ازش پس می‌گیره، یه کتک مفصلم بهش میزنه.
از خواب می‌پرم... هشت سالمه. دور از چشم ننه آقا لباسای عیدمو پوشیدم دارم تو کوچه دوچرخه بازی می‌کنم. آقام تازه کمکی‌های دوچرخه‌مو باز کرده، هنوز نمی‌تونم خوب برونمش. خسرو میگه میای تا دمِ گاری عباس آقا مسابقه بدیم؟ شروع می‌کنم به رکاب زدن. یه متر مونده برسم به گاری که تلوتلو می‌خورم میفتم تو جوب. سر زانوی شلوارم پاره میشه. شروع می‌کنم به گریه کردن. اگه ننه آقام ببینه سیاه و کبودم می‌کنه. خسرو میره یواشکی از خونه‌شون قلّکشو میاره. باهم می‌شکونیمش، میریم از قدسی خانمْ لباس فروش لنگه‌ی شلوارمو می‌خریم.
از خواب می‌پرم... چهارده سالمه. خسرو می‌خواد هفته‌ی دیگه بره خدمت. شنیده آقام داشته به اکبرآقا می‌گفته پسر تا نره خدمت مرد نمیشه، نمی‌تونه زن بگیره. قرار شده از اون‌جا زنگ بزنه خونه اشرف خانم اینا، مینا به بهونه‌ی درس خوندن بیاد دنبالم بریم خونه‌شون اون‌جا با خسرو حرف بزنم.
از خواب می‌پرم... شونزده سالمه. یه ماه از خدمت خسرو مونده. با چشمای پف کرده و تب چهل درجه نشستم پای سفره‌ی عقد. عاقد میگه برای بار چهارم می‌پرسم، آیا وکیلم شما را به عقد دائم آقای کمال بهرامی در بیاورم؟ هیچی نمی‌گم. ننه آقا یه دونه محکم میزنه به پهلوم.‌ آروم میگم بله.
از خواب می‌پرم... اتفاقای دیروز کابوس نبوده. کمال بغلم خوابیده. بوی گند میده. یه نفر دستشو گذاشته روی زنگ برم نمی‌داره. بدو بدو میرم دم در. میناست. رنگش مث گچ دیواره. می‌گم چته ذلیل مرده؟ چرا این‌جوری زنگ میزنی؟ نفس نفس میزنه، خسرو... خسرو دیشب... می‌گم خسرو چــی؟ میگه دیشب خسرو زنگ زده خونه‌مون با تو حرف بزنه، داداشم بهش گفته مینا رفته عروسیِ خاتون. خسرو هم... خسرو... داد میزنم مینا خسرو چیشده؟ درست حرف بزن. میگه خسرو هم تو حموم پادگان خوکشی کرده. تو جیب پیرهنش عکس تورو پیدا کردن. چشمام سیاهی میره، میفتم رو زمین.
از خواب می‌پرم... نمی‌دونم چند سالمه. از پنجره بیرونو نگاه می‌کنم. داره برف میاد. یه پیر مرد چاق بغلم خوابیده، خر و پف می‌کنه. صداش می‌کنم. ببخشید آقا شما می‌دونید خسرو کجاست؟ غرغر کُنون میگه خاتون، خسرو پنجاه و سه ساله که مرده. تو هم باهاش مردی، زندگیمونم باهاش کُشتی. بگیر

1401/02/06 02:01

می‌خوام یه اعتراف کنم!
من چند سال پیش دیوانه وار عاشق شدم، وقتی که فقط ده سال داشتم؛
عاشق یه دختر لاغر و قد بلند شدم که عینک ته استکانی می‌زد و پانزده سال از خودم بزرگتر بود! اون هر روز به خونه پیرزن همسایه می‌اومد تا پیانو یاد بگیره…
از قضا زنگ خونه پیر زن خراب بود و معشوقه دوران کودکی من زنگ خونه ما رو می‌زد، منم هر روز با یه دست لباس اتو کشیده می‌رفتم پایین و در رو واسش باز می‌کردم، اونم می‌گفت ممنون عزیزم، لعنتی چقدر تو دل برو می‌گفت عزیزم!
پیر زنه همسایه چند ماهی بود که داشت آهنگ "دریاچه قو" چایکوفسکی را بهش یاد می‌داد و خوشبختانه به اندازه کافی بی استعداد بود تا نتونه آهنگ رو بزنه، به هر حال تمرین رو بی استعدادی چربید و داشت کم کم یاد می‌گرفت…
اما پشت دیوار حال و روز من چندان تعریفی نداشت، چون می‌دونستم پیر زنه همسایه فقط بلده همین آهنگ "دریاچه قو" را یاد بده و دیگه خبری از عزیزم گفتن‌ها و صدای زنگ نیست
واسه همین همه هوش و ذکاوت خودم رو به کار گرفتم.
یه روز با سادیسمی تمام یواشکی ده صفحه از نت‌های آهنگ رو کش رفتم و تا جایی که می‌تونستم نت‌ها رو جابجا کردم و از نو نوشتم و گذاشتمشون سر جاش!
اون لحظه صدایی تو گوشم داشت فریاد می‌کشید،فکر کنم روح چایکوفسکی بود
روز بعد و روزهای بعدش دوباره دختره اومد و شروع کرد به نواختن "دریاچه قو"!
شک ندارم کل قوهای دریاچه داشتن زار می‌زدن، پیر زنه فقط جیغ می‌کشید، روح چایکوفسکی هم تو گور داشت می‌لرزید!
تنها کسی که لذت می‌برد من بودم، چون پیر زنه هوش و حواس درست و حسابی نداشت که بفهمه نت‌ها دست کاری شده…
همه چی داشت خوب پیش می‌رفت،هر روز صدای زنگ، هر روز ممنونم عزیزم و هر روز صدای پیانو بدتر از دیروز!
تا اینکه پیرزنه مُرد، فکر کنم دق کرد!
بعد از اون دیگه دختره رو ندیدم
ولی بیست سال بعد فهمیدم تو شهرمون کنسرت تکنوازی پیانو گذاشته…
یه سبد گل گرفتم و رفتم کنسرتش، دیگه نه لاغر بود و نه عینکی، همه آهنگ‌ها رو با تسلط کامل زد تا اینکه رسید به آهنگ آخر!
دیدم همون نت‌های تقلبی من رو گذاشت رو پیانو…این بار علاوه بر روح چایکوفسکی به انضمام روح پیرزنه، تن خودمم داشت می‌لرزید؛ "دریاچه قو" رو به مضحکی هرچه تمام با نت‌های اشتباهی من اجرا کرد، وقتی که تموم شد سالن رفت رو هوا!
کل جمعیت ده دقیقه سرپا داشتن تشویق می‌کردن
از جاش بلند شد و تعظیم کرد و اسم آهنگ رو گفت، اما اسم آهنگ "دریاچه قو" نبود!
اسمش شده بود
"وقتی که یک پسر بچه عاشق می‌شود"
#حرف_دلم

1401/02/06 02:05

پشت سرتو نگاه نکن
تو خیلی چیزا برای
نگاه کردن به جلو داری
شروع که کنی
تواناییت پیدا می شه
باور کن که ،،،؛
سزاوار رسیدن به
آرزوهات هستى ...

سلام، ظهرتون زیبا❤️
#حرف_دلم

1401/02/06 12:34

#چالش
#ایده_متن
#خسته_نباشید

تمام دنیا را گشته ام
کنار تو اما ، دنیای دیگریست !
تمام خستگی هایت را به جون میخرم دنیای من ❤️




✍ ایده های متن را داخل کیف پول یا کفش یا آینه یا یخچال یا پشت در و ... برای همسرتان بگذارید و منتظر لحظات باشکوه شور و شوق باشید ?

#حرف_دلم

1401/02/06 17:59

وقتی میخنده بهش بگو:
«دلم میخواد
همیشه خوشحال ببینمت
‏اول به این خاطر که
لایقش هستی
‏و بعد به این دلیل که
لبخندِ تــو
‏قشنگ‌ترین چیزیه که
در این دنیا دیدم
‏و تــو رو اینجوری
تویِ ذهن و قلبم‌ دارم♥️???✨

‌✾࿐༅?♥️?༅࿐✾
#حرف_دلم
شبتون سرشار از آرامش

1401/02/07 03:28

نباید همه ی نردبان را نگاه کنی!
فقط گام اول را بردار
برداشتن اولین قدم همیشه #سخت_ترین مرحله است ولی
هر چه بالاتر می روی همیشه آسان تر می شود.
با هر گام به زندگی دلخواهت نزدیکتر خواهی شد تا اینکه
سرانجام آنچه غیر قابل مشاهده بود ظاهر و آنچه
دست نیافتنی بود به واقعیت تبدیل می شود.
#حرف_دلم

1401/02/08 02:03

???????
???
??
?

?بانوی قرررری?
پانزده قانونِ خوشبختی:?

1)موهبتهای خود را شمارش کنید نه مشکلاتتان را
2)در لحظه زندگی کنید.
3)بگویید دوستت دارم
4)بخشنده باشید نه گیرنده
5)درهرچیزی و هرکسی خوبی ها را جستجو کنید.
6)هر روز دعا کنید.
7)هر روز حداقل یک کار خوب انجام دهید.
8)در زندگی اولویت داشته باشید
9)اجازه ندهید مسائل کوچک و خیالی شما را آزار دهد.
10)عادت همین الان انجامش بده را تمرین کنید.
11)زندگیتان را با خوبی پر کنید.
12)خندیدن و گریه کردن را بیاموزید.
13)لبخند بزنید تا دنیا به شما لبخند بزند.
14)از هیچ چیز یا هیچ *** نترسید.
15)در سختی ها به خدا توکل کنید.

#لذت_زندگی
═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══
#حرف_دلم

1401/02/08 14:01

???????
???
??
?

?بانوی قرررری?
? #توصيه_همسرانه_به #خانم_ها



? صبح ها با او بيدار شويد حتي اگر مجبور نباشيد زود بيدار شويد.


? پيش از تصميم گيري هاي مهم با او مشورت کنيد.


? وقتي کار اشتباهي مي کند، به او نگوييد: به تو گفتم اينطوري مي شود!


? در مقابل ديگران به او افتخار کنيد.


? در مقابل کسي که به او بي احترامي مي کند بايستيد.


? وقتي با هم بيرون مي رويد، درباره مشکلات صحبت نکنيد.


? حتي اگر با شما مخالفت مي کند، باز هم به صحبت هاي او گوش دهيد.


═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══
#حرف_دلم

1401/02/08 14:01

قـهوه...
بهترین تسکین است ...
برای قورت دادن
تلخی شبهاۍ بی تو...
با خاطرات مبهمی که گاه ...
در پـس ابــری بهاری
بغضٌ میکند و می بارد و گـاه..
برروی غنچـه ۍ لبخندی سبز میشود
و قبل از آنکه گل بدهد ...
می میرد ....
#شب_بخیر
#حرف_دلم

1401/02/09 01:30

صبح یعنی
لب هر پنجره‌ی رو به زمان
تو بتابی و به من خنده تعارف بکن
"
➖➖➖➖➖➖➖➖
امروز آرزو میکنم سهم تون از زندگی شادی ارامش ونگاه خدا باشد
‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌
صبــــحتون بخیــــر بهترینها♥️
#حرف_دلم
‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎1‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌

1401/02/09 10:21

کلمه‌ی "Cwtch" در زبان ولز به حس خوبی که تو بغل یه نفر تجربه‌اش میکنی گفته میشه، حسی که فقط با یه نفرِ خاص میشه تجربه کرد و وقتی به اصطلاح یکی رو کاچ می‌کنی درواقع بهش "یه گوشه‌ی امن" برای آروم شدن میدیم که هیچ *** دیگه‌ای نمیتونه جاشو بگیره

#حرف_دلم

1401/02/09 12:39

?‍♂️
?در چشمان تو
مساحتی برای مرگ و عشق است !
آیا به گمشده‌ای چون من
رخصت می‌دهی
به بیابان‌های تو بیایم
و درِ پلک‌هایت را پشت سرم ببندم
و با مرگ خود کمی خلوت کنم؟!

هرچه را که دوست دارم،
از آنِ من نیست
مرا چونان صدفی کوچک
میان بازوان خود می‌گیرد و می‌نوازد
و به ساحلم پرت می‌کند ...!

#دلبرانه
#عاشقانه
#حرف_دلم

1401/02/10 15:14

#ایده_متن

من میخوام هَمونی باشم
که "جَوونیـــــت" کنارم "پیــــر" میشه
من میخوام خُودم به چشم ببینم
"تارهایِ سفیـــــد شَقیقت" رو،
من میخوام لَمس کنم
مُـــــوهای"جو گَندمیت رو،
من میخوام خودم بگیرم "دَستای
لرزونت" از "کهولت سِن" رو
من میخوام کنارت باشم
بمونم "پیـــــر" بشم... ?♥️??
"بمیـــــرم"
#عاشقانه
#حرف_دلم

1401/02/10 15:15

#ایده_متن

"چشم بد دور، که هم جانی و هم جانانی"
جان شیرینِ دلم، مثل نفس می‌مانی...
من کویری پُرِ اندوه و تو لبریز بهار
بر دل تب زده‌ام، برف‌تر از بارانی...
چه بگویم چه نه، انگار خبر داری از آن
از نگاهم همه‌ی حس مرا می‌خوانی...
چشم بد دور، که دیوانه‌ی لبخند توام
تو مرا در دل صد حادثه، می‌خندانی...


#عاشقانه
#حرف_دلم

1401/02/10 15:45

درخواست متنهای عاشقانه داشتین بفرمایید حتی میتونید با هشتک هم جستو بزنید داخل وبلاگ #ایده_متن#عشق#عاشقانه#دلبرونه

1401/02/10 15:53