پاسخ به
@world_Noovel ?⃟ ? محافظ کانال حتما عضو باشید ?? "لینک قابل نمایش نیست"
باشم!!!
کیان نزدیکم شد و پیشونیمو بوسید.
+نگران نباش.بپوش بریم
یه مانتووشلوار لی تنم کردم و شال مشکیمو انداختم رو موهام.
کیان دستی به موهایی که از شالم بیرون ریخته بود کشید و توآینه بهم گفت:
?͜͡❥ Rubika : @world_Noovel ?⃟ ?
عکس شخصیت هارو میخای بزن رو لینک زیر ???
"لینک قابل نمایش نیست"
?✨?✨?✨
?✨?✨
?✨
✨
#535
اینارو جمع کن...
موهامو با کلیپس بالا جمع کردم و دوباره شالمو سرم کردم...
دستای یخ زده ام رو تو دستش گرفت و باهم ازپله هاپایین رفتیم...
برسام و پیمانم آماده شده بودن که بیان...
سربازه جلو اومد و دستبندو نزدیک دست کیان کرد.
جلوی کیان وایستادم وآروم گفتم:
دستبند براچی؟!
سربازه نگاهی به باال دستیش کرد.
سروانه کالهشو رو سرش گذاشت وگفت :
بذارید وظیفشو انجام بده خانم...
سرمو تندتند تکون دادم وگفتم:
حق ندارید بهش دستبند بزنید.
اگه قرار به فرار بود همون موقع که رفتیم باال به راحتی میتونست بره...
کیان دستشو رو شونم گذاشت و زمزمه کرد:آیسل ...
دستمو تو هوا تکون دادم وگفتم:
همیـــــن که گفتم..
?͜͡❥ @world_Noovel ?⃟ ?
1400/12/05 14:37