پاسخ به
میکنم...نمیشنود.... دنبالش میروم... میشنوم که به مادر میگوید من و صنم باهم پی همایون میرویمو. مادر...
باشد....
تا تمام شود این جدایی ها این سختی ها...
تا به کی خدا .....نکند وقتی که شور جوانی از سرم افتاد..
نکن. وقتی که تمام غم و غصه هایمچروک و چین شود بر چهره ام.
آنوقت من این رسیدن را نمی خواهم..
نمی خواهم آن نوش دارو پی از مرگ سهراب را.
من الان سالار را میخواهم.الانی که هم او به من احتیاج دارد.هم من به او....
...................
زمستان از پی زمستان.رفت.
تابستان از پی تابستان رفت...
دلگیر و دلپیر...خانه نشین یار نشین مادر پیرم شدم.....
من همدم او...خود بی همدم ماندم.
من یار او خود بی یار ماندم...
کجاشد این یار رفته پی چاره.
پس چه شد.نیافت چاره...
دل این صنم عاشق از غمش ..شده پاره پاره......
پارچه را دور خانه تکانی میدهم.تا مگس ها از در خارج شوند.
مادر هم مگس کش ب دست گوشه ای نشسته و هر چند دقیقه صدای کوبیدن مگس کش بر روی فرش به گوش میرسد....
«مادر»بهار که تموم شد....خدا بخیر که تابستونو....
_از چه لحاظ
«مادر»همینجور.
شانه ای بالا می اندازم....
«مادر»صنم اگه بگم دلم هوای ماه پری و کرده ناراحت نمیشی....
در دلم چیزی فرو میریزد..
دلش هوای باعث و بانی بدبختی های مرا کرده....
اما به خاطر مادر پیرم که بالا برود پایین بیاید مادر ماه پری هم است...حس مادرانه اش آخر میبخشد خطای فرزندش را....
_نه فدات بشم......
آهی میکشد..
«مادر»سه ساله ندیدمش....یعنی الان کجاست...بعضی شبا تو خواب میبینم پریشونه.....
در دل میگویم امید وارم تا آخر دنیا بسوزد....آرزو میکنم.خدا جواب بدی هایش جوری بدهد که همیشه به یادم باشد....همیشه با خود بگوید کاش با صنم این کار را نمیکرد...
«مادر»اصلا امروز عجیب دلم هواشو کرده .هی فکر میکنم الان که در باز بشه با اون قد ترکه ایش بیاد تو خونه...
زبان به دهان. میگیرم تا نشکنم دل این مادر را ....
در خانه را میبندم تا دوباره مگس نیاید.
کنار مادر مینشینم....
_منو بیشتر دوست داری یا ماه پریو
سکوت میکند...
با خود میگویم اگر بگوید ماه پری ...صد در صد من میمیرم.....
پوزخندی میزنم.
_ماه پریو آره؟؟؟؟
دستی در هوا تکان میدهد.
«مادر» وااااا توهم با حرفات....بچه بچس یکی خلف میشه یکی ما خلف....ولی بازم واسه مادر و پدر بچس...
با حسادت میکنم....او نباید ماه پری خیانت کار را اندازه ی من دوست داشته باشد....
برای اینکه حرف را عوض کند میگوید
«مادر»نهار چی بار بزارم
کاش میتوانستم بگوید برای من درد بی درمان بگذار....تا راحت شوم از این دنیا...
باز با خود میگویم تو که درد بی درمان داری
........
1400/07/07 12:07