💗💗آلاچیق دوستان💗💗

138 عضو

پاسخ به

شوهرمنم همینطوره من گوشیه اونو نگاه نمیکنم اونم گوشیه منو

نه من ماله اونو نگا میکنم ????

1398/03/30 21:15

پاسخ به

ماله منکه اصلن نگا نمیکنه حتی رمزه گوشیمم بلد نیس تا حالا هم نشده بگه گوشیتو بده

خوبه پس

1398/03/30 21:15

پاسخ به

شوهرن دیگه نگا میکنن برا همین میپرسم کنجکاوم

اره بعضی وقتا یهویی گوشیمو میگیره نگا میکنه
ولی با زن چت میکنم گیر نمیده

1398/03/30 21:15

پاسخ به

یه بار علی اومد خونمون بعدمامانمو اصرار کرد ک شب بمونه خونمون مامانمم میدونست من خجالتیم ،خلاصه اجاز...

????????

1398/03/30 21:16

پاسخ به

یه بار علی اومد خونمون بعدمامانمو اصرار کرد ک شب بمونه خونمون مامانمم میدونست من خجالتیم ،خلاصه اجاز...

??

1398/03/30 21:16

پاسخ به

ای وای بعدش از بابات خجالت نکشیدی

ن بابا من بابابام بدجور راحتم رفتم همه چیو بهش گفتم خندید گفت استخونای پسر مردمو شکوندی???

1398/03/30 21:16

وای سمانه

1398/03/30 21:16

پاسخ به

اره بعضی وقتا یهویی گوشیمو میگیره نگا میکنه ولی با زن چت میکنم گیر نمیده

باش عزیزم

1398/03/30 21:16

وای وای زن داداشم یبار سوتی خیلی بدی دادددددددددد

1398/03/30 21:16

پاسخ به

باش عزیزم

فدات

1398/03/30 21:16

پاسخ به

ن بابا من بابابام بدجور راحتم رفتم همه چیو بهش گفتم خندید گفت استخونای پسر مردمو شکوندی???

چقد خوب اگه من بودم میمیردم از خجالت

1398/03/30 21:16

پاسخ به

وای وای زن داداشم یبار سوتی خیلی بدی دادددددددددد

چجوری

1398/03/30 21:16

پاسخ به

وای وای زن داداشم یبار سوتی خیلی بدی دادددددددددد

اونم بگو

1398/03/30 21:17

پاسخ به

چقد خوب اگه من بودم میمیردم از خجالت

من پررو م بابابام علی هم اینو میگه

1398/03/30 21:17

منم شبه خواستگاریم بود بجای اینکه اول بشقاب بزارم شیرینی بردم تعارف کنم بعدش دیدم بشقاب یادم رفته شیرینی رو دادم دسته برادرشوهرم بعدش بشقاب اوردم ??????? قرمز شدم از خجالت

1398/03/30 21:17

پاسخ به

من پررو م بابابام علی هم اینو میگه

خیلی خوبه اینجوری ولا

1398/03/30 21:17

پاسخ به

منم شبه خواستگاریم بود بجای اینکه اول بشقاب بزارم شیرینی بردم تعارف کنم بعدش دیدم بشقاب یادم رفته شی...

وای خخخخخخ

1398/03/30 21:17

پاسخ به

خیلی خوبه اینجوری ولا

اره دیگه بابام زندگیمه

1398/03/30 21:18

پاسخ به

منم شبه خواستگاریم بود بجای اینکه اول بشقاب بزارم شیرینی بردم تعارف کنم بعدش دیدم بشقاب یادم رفته شی...

??????????

1398/03/30 21:18

پاسخ به

اره دیگه بابام زندگیمه

فدای باباهامون

1398/03/30 21:18

یبار داداشم با مامیم صب زود میخواستن برن جایی داداشم بیدار نشده بود
مامیم میره بیدارش کنه هرچی در میزنه درو باز نمیکنن خودش باز میکنه میره تو میبینه بالا تنه زن داداشم لخته زن داداشم پتو رو میکشه رو خودش یوهویی میکشه از رو داداشم میره کنار یهویی داداشم با ی شرت از زیر پتو میزنه بیرون????حالا طفلیا کاریم نکرده بودن هوا گرم بوده بود اونطوری خوابیده بودن

1398/03/30 21:18

پاسخ به

??????????

الانم که 2 سال میگذره نگا برادر شوهرم میکنم یادم میوفته ???

1398/03/30 21:18

پاسخ به

منم شبه خواستگاریم بود بجای اینکه اول بشقاب بزارم شیرینی بردم تعارف کنم بعدش دیدم بشقاب یادم رفته شی...

?????وای خدا

1398/03/30 21:18

پاسخ به

یبار داداشم با مامیم صب زود میخواستن برن جایی داداشم بیدار نشده بود مامیم میره بیدارش کنه هرچی در می...

بیچاره ها خخخخح

1398/03/30 21:18

پاسخ به

یبار داداشم با مامیم صب زود میخواستن برن جایی داداشم بیدار نشده بود مامیم میره بیدارش کنه هرچی در می...

اخی????????

1398/03/30 21:19