تُرک قیزلار

5 عضو

پاسخ به

سن دای هچ

بین زن وشوهر این چیزا هس دیگه

1398/07/24 00:44

داشت میرفت بیرون سویشرت پوشید گفت بیا کلاهشو درست کن منم درست کردم هر جوری درست کردم ایراد گرفت گفت تو بلد نیستی منم گفتم دیگه از این به بعد زحمت بکش خودت درست کن تا دیگه از من ایراد نگیری دیگع دست به لباسات نمیزنم

1398/07/24 00:45

پاسخ به

بین زن وشوهر این چیزا هس دیگه

شوهری ک احترام زنشو نگه نداره .اصلا نمیخوام سایش روزمین بیوفته.
بین زن و شوهر بحث و اختلاف پیش میاد ن فوش بارون

1398/07/24 00:45

بیشعور سر این بامن قهر کرده

1398/07/24 00:46

پاسخ به

داشت میرفت بیرون سویشرت پوشید گفت بیا کلاهشو درست کن منم درست کردم هر جوری درست کردم ایراد گرفت گفت ...

الله شفا ورسین?????

1398/07/24 00:46

پاسخ به

الله شفا ورسین?????

ورمیر دای

1398/07/24 00:46

پاسخ به

شوهری ک احترام زنشو نگه نداره .اصلا نمیخوام سایش روزمین بیوفته. بین زن و شوهر بحث و اختلاف پیش میاد ...

جانان میدونم ناراحتی ولی این اتفاقا میوفته

1398/07/24 00:47

هرچند اینسری سکوت نکردم و هرچی فوش داد جوابشو دادم. ولی دلم اتیش گرفته??????????

1398/07/24 00:47

پاسخ به

جانان میدونم ناراحتی ولی این اتفاقا میوفته

بیخیال معصومه. من تاحالا ندیدم نمیتونمم تحمل کنم

1398/07/24 00:47

پاسخ به

داشت میرفت بیرون سویشرت پوشید گفت بیا کلاهشو درست کن منم درست کردم هر جوری درست کردم ایراد گرفت گفت ...

خب میگفتی من بلد نیستم تو که بلدی چرا از من میخوای خودت انجام بده

1398/07/24 00:47

دخترم نمیخوابه یه نفس بکشم

1398/07/24 00:48

خدایا خسته شدم

1398/07/24 00:48

پاسخ به

بیخیال معصومه. من تاحالا ندیدم نمیتونمم تحمل کنم

باشه گلم

1398/07/24 00:48

معصوم

1398/07/24 00:49

پاسخ به

دخترم نمیخوابه یه نفس بکشم

اووه اووه این بچه بیچاره موقعه دعوا ی ما چقدر اذیت میشن واذیت میکنن

1398/07/24 00:49

تو صدایی هم از اون موجوداتی ک استادت بهت داده میشنوی. یعنی باهات حرف میزنن

1398/07/24 00:49

جانم

1398/07/24 00:49

پاسخ به

تو صدایی هم از اون موجوداتی ک استادت بهت داده میشنوی. یعنی باهات حرف میزنن

فعلا میبینمشون صدا نمیشنومم قراره از هفته بعد بیان خونم غذا بدم بهشون اون موقعه دیگه حرف میزنیم

1398/07/24 00:51

من اولین روزی ک توب استادت گفتی. صبح ک سعید رف سرکار و تنها بودم و نمیتونستم بخوابم هی باخودم میگفتم تواتاق چیزی هس و فلان. ک یهو صدای یه زنیو شنوفتم ک گفت هیچی نیست تو داری تلقین میکنی

1398/07/24 00:51

پاسخ به

فعلا میبینمشون صدا نمیشنومم قراره از هفته بعد بیان خونم غذا بدم بهشون اون موقعه دیگه حرف میزنیم

?????????????

1398/07/24 00:51

یاابلفض

1398/07/24 00:52

پاسخ به

من اولین روزی ک توب استادت گفتی. صبح ک سعید رف سرکار و تنها بودم و نمیتونستم بخوابم هی باخودم میگفتم...

خب دیگه بعد از اون خوب شدی

1398/07/24 00:52

چ شکلی میبینیشون . ادمن

1398/07/24 00:53

زنه مرده

1398/07/24 00:53

چ رنگین

1398/07/24 00:53