خیلیهاشون ماموریت داشتن بیان منو اذیت کنن. یکیش هم میگفت واس خاطر غذاهام اومده

میدونم

تو چطوری غذا میدادی

وااای شما دارین از چی حرف میزنین من ترسیدم

ترسناک نیس که

اح عذاب میکشیدم تا موجودات جواب بدن و قبول کنن. بعصی موقعها میدیدی من 3 ساعت کامل تو ارتباط نشسته بودم چشم بسته فقط بعنوان شاهد . یعنی حرف موجوداتو ب مستر میگفتم

پاسخ به

اح عذاب میکشیدم تا موجودات جواب بدن و قبول کنن. بعصی موقعها میدیدی من 3 ساعت کامل تو ارتباط نشسته بو...

میشه به منم توضیح بدین کنجکاو شدم

پاسخ به

تو چطوری غذا میدادی

من غذا نمیدادم . میگف ماموریتت چیه اومدی بدن این . میگف از غذاش خووشم میاد برااون اومدم. مسترم میگف تو ک مردی نمیتونی غذا بخوری پس برو

.میگف اسمت چیه میگف رباب .میگف چن سالته میگف 32 میگف چرا مردی میگف تصادف کردم . اح کلی زمان میبرد تااونها قبول کنن ک خودشون خیلی وقته مردن و فقط روحشونن

اها

خخخ از این کارا کردی که الانم اذیتت میکردن دیگه دیوونه واسه من اذیت ندارن

من حیلی خوب خروج میدادم . مسترم گفت یه دوره ی جدید کلاس عرفان گذاشتن بیابرو ثبت نام کن . گفتم نمیحواد ب اونها فکر کردنی اذیت میشم

معصومه تو با کی ارتباط داری

چیا بهت میگن

یا خواسته داری براورده میکنن

با موکلام خواسته هامو انجام میدن

پاسخ به

خخخ از این کارا کردی که الانم اذیتت میکردن دیگه دیوونه واسه من اذیت ندارن

ن اولش تقصیر اونها بود . البته بعد فلج خواب و دیدن اون مرد سیاه دیگ هرروز میترسیدم فکر میکردم یکی پشت سرم میادو .اینا . ک محبور شدم واس خلاصی ازاین وضع برم خروجشون بدم

موکلات چندتا هستن

واقعه هر چیزی که بخوای براورده میکنن

پاسخ به

موکلات چندتا هستن

200.300تاشایدم بیشتر

پاسخ به

واقعه هر چیزی که بخوای براورده میکنن

اوهووم

پاسخ به

200.300تاشایدم بیشتر

واای چقدر زیاد

فقط خواسته های خودتو براورده میکنن یا مثلا منم ازت چیزی بخوام قبول میکنن

اگه نماز بخونم بیشتر حرف گوس میدن

پاسخ به

اگه نماز بخونم بیشتر حرف گوس میدن

چه جالب