مادران ناب

5 عضو

پاسخ به

یهو احمد اقا گفت مهدیه خودتو کنترل کن

چرا???

1398/12/13 02:07

گفت وای تابلوئه الان میخوای منو ببوسی

1398/12/13 02:07

واقعا همینطور بود

1398/12/13 02:07

آخی

1398/12/13 02:07

??

1398/12/13 02:07

منکه شبایی که خونشون میخوابیدم تا صبح بیدار بودیم
اصلا حس میکردم بهتر از اون تو دنیا نیست

1398/12/13 02:08

وقتی کنارم بود انگار من اهنم اون اهن ربا تمام ذرات وجودم داشت کشیده می شد سمتش

1398/12/13 02:08

1 سال و نیمم عقد بودیم خیلی سخت بود
دلم میخواست همش کنارم باشه

1398/12/13 02:08

پاسخ به

وقتی کنارم بود انگار من اهنم اون اهن ربا تمام ذرات وجودم داشت کشیده می شد سمتش

جاذبه عشق عزیزممم

1398/12/13 02:08

امروز رشت کار داشتیم

1398/12/13 02:09

پاسخ به

امروز رشت کار داشتیم

خب

1398/12/13 02:09

از لاهیجان تا رشت سه چهار جمله بیشتر حرف نزدم

1398/12/13 02:09

احمد اقا میگه یادش بخیر یه موقعی فک ما دوتا رو هم نمی اومد بسکه حرف می زدیم

1398/12/13 02:09

آره واقعا مهدیه

1398/12/13 02:09

الان انقدر فشار اقتصادی و غیره روش زیاده حال و حوصله نداره براش بگپم

1398/12/13 02:10

منکه جواد انقدی احساسی بود منو بغل میکرد اشک میریخت

1398/12/13 02:10

پاسخ به

الان انقدر فشار اقتصادی و غیره روش زیاده حال و حوصله نداره براش بگپم

نه بابا دغدغشون زیاد شده گناه دارن واقعا

1398/12/13 02:10

وای یاد اولین باری افتادم که قرار شد با اقا بریم بیرون

1398/12/13 02:10

پاسخ به

وای یاد اولین باری افتادم که قرار شد با اقا بریم بیرون

?

1398/12/13 02:11

اینو بگم که اقا یه ماه بعد اشنایی اومد خواستگاری اما بابا جواب رد داد

1398/12/13 02:11

ولی خوب ما رابطمون رو قطع نکردیم

1398/12/13 02:11

پاسخ به

اینو بگم که اقا یه ماه بعد اشنایی اومد خواستگاری اما بابا جواب رد داد

چه خوب که زود اقدام کرده بوده

1398/12/13 02:11

بعد من یه خانواده فوق العاده قانون مدار و بسته ای داشتم

1398/12/13 02:11

پاسخ به

ولی خوب ما رابطمون رو قطع نکردیم

چند وقت بعد راضی شدن؟

1398/12/13 02:12

اصلا اهل بیرون رفتن نبودم دوستامم همه تهران شوهر کرده بودن کسی نبود باهاش برم بیرون

1398/12/13 02:12