گروه خاطرات بارداری من

بلاگ ساخته شد.

ماه دوم اقدامم سه روز بعد پری اقدامو شروع کردم و یک روز در میان تا دو هفته اقدام داشتیم من ده روز بعد از اقدام اولم حالتای عجیبی داشتم مثل تیر کشیدن تخمدان راست و کمر درد و دمای بالای بدن پیش خودم گفتم بزار یه بی بی بزنم بعد همش تو خودمم کنکاش داشتم ک بزنم یا نه اخه هشت روز به پری مونده بود ولی من نتونستم جلوی خودمو بگیرم و بالاخره اولین تستو زدم که بعد پنج دقیقه یه هاله خیلی خیلی کم رنگ افتاد سریع عکسشو تو گروه دوستام فرستادم و رفیقام نظرشون این بود ک اگه واقعی باشه باید هر روز پر رنگ تر بشه

1399/01/26 16:33

اینم عکس اولین بی بی چکم?

1399/01/26 16:36

هر روز تکرارش میکردم و خط دوم پررنگ تر میشد?

1399/01/26 16:36

این دومی?

1399/01/26 16:38

اینم سومی?

1399/01/26 16:38

این چهارمی?

1399/01/26 16:39

این پنجمی ?

1399/01/26 16:40

این ششمی

1399/01/26 16:40

این هفتمی☺

1399/01/26 16:41

اینم از هشتمی?

1399/01/26 16:42

فردا بازم میامو باقی خاطراتمو تا حالا مینویسم از خدا میخوام خودش از این کوچولو مواظبت کنه و من به سلامت بغلش بگیرم خدایا بابت هدیه قشنگت هزاران بار شکر

1399/01/26 16:56

خلاصه من فکر کنم 17 فروردین بود ک دکتر برام سونو نوشت و من به همراه مادر جااااان به سونو رفتیم اما به خاطر خطر کرونا بهمون گفتن فعلا برین تو ماشینتون یه ربع دیگه بیاین بالا بعد یه ربع که رفتیم حدود ده دقیقه ای که نشستم نوبتم شد و من چون با خودم ملافحه نبردم چادر مادرمو رو تخت پهن کردم دکتر سونو هم مرد بود وقتی دستگاه گذاشت زیر شکمم خیلی استرس گرفتم اما تا سرمو برگردوندم سمت مانیتو یهو یه نی نی کله قلمبه رو دیدم ? حالا اونقدرا قلمبه نبودا در اصل اندازه یه لوبیاس ولی خوب تو سونو اونو بزرگ نشون میده ضربان قلب نی نی هم 52 بود و سن بارداری هم زده بود شش هفته و دو روز من همیشه فکر میکرد قلب جنین هشت هفته تشکیل میشه واسه همین کلی ذوق کردم ک نی نیم قلبش زود تشکیل شده وقتی جوابو گرفتم که برم پایین تصمیم گرفتم ک یکم سر به سر شوهرم ک تو ماشین منتظرم بود بزارم و بهش بگم دوقلو باردارم وقتی تو ماشین نشستیم و اون گفت خوب چی شد مادرم گفت وضعیت نی نی هاتو خوبه شوهرم ک متوجه جمع بندی نی نی ها نشد داشت راه میوفتاد ک مادرم گفت فاطمه دوقلو بارداره شوهرم یهو یکه خورد و فقط بهم گفت واقعا منم گفتم اره خلاصه جلوی مامانم زیاد تابلو بازی در نیاورد

1399/01/27 16:37

دیگه تا الانم اتفاق خاصی نیوفتاد و من منتظرم ک بیست اردیبهشت به غربالگری اول برم

1399/01/27 16:41

حالا یکمم از ویارم مینویسم تا یادم نره این فسقل چه بلایی سرم اورد خب من ویارم از هفته شش شروع شد حالت تهوع خیلی شدید دارم و که بعد از ظهر و غروب به اوجش میرسه خیلی بی اشتها شدم و حجم غذا خوردنم از بچه یک ساله هم کمتره از مرغ تخم مرغ و برنج هم به شدت بدم میاد حتی بهشون فکرم میکنم اوق میزنم از بس غذا نخوردم زیر چشمام گود افتاده حس بوییایم خیلی خیلی قوی شده و به بوها به شدت حساس شدم از بوی غذا بگیر تا عطر خیلی بی حوصلم و نمیتونم به کارایه خونه برسم

1399/01/27 16:47

به به میبینم که بازم عضو اضافه شده ممنون از همراهیتون امیدوارم تا اخر این دوران منو همراهی کنین?

1399/02/09 13:56

چند شب پیش خواب دیدم که هستم خونه ی مادرم و تو دست مادرمیه گردنبند طلای خیلی خوشگل بود بعد دیشبم خواب دیدم ک مادرم برام سه تا النگو طلا خرید و من هی دادو هوار میکردم ک دوسشون ندارم و نمیخوامشون?

1399/02/12 13:50

اخ جون سه عضو اضافه شد☺

1399/02/18 20:54

هفته ی دیگه میرم واسه ازمایش ان تی دوستان برام دعا کنین نی نیم سالم باشه ممنونتونم

1399/02/18 20:55

بعد سه ماه تو خونه موندن دوشنبه برای اولین بار با دوستام میخوایم بریم خرید

1399/02/20 22:32

دیروز با دوستام خرید رفتم و از اون سمتم رفتم پیش دکترم تا برام سونو و ازمایش غربالگری اولو بنویسه زنگ زدم سونو و واسه شنبه نوبت گرفتم دیروز شوهرم ماشینو برد تعمیر گاه یه پنج شش تومنی باید پیاده شه

1399/02/23 22:48

خیلی خوشحالم که شنبه میتونم از دستگاه سونو دخترمو ببینم?

1399/02/23 22:49

1399/02/23 22:50

اسم دخترمو میخوام بزارم جانان الانم با همین اسم صداش میکنم و قربون صدقش میرم راسی شعر یه دختر دارم شاه نداره هم براش میخونم من ک وقتی مامانم این شعرو میخوند خیلی عشق میکردم فکر کنم جانانم دوست داشته باشه

1399/02/26 14:16

فردا میرم سونو میشه یه صلوات برای سلامتی جانانم بفرستین مرسی

1399/02/26 14:17

خاطرات بارداری من

خاطرات بارداری من

نی نی+ را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

برای عضویت در خبرنامه نی نی+ آدرس ایمیل خود را وارد نمایید

ورود / ثبت نام

فراموشی رمز عبور