خاطرات منودوقلوهام

40 عضو

برام ی دونه قرص گذاشتن توواژن ی ساعت درداومد و تموم شد

1400/03/11 08:10

ساعت 9شب شنبه

1400/03/11 08:10

دوباره ساعت 3صبحم گذاشتن ولی بدون هیچ دردی

1400/03/11 08:11

ساعت 7صبح ازم اجازه کورتاژ گرفتن

1400/03/11 08:11

چون سخته از هرجی دردبود بودم

1400/03/11 08:11

شوهرم نبود زنگ زدم بهش خبر دادم دوباره یتیمانه رفتم اتاق عمل

1400/03/11 08:12

وسیله هاتو بخش گذاشتم

1400/03/11 08:12

ایه الکرسی یادم نمیو مد

1400/03/11 08:12

ی حالی داشتم داغون

1400/03/11 08:12

خوابیدم روی تخت محلو بتادین زدن و ماسک اکسیژن و خدافظ رفتم توعالم خواب

1400/03/11 08:13

باز که بیدارشدم چشام نمیدید

1400/03/11 08:13

جیغ زدم

1400/03/11 08:13

چکارم کردین??????

1400/03/11 08:13

گفتن بدنم به بیهوشی هاحساسیت میده

1400/03/11 08:14

درد شدید داشتم برام امپول زدن

1400/03/11 08:14

اوف یادم میاد حالم بدمیشه

1400/03/11 08:15

خلاصه منو بردن توبخش ساعت 12اومدن باندو دراوردن وساعت 3مرخص شدم

1400/03/11 08:16

از 9خرداد تاامروز

1400/03/11 08:16

سه روز حالم داغونم اشکم نمیاد

1400/03/11 08:16

سنگ شدم

1400/03/11 08:17

سختمه زندگی

1400/03/11 08:17

????

1400/03/11 08:18

1400/03/11 08:44

عکس سنو باراولم تو بیمارستان

1400/03/11 08:44

1400/03/11 08:49

پیام

خاطرات منودوقلوهام

خاطرات منودوقلوهام

نی نی+ را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

برای عضویت در خبرنامه نی نی+ آدرس ایمیل خود را وارد نمایید

ورود / ثبت نام

فراموشی رمز عبور