#part_2
#ارباب_طلبکار
صدای عربده ی مرد بلند شد
_ببند دهنت و انقدر بزنید صدای سگ بده
و صدای مشت و لگد هاشون شنیده میشد از ترس رنگ از صورتم پرید معلوم نیست چیکار کرده بود اینبار برای یه لحظه ناراحت شدم خواستم برم جلوشون رو بگیرم ک یاد چند هفته قبل افتادم ک میخواست منوبده دوستاش. با مشت و لگد به جونم افتاده بود دستام مشت شد از عصبانیت
بدرک بزار بمیره مرتیکه ی معتاد از دستش راحت بشم!
داخل خونه شدم و بدون اینکه حتی نیم نگاهی به بابام بندازم به سمت اتاقم رفتم وسایلم رو برداشتم و از اتاق خارج شدم داخل سالن ک شدم ایستادم نگاهم به اون دونفر افتاد ک داشتن بابام رو کتک میزدن با لذت بهشون خیره شده بودم ک بلاخره دست از زدن برداشتن
نگاه صدای ناله های کش دار بابا رو اعصابم بود پسره بخاطر بوی تریاک و بوی الکی چینی به بینیش انداخت ک خنده ام گرفت من عادت داشتم و این
صدای بم و خشکی از پشت سرم ک من رو مخاطب قرار داده بود بلند شد
_چه نسبتی باهاش داری؟!
ابرویی بالا انداختم و بیخیال گفتم
_دخترشم
نگاه مرموزشو رو بهم دوخت ک احساس بدی بهم دست داد خواستم از کنارش برم ک دستش روی بازوم قرار گرفت با عصبانیت و ترس گفتم
_داری چه غلطی میکنی؟!
با عصبانیت گفت
_ببند دهنت و !
صدای خمار بابا اومد
_با دخترم چیکار داری!
با شنیدن این حرفش ابروهام پرید بالا نه بابا نمردیم و غیرت اینکه مرد به اصطلاح پدر رو دیدیم
پسره پوزخندی زد و گفت
_تو ک نمیتونی طلب من رو بدی میخوام به جای طلبم...
سکوت کرد نگاهی بهم انداخت و ادامه داد
_دخترت رو میبرم!
1400/05/12 18:34