پاسخ به
#part90 #ارباب_طلبڪار _چی شده درد داری؟ چرا حرف نمیزنی؟ بازم سکوت کردم گریم جای این که اوج بگیره کمت...
#part91
_ببین دختر جون منو تحدید نکن کل وجود تو برای منه.
_اگه وجودی نباشه چی؟
سکوت کرد با شک نگاهم کرد و گفت:
_جرعتشو نداری.
پوزخند زدم و دیگه تکرار نکردم که میتونی امتحان کنی!
_من هیچ چیزی برای از دست دادن ندارم.
_حرف حسابت چیه؟!
_سه تا چیز ازت میخوام.
_چه خوش اشتها!
_همه کارایی که میگیو انجام میدم فقط همین سه تا چیزو ازت میخوام.
_خوب بگو حالا.
_نه باید بش عمل کنی...
_باشه بگو...
_اولیش این که دیگه نمیخوام همسرت اطرافم باشه.
_حله خودتم دوری کن پس.
_دوری میکنم.
دومی این که یه تلفن همراه میخوام.
برای این یکی یکم مکث کرد اما با شک گفت:
_میخرم.
_خوبشو باید بخریا.
_باشه میخرم برات.
لبخند زدم و گفتم:
_میخوام برم کلاس کامپیوتر.
اخماش شدید توهم شد مطمئن بودم موافق نیست.
_اصلا حرفشم نزن نزن باهام نمیشه بری بیرون از خونه.
1400/07/04 23:25