#_پارت اول
ب نام حق✋
داستانم رو از اول اول شروع میکنم من اسمم رویاست متولد 82متاهل و باردارم اسم پدرم رضاست و اسم مادرم عاطفه، پدرم اتباع هست و مادرم ایرانی اهل مشهد اینم ی مشخصات جزعی از من،
بابام وقتی بدنیا میاد بعد یتیم میشه چون مادر بزرگم شوهرش رو میکشه چون عاشق خان دهشون بوده پدربزرگم رو میکشه و زن اون خان میشه وقتی ک عقد میکنن بابام اون موقع 2ماهش بوده و خان نمیزارع لیلا(مادر بزرگم) رضا رو شیر بده اینجور میشه ک رضا میره پیش مادر بزرگ مادریش بزرگ میشه ولی خان از حرص بابای رضا ک از قضا دوستش بوده رضای بیچاره رو حرص میده نمیزاره مدرسه بره ت سن 5سالگی میفرستش چوپانی کنه اگه کار اشتباهی میکرد ب فلک میبستش یا ب درخت و مجبورش میکرد ب آفتاب نگا کنه کل روز رو،همه پول هاشو میگرفت همیشه لباس کهنه های بچه هاش رو میداد تنش کنه خلاصه عد 12سال مادر بزرگ رضا اونو یواشکی راهی ایران میکنه تا از دست این خان رها شه خلاصه رضا با هزار بدبختی میاد ایران و برای مردم مجانی بنایی میکنه تا خوی اوستا کار میشع برای مردم کمتر از بنا های دیگه کار میکرد تا کار هارو بدن ب اون مثلا بنا مزدش اون موقع روزی هزار تومن بود بابام ماهی 1000تومن کار میکرد خلاصه سر این ساختمون و اون ساختمون یکم بزرگ میشه ی جون 20د خورد (دقیق سنش رو نمیدونم) میره مشهد و اتفاقی با ی زن ب اسم مریم آشنا میشه
1401/09/18 14:54