زایمان کرده ها😍

209 عضو

بعد دیدم سر ولیمه دادنی این موضوع تکرار میشه

1402/08/24 10:57

بعد چیکار کردی

1402/08/24 11:01

گفتم پس در و دیوار زدن من فایده نداره هی بخوام بهش بفهمونم من خوشم نمیاد ظاهر نمی فهمه پس شفاف و بدون رودروایسی صحبت کنم یه شب که خونمون بود حرف اومد وسط عمه شوهرم میخواست از پارکینگ استفاده کنه مهمونی بده پدرشوهرم گفت من بهش گفتم میخوای طبقه بالا هم هست من برگشتم گفتم من خوشم نمیاد واقعا هنگ کرد من همچین حرفی زدم بعد شروع کرد توجیح کرد نه شما همسایه هستید زشته حق همسایه گری گردنته گفتم گردن منه گردن شما نیست بزارید خودم تصمیم بگیرم من دارم اینجا زندگی میکنم نه شما اگه واقعا خونتون احتیاج دارید بگید من همین فردا وسایل جمع میکنم چون ترجیح میدم اختیار خونمو خودم داشته باشیم نه کسی دیگه گفت من کسی دیگه هستم ؟؟ گفتم شما مثل پدر من ولی من به پدر خودم اجازه نمیدم همچین تصمیمی بگیره قشنگ بدون رودایسی گفتم خوشم نمیاد واقعا کلافگی تو چهره هش دیدما ولی خیلی خوشحالم تونستم بگم دیگه همه فهمیدن حتی پدرشوهرم هم تعارف بزنه منی که تو خونه نشستم راضی نیستم

1402/08/24 11:05

الان تو میگی پدربزرگ شوهرت جواب سلامتو نمیده

1402/08/24 11:07

عمه شوهرم دقیقا همینه

1402/08/24 11:07

آفرین بهت

1402/08/24 11:07

من تنها باشم سرشو برمی گردونه ولی اگه با شوهرم باشه میاد جلو سلام و علیک میکنه

1402/08/24 11:08

ببین یه جوری جلو شوهرم برخورد میکنه من نمی تونم به شوهرم ثابت کنم این منو تنها می بینه سرشو بر می گردونه

1402/08/24 11:08

من مثل عاطی هی خودمو میزدم به در ودیوار بفهمن من ناراحت شدم واقعا انگار متوجه نمیشدن گفتم چرا روراست حرف نزنم الانم مادرشوهرم همش بهم میگه تو خیلی رکی بهش گفتم آدم خیلی شفاف صحبت کنه خیلی بهتره تا ناراحتی پیش بیاد

1402/08/24 11:10

خونه عمه شوهرم با خونه من 7 تا پله فاصله داره من پارسال حامله بودم دقیقا یادمه ماه رمضون بود این هی غذا درست می کرد آش درست می کرد موقع افطار تموم بوی غذاش می پیچید تو راهرو میدونش باشم اگه بهم یه کاسه داده باشه

1402/08/24 11:12

فقط به بار شب قدر آش رشته درست کرد اونم دم افطار نیاورد انقدر وایساد تا شوهرم اومد خونه ساعت ده شب بود دیدم زنگ در میزنن شوهرم رفت دید عمه اش آش آورد فک کن انقدر صبر کرد شوهرم بیاد تا آش بیاره اونم فک کنم مجبوری آورد چون نذری بود به همه همسایه ها داد بود دیگه زشت به گوش فامیل می رسید به من نداد

1402/08/24 11:14

اره

1402/08/24 11:14

پدرشوهر مادرشوهرم از شب عروسیم باهام قهره شدن بخاطر حجاب. گفتن دیگه حق ندارم خونشون برم. حاملگی قهر .بچه به دنیا اومد نیومد یکبار حالمو نپرسیدن
منه یه روز خر شدم عکس بچه رو دادم گفتم مادرجون پدرجون کی میایید پیشم؟ گفتن تو بیا
دوبار رفتم پدرشوهرم محل سگ نمیده بهم
مادرشوهر به شوهرم گفته چون مهسا حرف بابارو گوش نداده بابا ازش ناراحته
آنقدر پشیمونم که این رابطه رو برقرار کردم😞
بخاطر این حماقت خودمو نمیبخشم.😞😞😞

1402/08/24 11:16

خیلی عقده هستن پدرشوهر مادرشوهرت

1402/08/24 11:17

چه سیاستی داره. چطور میتونن آنقدر دو رو باشن

1402/08/24 11:18

شما باشین چیکار میکنین؟ اینم بگم عروسی رو بابام برام گرفت. اونا هیچ خرجی نکردن
خیلی پشیمونم که آشتی کردم
طاقت بی محلی پدرشوهرم ندارم

1402/08/24 11:19

همین تصمیم گرفتم😞

1402/08/24 11:20

نمیتونم اونجا برم و محل ندم. رفتارش آزارم میده اون هیچ حقی نداره. اینکه قطع باشم راحتترم.

1402/08/24 11:21

همونو گفتم مادرشوهرم میگه پسرم بهش بگه مامانی. نگه مادرجون
بگو آخه تا حالا کجا بودی دستورم میدی

1402/08/24 11:22

من هیچ جوره نمی تونستم ثابت کنم چون مهمونی دعوت کرد همه بودن منو شوهرم هم دعوت می کرد جلو بقیه رفتارش احترام آمیز بود فقط تنها بود این کار می کرد من حتی یه بار دوستم خونم بود منو دوستم تنها بودیم ماشین شو تو پارکینگ بد پارک کرد عمه شوهرم نمی تونست ماشین ببر بیرون فک کن نیومد زنگ خونمو بزنه دیدم تو راه پله هی صدا میکنن تازه اسم منو صدا نمیکنه اسم شوهرمو صدا میزنه علی آقا دوستم گفت یکی انگار صدا میزنه رفتم در باز کردم یخ منو گرفت دیدم عمه شوهرم شروع کرد بی احترامی کردن واای شما جقدر بی فرهنگی ماشین این طوری پارک کردید چند تا چرت و پرت دیگه منم ماتم برده خدایا قضیه چیه تا اینکه گذشت زنگ زدم به شوهرم گفتم گفت نه حتما منظوری نداشت فک کن اصلا باور نمی کرد گفتم بابا دیگه دوستم دروغ نمیگه هیچی اونجا باور کرد تا اینکه شب شوهرم میاد خونه عمه شوهرم تو راه پله جلوشو می گیره قضیه رو جور دیگه تعریف میکنه حالا هی میگه اعصابم خورد بود عمه جان من مریضم قرص اعصاب میخورم از دل مرجان در بیار حالا شوهرم اومد بالا من در باز کردم گفتم برو بهش بگو ناراحتی اعصاب داره ببریمش تیمارستان😂

1402/08/24 11:22

بیکار بودی😂

1402/08/24 11:23

منم خانواده شوهرم مذهبین

1402/08/24 11:23

عروسیم کلا لخت بودم

1402/08/24 11:24

حتی لخت اومدم داخل مجلس

1402/08/24 11:24

واقعا نمیدونم چرا این خریعت کردم

1402/08/24 11:24