تف بهش ادم دشمنش تو این مواقع میشناسه..منم بیمارستان بودم رفتم تو راهرو قرار بود رضا بیاد کمکم قدم بزنم..دیدم رضا با تلفن حرف میزنه جنگش بود با مامانش میگفت چرا بردیش شفا چرا عملش کردی...بعد هیچ بهم زنگ نزدن حالی بپرسن تبریکی بگن
وقتی اولین بار بچه رو دیدن انگار باباشون مرده بود انقد ناراحت بودن هیچوقت یادم نمیره...انقد گریه کردم ک نگو
1402/08/10 02:21