halxhflalchall

3 عضو

دوتا مهمون اورده تحویلت داده و رفته😂😂

1402/08/10 02:07

😂😂😂😂😂

1402/08/10 02:07

ن یکی
مریم میگم حالشخوب نبود نیومد

1402/08/10 02:12

اوایل مهر بوده رفتم خونه‌شون

1402/08/10 02:12

اوها

1402/08/10 02:12

منم یادم نمیاد کی رفتم

1402/08/10 02:12

امروز رضا لنا رو برد رفت اونجا نیم ساعته برگشتن

1402/08/10 02:13

اونم ساناز بزور بردم وگرنه نمی‌خواستم برم

1402/08/10 02:13

ما خوشبختانه نزدیک هم نیستیم ک ببرشون

1402/08/10 02:13

سر آسوده ای دارم
دوری و دوستی

1402/08/10 02:14

ما بدبختانه نزدیکیم😑

1402/08/10 02:14

نزدیک بودن خیلی بده

1402/08/10 02:14

کم براش نکردم
موقع بارداریم پیش همه رفته گفته مامانش چیکارس بیاد ازش نگهداری کنه وظیفه اونه

1402/08/10 02:14

انگار خودم تنهایی تخمشو کاشتم
بچه پسر اون نیست

1402/08/10 02:14

ب خودمم گفت
گفت این خو عادت داره ب تنهایی

1402/08/10 02:15

حلالش نمیکنم هیچوقت

1402/08/10 02:15

هروقتم میرم ب زور محسن همش سرم تو گوشیه زیاد کاری باهاش ندارم

1402/08/10 02:15

همین رفتارو با همه هم داره
الان هیچکس خوشش نمیاد بره پیشش مگه بچها خودش

1402/08/10 02:16

اون میومد پیشت؟؟

1402/08/10 02:16

خدامیدونخ تخمشو از کجا اوردی😂

1402/08/10 02:16

مرض بگیره

1402/08/10 02:17

ن میومد سر بزنه ن کاری میکرد هم
یه هفته هم بیمارستان بودم بخدا زنگ هم نزد بهم چ برسه بیاد سر بزنه
هم تختیم گفت پ مادرشوهرت چرا نمیاد سر بزنه
تا خودم زنگ زدم محسن ببینم الیا چطوره مامانش گوشی رو گرفت ب بهانه آوردن ک زنگ میزنم در دسترس نیستی گفتم چطور همه زنگ میزنم در دسترسم فقط برا شما نیستم

1402/08/10 02:18

سر بوته😂😂😂😂😂😂😂

1402/08/10 02:18

منظورش با محسن بود
زورش داشت محسن داره کارا رو می‌کنه کمکم
ن خودش شوهرش کمکش نمی‌ده
یه جوری عقده داره
چیزی ک نداشته دوست نداره بقیه هم داشته باشنش

1402/08/10 02:19

تف بهش ادم دشمنش تو این مواقع میشناسه..منم بیمارستان بودم رفتم تو راهرو قرار بود رضا بیاد کمکم قدم بزنم..دیدم رضا با تلفن حرف میزنه جنگش بود با مامانش میگفت چرا بردیش شفا چرا عملش کردی...بعد هیچ بهم زنگ نزدن حالی بپرسن تبریکی بگن
وقتی اولین بار بچه رو دیدن انگار باباشون مرده بود انقد ناراحت بودن هیچوقت یادم نمیره...انقد گریه کردم ک نگو

1402/08/10 02:21