تو کیلینک بودم و داشتم با بیمار ام صحبت می کردم
یک هو منشیم اومد بهم میگه ( خانم دکتر ببخشید یک خانمی اومده میگه از آشناهای شما هست) بعد من به منشیم گفتم بهشون بگو صبر کنن یک هو بدون اجازه اومد تو?? و خلاصه که من کلی معذرت خواهی کردم از بیمارم و بعد بلند شدم و گفتم ( به چه حقی بدون اجازه وارد شدی) بعد یک هو جاریم شروع کرد گریه کردن که تورو خدا کمکم کن نذار طلاق بگیرم ????
حالا منو داری اون صحنه فقط دلم میخواست خودم و خفه کنم ??
1402/03/31 02:03