شوهرم هی غر غر میکرد خب پول دادیم یه جعبه شیرینی گرفتیم میرفتیم ساندویچی خودمون میرفتیم عباس اباد ??
1402/03/18 12:13
//= $member_avatar ?>
در انتظار شیر ?
1402/03/18 12:14
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
تصویر
وای خدا منتظره
1402/03/18 12:14
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
شوهرم هی غر غر میکرد خب پول دادیم یه جعبه شیرینی گرفتیم میرفتیم ساندویچی خودمون میرفتیم عباس اباد ?...
واقعااا?????
1402/03/18 12:14
//= $member_avatar ?>
یه زودباش جوجو بده خاصی تو نگاهشه ?
1402/03/18 12:14
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
تصویر
ای جان قربونش
1402/03/18 12:14
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
واقعااا?????
من الان یکی زنگ بزنه بهم بگه میخوام بیام خونتون خودم میگم ناهار و شام بیا
1402/03/18 12:14
//= $member_avatar ?>
خواهر جان یبار برا شوهرم یه مشکلی پیش اومد منو فرستاد پیش شیخ رعنا
1402/03/18 12:15
//= $member_avatar ?>
حالا ما به این گفتیم ظهر میایم
1402/03/18 12:15
//= $member_avatar ?>
با دوستم از سمنان راه افتادیم رفتیم بین راه دوست دوستم زنگ زد گفت اره بیان اینجا استراحت کنیم بعد باهم میریم سارو پیش شیخ رعنا...
1402/03/18 12:16
//= $member_avatar ?>
رسیدم ساعت یک بودگفتیم ناهار میخوریم میریم یه لیوان اب داد دستمون براشوهرش بادمجون سرخ کردو گوجه رو میز گذاشت ....شوهرش اومد نشست خورد برا ماناهار نپخته بود
1402/03/18 12:16
//= $member_avatar ?>
??????
1402/03/18 12:17
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
رسیدم ساعت یک بودگفتیم ناهار میخوریم میریم یه لیوان اب داد دستمون براشوهرش بادمجون سرخ کردو گوجه رو ...
????
1402/03/18 12:17
//= $member_avatar ?>
چه بد شوهره خورد شما نگاه کردین
1402/03/18 12:17
//= $member_avatar ?>
اخر سر اومدیم جلو پلیس راه ساندویچ سرد خوردیم برا اون و دخترشم خریدیم
1402/03/18 12:17
//= $member_avatar ?>
?????????
1402/03/18 12:17
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
اخر سر اومدیم جلو پلیس راه ساندویچ سرد خوردیم برا اون و دخترشم خریدیم
دعواش بود برای اونا نمیخریدین
1402/03/18 12:18
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
چه بد شوهره خورد شما نگاه کردین
دخترم هی میگفت مامان بوی غذا میاد????
1402/03/18 12:18
//= $member_avatar ?>
خودش خجالت نکشید دید دارین ساندویچ میخورین
1402/03/18 12:18
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
دخترم هی میگفت مامان بوی غذا میاد????
چه سنگدل بود زنه
1402/03/18 12:18
//= $member_avatar ?>
بعد طول کشید گفت شب بیاین خونه ما بخوابین من گفتم میرم خونه مادرشوهرم شوهرم زنگ زدم بهش گفت اگ میتونی برگرد اگ نمیتونی خونه مامان نرو بدون من الان نمیخوام بفهمن برا چی رفتی ساری
1402/03/18 12:19
//= $member_avatar ?>
ما چجور اخلاق داریم من واسه مهمان هام سخت تموم میزارم هیچ وقت یه مدل غذا درست نمیکنم چند تا باید درست کنم
دسر و سالادهمه
1402/03/18 12:19
//= $member_avatar ?>
غروب بود منم ترسیدم برگردم و شب با اسرارش رفتیم خونش موندیم ....شوهرش نگهبان موزه بود خونشون نزدیک موزه بود شبا نبود شوهره