مادران آبان 🍁آذر🍂402

94 عضو

پاسخ به

اره ما چه عقده هایی داریم اون چه بدونم خدا بهتر میدونه

اره ولش کن

1402/06/11 18:28

پاسخ به

سارا اسکل رد داده????

مریضه

1402/06/11 18:28

پاسخ به

اره ولش کن

اره برام مهم نیس

1402/06/11 18:29

پاسخ به

به ابجی گفته به من نگفته بود

وللش باوا
خودت برو

1402/06/11 18:29

پاسخ به

وللش باوا خودت برو

اره دیه بزار ابجیمه بیاره کثافت

1402/06/11 18:29

شانس عروس ما نداریم

1402/06/11 18:29

سه تا عروس داریم بدرد هیچی نمیخورن

1402/06/11 18:29

پاسخ به

ظرفای ناهارمم بشورم?

منم یکم پیش شستم
سیب خورد کردم واسه شام ک شوهرم سرخ کنه
سیب درختی داشتیم ی ماهه تو بخچال کامپوتشون کردم
حموم کردم
اومدم مغازه

1402/06/11 18:29

پاسخ به

بگوش گم شو بینم باوا ما همه دسمال خواستن ازمون شوهرم نداد گف ی چیزی بین خودمون البته شب اول هم نرف ت...

خداروشکر ما از این رسم ها نداریم

1402/06/11 18:29

پاسخ به

شانس عروس ما نداریم

جوش نخور بابا

1402/06/11 18:30

پاسخ به

جوش نخور بابا

والا راست میگم

1402/06/11 18:30

پاسخ به

منم یکم پیش شستم سیب خورد کردم واسه شام ک شوهرم سرخ کنه سیب درختی داشتیم ی ماهه تو بخچال کامپوتشون ک...

منم حموم بودم عصری

1402/06/11 18:30

پاسخ به

خیلی خوبه اینطوری .من نمیتونم یا خودخوری میکنم یا رک حرفمو میزنم

منم بعد اینکه اشتی کردم باشون
دیگ حرفمو میزنم
ب شوخی جدی رک میگم میرینم بشون
کوچیک بزرگم نمیشناسم

1402/06/11 18:30

پاسخ به

والا راست میگم

عروس جماعت همینه

1402/06/11 18:30

پاسخ به

منم بعد اینکه اشتی کردم باشون دیگ حرفمو میزنم ب شوخی جدی رک میگم میرینم بشون کوچیک بزرگم نمیشناسم

کارخوبشو میکنی

1402/06/11 18:30

پاسخ به

میگم میبینی همه دارن میان اینور?اونجاکسی نمیچته

خو چت کردن ممنوع
فقط خودش حرف میزنه
قبلا خو تو گروه نمیومد

1402/06/11 18:31

پاسخ به

من ظهر یه کلمه داشتم بادخترابجیم حرف میزدم گفتم تواینستا زده بود گوشی رو میدی دست یکی عکس ببینه میزن...

خخخخ
مادرشوهر من اینطوریه.شوهرم وقتی میخاد یرچی نشونش بده مثه کلانتر بالا سرش وایمیسه

1402/06/11 18:31

پاسخ به

اره

خو شاید نمیدونه میخوای بری بازار
بابد بهش میگفتی اگ بری میام باهات

1402/06/11 18:31

پاسخ به

منم بعد اینکه اشتی کردم باشون دیگ حرفمو میزنم ب شوخی جدی رک میگم میرینم بشون کوچیک بزرگم نمیشناسم

یسری حرف بود برای عروسی ما که خب جشنمون رو گرفته بودیم تموم شده بود خوارشور بزرگم گف من برادر خودمم باشه بهش میگم نگیر بگیری چکنی
گفتم شرمنده اجازه دخالت به هیچکدومتون نمیدادم

1402/06/11 18:31

پاسخ به

اره دیه بزار ابجیمه بیاره کثافت

مگ ابجیت با اون رف؟

1402/06/11 18:32

پاسخ به

خو شاید نمیدونه میخوای بری بازار بابد بهش میگفتی اگ بری میام باهات

من به خواهرم گفتم هیچی نخریدم خب بی معرفت نمیاس زنگی به من بزنه همون عروسمون

1402/06/11 18:32

پاسخ به

مگ ابجیت با اون رف؟

اره

1402/06/11 18:32

پاسخ به

خخخخ مادرشوهر من اینطوریه.شوهرم وقتی میخاد یرچی نشونش بده مثه کلانتر بالا سرش وایمیسه

خیلی زشته خب

1402/06/11 18:32

پاسخ به

سه تا عروس داریم بدرد هیچی نمیخورن

ینی الان مادرشوهرمم میگ
4 تا عروس دارم ب هیچ درد نمیخورن?????


ولی خدایی من کارا بانکی و اداریشونو خودم انجام میدم

1402/06/11 18:32

پاسخ به

دلم درد گرفت ولش

بابا ولش کن توام

1402/06/11 18:32