#کابوسجذابعشق
────⊹⊱🔥⃟🍷⊰⊹─────
#PART_112
عمران در ماشینش رو باز کرد و کنار ایستاد تا مدیا سوار بشه
به سرعت سوار ماشینم شدم و پامو روی پدال گاز فشار دادم
طولی نکشید کنارشون پامو روی ترمز فشار دادم
توی اون مدت برخوردی با عمران نداشتم
_ مشتاق دیدار عمران
عمران با شنیدن صدام جا خورد و از ماشینش فاصله گرفت
نگاه تیزی به مدیا انداختم تا حالیش بشه حواسم بهش هست
عمران به طرفم اومد و دستشو دراز کرد
_ رسیدن بخیر آرمین خان
قد بلند با اون کت و شلوار طوسی رنگ قیافه ی اتو کشیده اشو به نمایش گذاشته بود
ابرویی بالا انداختم و نگاهم رو به دست دراز شده اش دوختم
_ نگو که خبر نداشتی یک ماهه برگشتم… واسه مهمونی کل محل بودن محاله حاج خانوم یادش رفته باشه دعوتت کنه
پوزخندی زدم و ادامه دادم
─────🔥⃟🍷⊰⊹─────
1403/07/09 21:05